نقدی بر فیلم سینمایی "جنگ جهانی سوم" آخرین ساخته هومن سیدی
فیلم «جنگ جهانی سوم» آخرین ساخته هومن سیدی است که از طرف ایران به فستیوال اسکار معرفی شد. این فیلم از تمام افتخارات محروم گردید و حتی به شرکت در مسابقه برای بررسی شدن توسط داوران هم راه نیافت. جنگ جهانی سوم به تهیهکنندگی و کارگردانی «هومن سیدی» و نویسندگی «سیدی»، «آرین وزیردفتری» و «آزاد جعفریان» ساخته شده است. «محسن تنابنده» در نقش اصلی، در کنار «مهسا حجازی، ندا جبرائیلی، نوید نصرتی و مرتضی خانجانی» در این فیلم بازی میکند. این فیلم با سرمایهگذاری «نماوا» ساخته شده و نخستینباری است که یک پلتفرم پخش آنلاین ایرانی پروژهای سینمایی میسازد.
فیلم جنگ جهانی سوم، اثری بحث برانگیز بوده و با محتوایی قابل تأمل و بررسی ساخته شده است. فیلمی که به شکل غیرقابلباوری هیتلر بودن و هیتلری کردن را برای مخاطب، منطقی و قابل درک میکند.
این فیلم نابازیگری در نقش هیتلر را از طبقهای مفلوک به نمایش درمیآورد که با طی اندک مسافتی به هیتلری واقعی تبدیل میشود. شخصی که از حرف زدن ساده و گرفتن حق سادهِ تصمیمگیری برای خود نیز محروم است، به یکباره تصمیم میگیرد جان همه انسانهای محدوده فیلمسازی را بگیرد؛ چرا؟ چون به صورت ناخواسته و از سر عدم آگاهی، در یک صحنه فیلمبرداری باعث کشته شدن یک زن فاحشه میشوند.
شکیب (محسن تنابنده) مخفیانه زن فاحشه کر و لالی را به لوکیشن فیلم برده و در آنجا مخفی میکند تا از دست صاحب کارش فراری دهد. دختر کر و لال در زیرزمین مخفی میشود و غیر از شکیب هیچکس از او خبر ندارد. یک روز که شکیب از لوکیشن خارج میشود، خانه را برای فیلمبرداری آتش میزنند و دختر فاحشه در آتش میسوزد.
شکیب برای پیدا کردن جنازه دختر تلاش میکند و تهیهکننده فیلم نیز درپی لاپوشانی کردن برای نجات سرمایه و آبروی خودش است. شکیب به خاطر قراردادِ بازیگری و نداشتن مدرک برای کشته شدن دختر، مجبور میشود به سرکار بازگردد. او با نقشهای دست به مسموم کردن تمام عوامل فیلمبرداری میزند و با این کار انتقام سوختن دختر و سرخوردگی خود را میگیرد.
اما واقعاً چگونه میشود بین دختر بیسرزمین و بیخانوادهای که پی سرپناه است و انزجار عمومی از او مشهود است، با قوم یهود که تصاویر هولوکاست آنها نیز بسیار در فیلم دیده میشود، ارتباط برقرار نکرد؟
چگونه میشود بین هیتلر نابازیگر این فیلم و هیتلر واقعی ارتباط برقرار نکرد و برایش دل نسوزاند؟ دقیقاً ما با چه کسی در این فیلم همزاد پنداری میکنیم؟ شکیب قاتل بیرحمی که عده کثیری را در یک جلسه به قتل میرساند و برای دیدن لحظه جان دادن مقتولین خود را به محل میرساند. از نظر کارگردان، او حق داشته است برای انتقام یک قتل سهوی و بدون هیچ قصدی، دست به قتل همه عوامل بزند و این تفکری فاشیستی[1]_طبقاتی است. خشونت بسیار زیاد در نیمه دوم فیلم و دقیقاً بعد از آتشسوزی لوکیشن، بسیار مشهود است؛ که به همین علت دیدن فیلم اصلاً به مخاطبین کودک و نوجوان توصیه نمیشود.
همه اینها غیراز ریتم کُند و کم اتفاق، ضعف فیلمنامه در شخصیتپردازی و دو پاره بودن داستان از منظر ریتمی است که نتوانستهاند خود را در سایه بازی خوب تنابنده و کارگردانی قابل قبول هومن سیدی، مخفی کنند.
در پایان دیدن این فیلم به مخاطبان خاص سینمای سیدی و سایر افرادی که از سینما و فیلمهای خشن لذت میبرند توصیه میشود.
پینوشت:
[1] فاشیسم Fascism یک نظریه سیاسی راست افراطی و گونهای نظامِ حکومتی خودکامه ملیگرای افراطی است که نخستین بار در سالهای ۱۹۲۲ تا ۱۹۴۵ در ایتالیا و به دست بنیتو موسولینی رهبری میشد و بر سهپایه حزب سیاسی واحد، نژادپرستی افراطی و دولت مقتدر و متمرکز، استوار بود.