جايگاه دنيا و هدايت مردم نزد ائمّه اطهار

06:34 - 1393/06/23
چکیده: آن‌چه مورد مذمت و نکوهش و بی‌رغبتی اهل بیت (علیهم‌السلام) است، حب دنیا و حب ریاست و قدرات است، نه امامت و هدایت مردم
امامت و رهبری

رهروان ولایت ـ ما در این پست بحث کردیم که بین امامت و خلافت الهی در بین مردم، و رهبری ظاهری جامعه، تفاوت وجود دارد و امام هرگز با رای و نظر  مردم انتخاب نمی‌شود و تعیین آن، بر عهده خداوند سبحان است؛ اما رهبری جامعه به دست خود مردم است که چه کسی را برای رهبری خود انتخاب کنند. پس امامت منصبی الهی است و گویای  ارزش درونی و معنوی شخص امام است، اما رهبری ظاهری جامعه، انتخابی بوده و به دست مردم است و هرگز گویای ارزش و لیاقت شخص نیست؛ زیرا ممکن است مردم با اغراض مادی و دنیایی شخصی را برای هدایت جامعه انتخاب کرده باشند، مانند آن چیزی که در حال کنونی در بسیاری از کشورهای اروپایی می‌بینیم.

مدتی است مجریان شبکه‌های وهابی در ماهواره و فضای مجازی، با استناد به جملاتی از ائمه اطهار(علیهم‌السلام) به خصوص آقا امیرالمومنین(علیه‌السلام) که ارزش و جایگاه رهبری جامعه را کم جلوه داده‌اند، می‌گویند: امامت و رهبری جامعه منصبی الهی نیست، زیرا اگر الهی بود، می‌بایست حضرت، آن‌را محترم بشمرد و به دنبال آن باشد، نه آن‌که از آن سر باز زند. به طور مثال این حدیث را نقل می‌کنند که «عبد الله بن عباس» می‌گويد: در منزل «ذى قار» بر اميرالمومنین(علیه‌السلام) وارد شدم، در هنگامى كه مشغول وصله زدن كفش خود بود،  به من فرمود: «قيمت اين كفش چقدر است؟» گفتم: «بهائى ندارد!». فرمود: «به خدا سوگند همين كفش بی‌ارزش، برايم از حكومت بر شما محبوب‌تر است، مگر اين‌كه با اين حكومت حقى را به پا دارم و يا باطلى را دفع کنم».[1]

آنان می‌گویند امیرالمومنین(علیه‌السلام) در برخی سخنان خود، خلافت را رد می‌کند مانند این‌که فرمود: «دست من را براى بيعت مى‌گشوديد و من مى‌بستم، شما آن‌را به سوى خود مى‌كشيديد و من آن‌را مى‌گرفتم، سپس بر من هجوم آوردید، هم‌چون اشتران تشنه که روز آب خوردن به آبگیرهای خود درآیند، چندان که بند کفشم پاره شد و عبا از دوشم افتاد».[2]

یا این‌که در حدیث دیگری فرمود: «به خدا سوگند، من به خلافت رغبتى نداشتم، و به ولايت و زمام‌دارى شما علاقه‌اى نداشتم. و اين شما بوديد كه من‌را به آن دعوت كرديد و آن‌را به من تحميل کرديد؛ و آن‌گاه كه حكومت و زمام‌دارى به من رسيد من در كتاب خدا نظر انداختم، هر دستورى كه داده و هر امرى كه فرموده بود متابعت كردم. به سنت و روش پيامبر (صلی‌الله‌عليه‌وآله) توجه کردم و به آن اقتدا نمودم، لذا نيازى به حكم و راى شما و ديگران پيدا نكردم. هنوز حكمی پيش نيامده كه آن را ندانم و نياز به مشورت شما و برادران مسلمان خود پيدا كنم. اگر چنين پیشامدی رخ می‌داد از شما و ديگران روى گردان نبودم».

در پاسخ به آن‎ها می‌گوییم: همان‌طور که بیان شد، بین امامت و خلافت الهی، و بین حکومت‌داری و رهبری ظاهری مردم، تفاوت فراوانی وجود دارد و ائمه معصومین(علیهم‌السلام) هرگز ار منصب امامت، سر باز نزده‌اند و هرگز در آن امر کوتاهی نکرده‌اند و در عید غدیر هم امیرالمومنین(علیه‌السلام) بدون چون چرا دستور پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) را پذیرفت و امام مردم شد.

اما این مردم بودند که بعد ار رحلت جان‌گداز نبی مکرم اسلام(صلی‌الله‌علیه‌وآله) از بیعت با او سر باز زدن و به سمت دیگری رفتند و امر خلافت و رهبری جامعه را تغییر دادن و از این‌که ولی خدا را رهبر خود قرار دهند تخلف کردند و به این امر راضی نشدند. لذا حضرت نیز آن‌ها را رها کرد تا در جهل و نادانی خود بمانند و آثار سوء این تصمیم ناصواب خود را ببیننند؛ تمام این سخنان ناظر به جنبه ظاهری و خلافت و حکومت دنیایی مردم است که برای حضرت، پشیزی ارزش ندارد و حتی از لنگ کفش بدون بهایی، کم بهاتر بود.

موید این سخن این است که در احادیث بسیاری از ائمه اطهار(علیهم‌السلام) دوست داشتن دنیا و رغبت و حرص نسبت به آن، به شدت مورد نکوهش قرار گرفته است، بلکه بالاتر این‌که راس و اساس تمام بدی‌ها را حب و دوست‌داشتن دنیا نامیده‌اند، و به شدت از حب ریاست و قدرت و ثروت، بر حذر داشته‌اند؛ و خود آنان نیز به این مطلب عمل می‌کردند.

ائمه اطهار(علیهمالسلام) و در راس آنان اقا امیرالمومنین(علیهالسلام) مجسمه تقوی و زهد در دنیا بودند، به همین خاطر بود که حضرت را «ابوتراب» یعنی پدر خاک نامیدند؛ به خاطر شدت زهد و ریاضت و ترک دنیایی که داشتند. آنان هیچ رغبتی به دنیا نداشتند و هرگز در جهت به دست آوردن مظاهر دنیایی تلاش نکردند و تنها دغدغه‌ای که داشتند هدایت مردم بود.

در نتیجه: آن‌چه مورد مذمت و نکوهش و بی‌رغبتی اهل بیت(علیهم‌السلام) است، حب دنیا و حب ریاست و قدرت است، نه امامت و هدایت مردم؛ آنان برای رهبر شدن و حکومت بر مردم و ریاست دنیایی هیچ رغبیتی نداشتند و آن‌را کم ارزش و پست می‌شمردند، مگر این‌که بتوانند حقی را از مظلوم بگیرند و در راه خدا قدمی بردارند.

----------------------------
پی‌نوشت:
[1]. نهج البلاغه، خطبه 33.
[2]. همان، خطبه 229.
[3]. همان، خطبه 205.

کلمات کلیدی: 

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
3 + 2 =
*****