دیروز توی پارک دوستام رو دیدم که لیلی بازی میکردن. خیلی با شور و نشاط بودن. صدای خندههاشون توی تمام پارک پیچیده بود. داشتم میرفتم پیششون که سحر رو دیدم. تنها و ناراحت نشسته بود. بهش گفتم چرا تنهایی؟
اولش حوصله صحبت نداشت، بعدش گفت که بچهها اون رو بازی نمیدن. مریم که من رو دید، به طرفون اومد و با اعتراض گفت: بابا این سحر نمیخواد قبول کنه که باید طبق قوانین بازی کنه، اصلا براش اهمیتی نداره که پاش روی خط میره یا نه.
دیروز توی پارک دوستام رو دیدم که لیلی بازی میکردن. خیلی با شور و نشاط بودن. صدای خندههاشون توی تمام پارک پیچیده بود. داشتم میرفتم پیششون که سحر رو دیدم. تنها و ناراحت نشسته بود. بهش گفتم چرا تنهایی؟
اولش حوصله صحبت نداشت، بعدش گفت که بچهها اون رو بازی نمیدن. مریم که من رو دید، به طرفون اومد و با اعتراض گفت: بابا این سحر نمیخواد قبول کنه که باید طبق قوانین بازی کنه، اصلا براش اهمیتی نداره که پاش روی خط میره یا نه.
گاهی سنگش از خونههای بازی بیرون میافته، ولی باز هم بازی خودش رو میکنه و به حرف کسی اهمیت نمیده، الان هم به خاطر ناراحتی بقیه قهر کرده.
به سحر گفتم خب مریم درست میگه! چرا نمیخوای طبق قوانین بازی کنی؟ سعی کن مسئولیت کارت رو قبول کنی.
گفتش من الان روزهام، حال ندارم، میخوام اینجوری بازی کنم.
سحر به خاطر خدا روزه گرفته بود، اما نمیدونست که چه فایده ای برای خودش داره.
گفتم ببین! پیامبر فرموده اگر با روزه گرفتن فقط گرسنگی و تشنگی رو تمرین کنید، فایدهای نداره.
یکی از چیزهایی که ما با روزه داری تمرین میکنیم، بالا بردن حس مسئولیت پذیریه.
ما با روزه گرفتن تمرین میکنیم تا هر کاری رو نکنیم. اگر هم انجام دادیم، باید جوابگو باشیم.
بله! خدا از یه سن خاصی نماز و روزه رو برای ما واجب کرده، تا این حس مسئولیت پذیری رو تمرین کنیم.
شخصیت ما توی نگاه دیگران با کارهایی که انجام میدیم، ارزش پیدا میکنه.