![آيا در سقيفه، اجماعي صورت گرفت؟ بدعت در بيعت؟](https://btid.org/sites/default/files/media/image/226_53998.jpg)
رهروان ولایت ـ اهل سنّت میگویند یکی از ادلّه خلافت، «اجماع» است، یعنی اگر عدهی کثیری از مسلمین بر شخص خاصّی اجماع کردند که خلیفه شود و با او بیعت کردند، بر همه واجب است خلافت او را بپذیرند؛ سپس میگویند: بر خلافت خليفه اول اجماع صورت گرفت، پس او خلیفه همه مسلمین است.
«اجماع» یعنی همه مردم آن منطقه دارای یک نظر باشند و متفقالقول یک رای را بیان کنند، اما با نگاهی به تاریخ، شما قضاوت کنید که آیا در مورد اين شخص كه خود را خليفه بلا فصل رسول خدا(صلياللهعليهوآله) ميداند، این اجماع رخ داد یا خیر و تنها با زور و ارعاب مردم توانستند او را بر کرسی خلافت بنشانند؟
تاریخنگاران مینویسند: در وقت سقيفه و رحلت رسول الله(صلیاللهعلیهوآله) «خالد بن سعيد» غایب بود، هنگامیکه از سفر برگشت، نزد على بن ابیطالب(علیهالسلام) آمد و گفت: «من با تو بيعت میكنم؛ به خدا سوگند، در میان تمام مردم، كسى مانند تو، سزاوارتر به مقام محمد(صلیاللهعلیهوآله) نیست». همچنین جماعت دیگری به دور على بن ابیطالب(علیهالسلام) گرد آمدند، و از او تقاضا مىكردند كه بيعتشان را قبول كند. حضرت به آنها فرمود: «اغدوا على هذا محلّقين الرّؤوس، فلم يغد عليه الّا ثلاثة نفر: شما براى انجام اين امر، فردا صبح نزد من بیایيد با سرهاى تراشيده، اما از آن جماعت، تنها سه نفر آمدند».
به خليفههاي اول و دوم خبر رسيد كه جماعتى از مهاجرين و انصار با على بن ابیطالب(علیهالسلام) در منزل فاطمه دختر رسول الله(سلاماللهعلیها) جمع شدهاند. آنان با جماعتى آمدند و بر خانه فاطمه(سلاماللهعلیها) هجوم بردند، على با شمشير از منزل خارج شد، و خليفه دوم او را ديد، و با او گلاويز شد، شمشيرش را شكست، و داخل در خانه شدند.
فاطمه از منزل خارج شد و گفت: به خدا سوگند، يا خارج شويد و يا شما را نفرین کرده و ناله خود را به خداوند مىرسانم؛ در این هنگام همه آنها خارج شدند، و تا چندين روز بعد اشخاصى كه در منزل فاطمه بودند بيعت نكردند، سپس يكى پس از ديگرى بيعت كردند و على بيعت نكرد مگر بعد از شش ماه».[1]
«ابن ابى الحديد» از علمای بزرگ اهل سنّت نقل میکند: مردانی از مهاجرين، از بيعت خليفه اول بدون مشورت با آنها به غضب آمدند، و على و زبير نیز غضبناك شدند، و با خود سلاح برداشته و داخل خانه فاطمه شدند؛ عمر نيز با جماعتى به سمت خانه فاطمه آمد، و با او «اسيد بن حضير» و «سلمة بن سلامة بن وقش» كه از «بنى عبد الأشهل» بودند، بود.
فاطمه بر روى آنها فریاد کشید، و آنها را به خدا سوگند داد؛ ايشان شمشير على و زبير را گرفتند و به ديوار زدند و هر دو را شكستند، و خليفه دوم هر دو را خارج كرد، و آنها را به مسجد براى بيعت با خليفه اول برد. سپس او خطبه خواند و از آنها معذرت خواست و گفت: «إنّ بيعتى كانت فلتة وقى الله شرّها: بيعت من از عدم تأمل و تدبير و بدون ملاحظه جوانب و صلاحديد انجام گرفته است، خداوند مردم را از شر آن بيعت و از عواقبش محفوظ بدارد».[2]
با این اوصاف شما قضاوت کنید، کدام اجماع و کدام بیعت صورت گرفت، بیعتی که با زور شمشیر و با اکراه حاصل شود چه ارزشی دارد؟ واقعا بهتر نیست اندکی درست بیاندیشیم و تاریخ را با دقت مطالعه کنیم و آن وقت بدون هیچ تعصب و لجبازی تصمیم بگریم؟
-----------------------------------
پینوشت
[1]. «تاريخ يعقوبى»، ج 2، ص 123 تا ص 126؛ اسد الغابة ج 5، ص 618 از چاپ قديم، و از چاپ جديد ج 7، ص 393.
[2]. شرح نهج البلاغة، دار إحياء الكتب العربيّة، ج 2، ص 50.