متن شعر عید غدیر صابر خراسانی

13:21 - 1402/04/14

اشعار عید غدیر صابر خراسانی

متن شعر عید غدیر صابر خراسانی

شعر عید غدیر خم - صابر خراسانی

آیینه از نگاه تو مبهوت می شود

حیـرت، شـهید تیـغ دو ابروت می شود

محراب چشم تو همه را سر به راه کرد

شد سر به راه، هر که به چشمت نگاه کرد

در سایـه ات هر آنکه نشست آفتاب شد

حاتم گدای تو شد عالیجناب شد

دنیا به زیر سایه ی دستـت پنـاه برد

هر کس که ماند زیر همین بارگاه، بُرد

دست کسی به پای مقامت نمی رسد

سیمرغ  هم به قاف قیامت نمی رسد

هرجا حدیـث حسن تو تکرار می شود

دل بیشتر اسیر تو دلدار می شود

روزی هزار مرتبه شکر خدا کند

هر کس به درد عشق گرفتار می شود

حجی به سر نیـامده حجی شروع  شد

پیش از غروب، تازه زمان طلوع شد

گرد علی به امر نبی جمع می شدند

پروانـه وار مُحرم این  شمع می شدند

دست نبی و دست علی تا که پا گرفت

یک خطبه روی دست همه خطبه ها گرفت

فریاد زد که می رسد آیا صدای من

یا گوش می دهید به امر خدای من

پوشیده نیست معنی اکملت دینکم

حُبّ علیست معنی اکملت دینکم

مردم به آن خدا که مرا آفریده است

دنیا به خود شبیه علی را ندیده است

ایـن مرد بوده یار من و بی کـسی من

هـمراه و همنشین و همیشه وصی من

آرامش من و دل آشفته ی من اســت

هر گفته ی علی به خدا گفته ی من است

هر دل که داشت مهر علی را فقیر نیست

غیر از علی کسی به دو  عالم امیر نیست

من ضامنم کسی کـه به او اقتـدا کند

زهرا براش بین نمازش دعا کند

متن شعر عید غدیر صابر خراسانی

شعر عید غدیر

روی علی صابر خراسانی

بی روی علی شعر من آرایه ندارد

بی اذن علی، نطق، درونمایه ندارد

بی نام علی قرآن یک آیه ندارد

بی حب علی دین بخدا پایه ندارد

عمری پدرم گفت که فرزند خلف باش

یعنی که فقط بنده ی سلطان نجف باش

یاسین رخ و رحمان دل و توحید مقام است

با حکم غدیر آمده، پس کار تمام است

“سلطان جهانش به چنین روز غلام است”

ذکر لب مولا صلوات است و سلام است

هم شان علی کیست؟ اگر هست بیاید!

بالاتر از این دست محال است بیاید

هم جاذبه هم دافعه دارد، به تعادل

توصیف گر روی گل او شده بلبل

نقل است که شاعر شده حافظ به توسل

“لاحول و لاقوه الا بتغزل”

ایجاز رباعی ست، بلندای قصیده ست

از دفتر اشعار خدا، بیت گزیده ست

خورشید شده آینه گردان جمالش

خوردند ملایک همگی غبطه به حالش

گشتم، به خدا نیست کسی مثل و مثالش

میراث محمد، صلواتی ست که آلش

کس نیست به جز فاطمه و حیدر و اولاد

با آل علی هرکه در افتاد بر افتاد

تاریخ عرب، فاتح خیبرشکن اش خواند

“او” بود که پیغمبر اسلام، “من”اش خواند

صدآیه ی نازل نشده از دهنش خواند

استاد سخن،فاطمه، صاحب سخن اش خواند

کو آنکه قدم جای قدومش بگذارد

جز او احدی خطبه ی بی نقطه ندارد

برده ست خدا نام از او داخل انجیل

موسی به لبش نادعلی داشت لب نیل

داده ست به فرمان علی گوش، ابابیل

پیغامبری را علی آموخت به جبریل

این ها همگی هیچ، بگو معجزه اش چیست

اعجاز علی اینکه کسی مثل علی نیست

عدل علوی دست عقیل است در آتش

گیرم بزند دشمن او پشت در آتش

لطفش به گنهکار چون آبی ست بر آتش

شاعر! نزند دست بر این شعر تر، آتش

در آتش سوزنده و بی سایه ی محشر

بر چادر زهرا متوسل شو و بگذر

عشق علی و فاطمه تکرار ندارد

جز فاطمه عالم گل بی خار ندارد

جز با در این خانه، گدا کار ندارد

این خانه دری دارد و دیوار ندارد

در کوچه ی باریک علی آه…چه ها شد

هر بار گدا حاجتی آورد، روا شد

منابع: پلان3 و blogfa

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
12 + 5 =
*****