دفاع بادستان خالی...

20:17 - 1402/09/11

-آسفالت چهارراه سیدالشهداء خیس ازخون سرخ جوان۱۹ساله ای شده بودکه به عشق لبخند رهبرش باچهره ای متبسم وکلام دلنشین همیشگی آمد ولی طنین صدایش درتاریکی وظلمت آسمان آنجاناتمام ماندوآن شب آغازشمارش معکوس عمراوشد.

علی خلیلی در سال ۱۳۷۱ در استان تهران متولد شد و تحصیلات خود را تا مقطع دیپلم ادامه داد.علی خلیلی از سنین نوجوانی با موسسه فرهنگی دینی بهشت آشنا شده و وارد این مجموعه ی فرهنگی شد. او که انگیزه و استعداد خوبی در انجام فعالیت های فرهنگی داشت خیلی زود به یکی از مربیان موفق این مجموعه تبدیل شد و پس از اخذ مدرک دیپلم وارد حوزه علمیه امام محمد باقر(ع) شد.همزمان با خواندن درس طلبگی در کانون سائلین ثامن الحجج (ع) نارمک نیز مشغول به انجام فعالیت های فرهنگی و مذهبی شد و با استفاده از تجربیات گذشته و با ضمیر آماده ای که داشت روز به روز موفق تر و موثر تر واقع می‏شد. کم کم مسئولیت های سنگین را در این کانون بر عهده گرفت و برنامه ریز و مدیر بسیاری از فعالیت های این مجموعه شد.داشتن چهره شاد و بشاش، شاخصه رفتار علی بود؛ انگار صورت او به دست نقاش ازل این گونه طراحی شده بود و سلامتی و بیماری نمی شناخت.25 تیر ماه سال 1390 حادثه‌ای دردناک در یکی از محلات شرق تهران رقم خورد.در این حادثه جوان 19 ساله‌ای به نام علی خلیلی در حین بازگشت از هیئت در حالی که همراه چند نفر از شاگردان یک مدرسه بود به واسطه امر به معروف و نهی از منکر مورد ضرب و شتم قرار گرفت.خلیلی توسط یک نفر از افراد شرور منطقه از ناحیه گردن و قسمت شاهرگ دچار جراحت شد و بیش از 15 دقیقه در خون خود می‌غلتید.در این حادثه تعدادی از مراکز اورژانس بیمارستانی از پذیرش علی خلیلی امتناع کردند تا اینکه یکی از بیمارستان‌های خصوصی در ازای واریز مبلغ 6 میلیون تومان حاضر به پذیرش وی شد.سرانجام علی خلیلی که به دلیل شدت خونریزی به حالت اغما رفته بود بستری شد اما پزشکان امید زیادی به مداوای وی نداشتند.علی خلیلی پس از مرخص شدن از بیمارستان در منزل بستری شد اما هر از گاهی به دلیل مشکلات ناشی از حادثه رخ داده به بیمارستان منتقل شده و بستری می شد.وی دوباره به علت عفونت هایی که براثرچاقوخورده بودداشت در بیمارستان بعثت بستری ودرسوم فروردین۱۳۹۳ دعوت حق را لبیک گفته و جان به جان آفرین تسلیم کرد و به دیدار اباعبدالله الحسین و یارانش شتافت.مادرشهیدمی گوید؛بعد از شهادت علی، مادر یکی از شهدای جنگ تحمیلی به منزل ما آمدند و گفتند: خواب پسرم را دیدم. گفت باید بروم. گفتم کجا؟ گفت یه شهید داره برامون میاد. سرمون خیلی شلوغه. گفتم کیه؟ گفت: علی خلیلی..

 

 

شهداکسانی هستندکه عزیزترین وگرانقیمت ترین سرمایه خودراایثارکردند.یادشهدازنده است وبایدهم این بقای نام ویادشهدارابه صورت یک امرمهم دنبال کنیم.

کلمات کلیدی: 

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
13 + 3 =
*****