اگر زن و شوهر به همدیگر علاقه داشته باشند و محبت بینشان حکمفرما باشد، تمام فاصلهها برداشته و منیتها شکسته خواهد شد. اما زمانی که کانون خانواده از محبت تهی و فارغ شود جوان، آن خانه و همخانگیای را که طعم محبت را از آن احساس کند به کانون خانواده ترجیح میدهد.
یکی از عواملی که در استحکام بنای خانواده نقش کلیدی دارد ابراز محبت و مهربانی نسبت به همدیگر است. وقتی در بنا و تشکیل خانواده، محبت به عنوان یک عامل ماندگار و سازگار، همیشگی شد و زوجین دل در گرو محبت یکدیگر بستند، اضمحلال و فروپاشی این خانواده سخت خواهد بود. خداوند متعال در قرآن کریم به این اصل مهم و هدیه الهی که آرامش جسمی و روحی خانواده را به همراه دارد اشاره میفرماید: «وَ مِنْ آياتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً لِتَسْكُنُوا إِلَيْها وَ جَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ؛[1] و از نشانههاى او آن است كه از جنس خودتان همسرانى براى شما آفريد تا در كنار آنان آرامش يابيد و ميان شما و همسرانتان علاقهى شديد و رحمت قرار داد؛ بى شك در اين (نعمت الهى،) براى گروهى كه مىانديشند نشانههاى قطعى است.»
بنابراین هدف از ازدواج تنها ارضای غریزه جنسی نیست بلکه رسیدن به محبت و آرامش روحی و روانی است تا فرزندانی که از این خانوادهی خوب تشکیل میشوند از لحاظ مادی و معنوی سالم و دارای احساس محبت، مسئولیت، نجابت و خیرخواهی باشند. در مقابل، خانوادهای که متشنج و دچار افسردگی و هیجانهای بیمورد باشد این بیمحبتی و عدم اطمینان و صمیمیت به فرزندان نیز سرایت خواهد کرد و در نتیجه، آنان رسیدن به آرامش و محبت را در بیرون از خانه و گاه در قالب پدیدههایی همچون همخانگیها و ازدواج سفید جستجو خواهند کرد. از اینرو در این نوشتار تلاش داریم تا به یکی دیگر از عوامل شکلگیری پدیده بنیانبرکن خانواده یعنی ازدواج سفید اشاره نماییم.
کمبود اکسیر محبت زمینه ساز ازدواج سفید
برخی افراد بهترین ابزار برای ارتباط و صید دلها را، محبت نمودن به خصوص برای جذب دختران جوان میدانند. اگر آفتاب محبت والدین بر آنها نتابد، هر طرف که آفتاب نمایان شود روی به آن سوی میگردانند که این امر، زمینهساز انحرافات اخلاقی، جنسی و بزهکاری در بزرگسالی و جوانی فرزندان میشود. فقر عاطفی، عوارض روحی و روانی بسیاری دارد که با هیچ دارویی جز اکسیر محبت قابل درمان نیست.
محبتی که فرزندان در خانواده دریافت میکنند، موجب آرامش روانی آنان میشود و همین آرامش روانی، آنان را از تمایل به بسیاری از لغزشهای اخلاقی باز میدارد. دختر نوجوانی که کمبود محبت دارد به هر کس که سر راه او قرار گیرد و به او اظهار محبت کند علاقمند میشود و به دوستیهای ویرانگر تن میدهد و چه بسا در این مسیر، تباه شود. کمبودهای عاطفی فرد را به دنبال عامل تسکین دهنده میکشاند. روابط آشفته خانواده و طرد از خانواده، زمینه احساس تنهایی و بیپناهی و تسلیم کردن خود به گرسنگان شهوت را فراهم میآورد.
کمبود محبت زمینهساز انحرافات بزرگسالی
بسیاری از صاحبنظران در مسأله بزهکاری، کمبود محبت و ضعف عاطفی را ریشهی اصلی جرم و انحراف میدانند. تحقیقی در این زمینه نشان میدهد که 91 درصد مجرمان، در ارتباط با جرم، به نحوی دچار مشکل عاطفی بودهاند. از این رو باید گفت که کمبود محبت زمینهساز نارساییهای تربیتی در بزرگسالی است. [2]
عطش جنسی در سایه سار روابط جنسی آزاد
روانکاو آلمانی کارن هورنای معتقد است: «علت این که گاه نیاز به محبت به صورت تمایلات جنسی در میآید عوامل مختلفی از جمله اوضاع و احوال فرهنگی و تربیتی است. در اجتماعهایی که روابط جنسی آزاد است بسیاری از احتیاجات روانی شکل تمایلات جنسی پیدا میکنند و به صورت عطش جنسی در میآیند.» [3]
کمبود محبت زمینهساز اضطرابات و ناآرامیهای جنسی
این روانکاو معروف معتقد است که: «افراد عصبیای که از کمبود محبت و آمیختگی نیاز عصبی به محبت و تمایلات جنسی پدید آمدهاند به سه دسته تقسیم میشوند: 1- گروه اول: با حالت عطشی سیریناپذیر و اجباری، مدام به دنبال ارضای شهوتشان هستند، از این شاخه به آن شاخه میپرند، از رفتار و حالتشان میتوان فهمید که به شدت، احساس ناامنی روحی، احساس بیپناهی و بیکسی میکنند و اگر حتی برای مدت کوتاهی، امکان رفع شهوت برایشان پیش نیاید و با کسی رابطهی جنسی نداشته باشند فوقالعاده مضطرب و ناآرام میشوند.
گروه دوم: در عین حال که تمایلات شهوتی شدید و اجباری دارند، به علت ترمزها و مشکلات درونی خود، عملاً توان ارضای تمایلات جنسی خود را ندارند و با این وجود، با حالت بیتفاوتی، به هر کسی که در تماس و رابطه با آنها قرار میگیرد، گرایش شهوتی پیدا میکنند.
گروه سوم: در زمینه امور جنسی و هر گونه تماسی با انسانها، دارای ترمزهای روحی هستند، بیاختیار و اجباراً به استمناء متوسل میشوند. این افراد با دفع شهوت ازطریق استمناء لذت بیشتری میبرند تا از طریق رابطهی جنسی و طبیعی. [4]
در تقسیمبندی فوق به خوبی در دو گروه اول قابل مشاهده است که کمبودهای روحی و عاطفی فرد باعث شده تا او وارد یک رابطه عاطفی و جنسی شود. جوانی که از فقر عاطفی و کمبود محبت رنج میبرد، از خانواده خود دست برداشته و به آن کس که خواهان اوست و مورد مهر و محبت قرارش میدهد خود را میسپارد؛ همانگونه که رسول خدا صلی الله علیه و آله در کلامی دلنشین فرمودند: «المَرءُ مَعَ مَن أحَبَّ؛[5] انسان با کسی همراه است که او را دوست میدارد.»
ضمن آنکه این همراهی، اطاعت و فرمانبرداری از خواستههای طرف مقابل را به همراه خواهد داشت. میان محبت و اطاعت رابطهی مستقیم وجود دارد. با ظهور محبت، اطاعت و همرنگی پیدا میشود و محب به محبوب تأسی میکند. به همین جهت در قرآن کریم به این مضمون اشاره شده است که اگر کسی خدا را دوست دارد باید او را اطاعت کند: «قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ؛[6] بگو: اگر خدا را دوست دارید، پس مرا پیروی کنید تا خدا هم شما را دوست بدارد.» پس محبت واقعی، همراهی و دلسپردگی و اطاعت میآورد.
از اینرو هنگامی که دختر جوان با دنیایی از بیمحبتی در کانون خانواده روبرو میشود، دل به آن کس میسپارد که خواهان اوست. سر رشته دلش را به او سپرده و خود را همراه و مطیع او میسازد. لذا جوان، آن خانه و همخانگیای را که طعم محبت از آن احساس کند و روحش را نوازش دهد، به کانون خانواده ترجیح میدهد.
پی نوشت
[1]. سوره روم: آیه 21.
[2]. روانشناسی رشد (مفاهیم بنیادی در روانشناسی نوجوانی و جوانی)، ص147.
[3]. روابط دختر و پسر، ج4، ص 43.
[4]. تربیت جنسی، ص 183.
[5]. ميزان الحكمه، ج 2؛ ص 46.
[6]. سوره آل عمران: آیه 31.
در جامعه سیال مدرن، افراد هیچگونه پیوند ناگسستنی و همیشگی ندارند و خواهان پیوندهای سست و بیقید و بند و متعددند. این تمایل همان میل به تنوعطلبی است. تنوعطلبی، تجربه کردن پدیدههای مختلف و متنوع و خسته شدن ازپدیدههای یکسان و همیشگی است.