جنگ صفین و اثبات ولایت امیرالمومنین

08:28 - 1393/12/10
چکیده: و چون ابو هريره و ابو درداء اين خطبه و پاسخ امیرالمومنین(علیه‌السلام) و تصديق‏‌هاى مردم را براى معاويه بازگو كردند، او از شدت غضب و عصیانیت مهر خاموشى بر زبانش زده شد و عاجز از گفتار شد، و گفت: «اگر آن‌چه كه شما از جانب على براى من بازگو كرديد حق باشد، مهاجرين و انصار در هلاكت مى‏‌باشند و تنها على و اهل‏‌بيت و شيعيان او اهل نجاتند.
امیرالمومنین

رهروان ولایت ـ جنگ صفین بین امیرالمومنین(علیه‌السلام) و معاویه صورت گرفت و او بیعت امیرالمومنین(علیه‌السلام) را نپذیرفت و به هدف در دست گرفتن قدرت، خروج کرد. در منابع روایی نقل شده است كه قبل از وقوع جنگ، معاويه نامه‏‌اى نوشت و آن‌را به «ابو هريره» و «ابو درداء» داد که به  امیرالمومنین(علیه‌السلام) برسانند.
«سليم بن قيس» نقل می‌کند: ما با اميرالمومنين(علیه‌السلام) در صفين بوديم، ابو درداء و ابو هريره از جانب معاویه آمدند تا پیام و نامه او را به امیرالمومنین(علیه‌السلام) برسانند؛ آنان گقتند: معاویه سلام رسانید و گفت: سوگند به خدا من مى‏‌دانم كه تو به خلافت سزاوارتر و لايق‏‌تر از من هستی، زيرا كه تو از مهاجرين نخستينی و من از آزادشدگان و من همانند تو سابقه در اسلام و قرابت رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله) و علم به كتاب خدا و سنّت پيامبر او را ندارم. مهاجرين و انصار پس از سه روز مشورت، نزد تو آمدند و همه با رغبت و بدون اكراه با تو بيعت كردند؛ قاتلان عثمان را به ما تحویل بده تا ما آن‌ها را قصاص کنیم، سپس ما با تو بيعت مى‏‌كنيم و امر ولايت را به تو مى‏‌سپاريم.

نکته دوم این‌که: جاسوسان به من خبر داده‏‌اند كه تو نسبت به ابو بكر و عمر، اظهار محبت مى‏‌كنى و بر آن‌ها رحمت مى‏‌فرستى، و ليكن از ذكر نام عثمان خوددارى مى‏‌كنى، نه رحمت مى‏‌فرستى و نه لعنت. هم‌چنین به من چنين رسيده است كه تو وقتى‌که با هم‌رازان خبيث خودت و شيعيان و پيروان خاصّ متعصّب و دروغ‌گوى خودت، خلوت مى‏‌کنى، از ابو بكر و عمر و عثمان برائت مى‏‌جویى و آن‌ها را لعنت مى‏‌كنى و ادعا دارى كه تو وصى رسول اللّه(صلی‌الله‌علیه‌وآله) در امت او و خليفه و جانشين او در ميان مردم هستى و خداوند(عزوجل) اطاعت امر تو را بر مومنين واجب كرده است و به ولايت تو در كتاب خود و سنّت پيامبرش امر كرده است، و خداوند متعال، پیامبرش را امر كرد كه در ميان امت اين امر را به پا دارد، لذا اين آيه را فرستاده است: «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاس[مائده/67]و رسول او، طائفه قريش و انصار و بنى اميه را در غدير خم گرد آورد و آنچه را كه از طرف خدا به او درباره تو وحى شده بود تبليغ كرد، و امر كرد كه شاهدان به غائبان برسانند، و پيغمبر به مردم اعلام كرد كه «إنّك أولى بهم من أنفسهم» و «و إنّك منه بمنزلة هارون من موسى».

و نيز چنين به من رسيده است كه تو هيچ‌وقت خطبه‏‌اى نمى‏‌خوانى مگر آن‌كه‏ قبل از آن‌كه از منبر خود پایین بیایی، مى‏‌گويى: «سوگند به خدا که من از مردم به آن‌ها سزاوارترم، و پيوسته من از روزى كه رسول خدا رحلت كرد مظلوم بوده‏ام».

پاسخ‏ اميرالمؤمنين(علیه‌السلام) به سوالات معاويه‏

حضرت بعد از خواندن نامه و شنیدن پیام معاویه از آن دو، فرمود: اينك آن‌چه را كه مى‏‌گويم بشنويد و از ناحيه من به معاويه برسانيد و به او بگویيد: «آن‌چه بر مسلمين واجب است، این است که بعد از آن‌كه امام و رهبرشان از دنیا رفت، هیچ عملى انجام ندهند و براى خودشان امام و رهبری عفيف، عالم، باتقوى و عارف به قضاء و سنت الهی، اختيار كنند كه زمام امورشان را به دست گيرد، حق مظلوم را از ظالم بستاند و رجال و كريمان و دانش‌مندان آن‌ها را محافظت كندو...
و اگر انتخاب امام با خداوند متعال و رسول او باشد، خداوند خود كفايت اين امر را نموده است، و رسول خدا امامى را براى آن‌ها تعیین کرده و به اطاعت از او امر كرده است. همه‌ی مردم اعم از مهاجرين و انصار پس از کشته شدن عثمان با من بيعت كردند. آن‌ها همان كسانى بودند كه با ابو بكر و عمر و عثمان بيعت كردند، با اين تفاوت كه بيعتى كه با خلفا صورت گرفت بدون مشورت با عامه‌ی مردم بود، ولی بيعت با من با مشورت با عامّه بوده است.

بنابراين اگر خداوند متعال حق اختيار و انتخاب خليفه را به امت واگذار كرده است مردم من‌را برگزیدند؛ و اگر حق انتخاب با خداوند سبحان است، پس او من‌را براى امت اختيار نمود و من‌را به عنوان خلافت و جانشينى برگزيد و در كتاب منزل خود و در سنت پيغمبرش مردم را به اطاعت و یاری من امر نمود، پس اين امر حجت من‌را قوى‏‌تر و حق من‎را استوارتر مى‏‌كند.

حال اگر عثمان در زمان خلیفه اول یا دوم كشته مى‏‌شد، آیا معاويه حق داشت كه براى خون‌خواهى او با آن‌ها بجنگد و بر آن‌ها خروج كند؟! ابو هريره و ابو درداء گفتند: نه چنين حقى نداشت. حضرت فرمودند: پس در زمان من هم چنین حقی ندارد.
سپس حضرت فرمود: حق خون‌خواهى عثمان با اولاد اوست و آن‌ها نیز حضور دارند و از معاويه نزديك‌تر و سزاوارتر هستند كه خون پدر خود را طلب كنند، پسران عثمان همه عاقل‌اند و بالغ‏اند و آزاد اگر معاويه وكيل آن‌ها و مدافع حقوق آن‌هاست، در اين صورت آن‌ها با وكيل‌شان و با گروهی كه احتمال می‌دهند فاتلان پدرشان هستند، بايد در مقابل من بنشينند تا من درباره آنان قضاوت کنم.

سليم مى‌‏گويد: آن دو ساكت شدند و گفتند: حقّا که سخن منصفانه‌‏اى را گفتی؛ و از انصاف هم پيشتر رفتى و حجت او را شكستى و چنان دليل و برهان قوى و روشن و صادقى إقامه كردى كه بر آن هيچ‌گونه اشكال و ايرادى نيست. سپس آن دو از نزد امیرالمومنین(علیه‌السلام) خارج شدند.

امیرالمومنین(علیه‌السلام) برای پاسخ به سوال دوم معاویه به ميان لشگر آمد و از منبری بالا رفت، پس از آن حمد و ثناى الهی فرمود: «اى مردم، مناقب و فضايل من بيشتر از آن است كه به شمار آيد؛ اما آن مقداری که در کتاب خدا و سنت پیامبر بیان شده را بیان می‌کنم، سپس حضرت برخی از مناقب خود را بیان کرد و همه مى‏‌گفتند: «بار پروردگارا ما شاهديم كه همين‌طور است كه على مى‏‌گويد و پيامبر درباره او چنين گفته است».

تا این‌که فرمود: «پیامبر من را در غدیرخم نصب کرد و فرمود: «أيُّهَا النَّاسُ! إنَّ اللّهَ مَوْلَاىَ وَ أنَا مَوْلَى الْمُؤمِنِينَ وَ أوْلَى بِهِم مِنْ أنْفُسِهِمْ. مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلَاهُ. اللّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ، وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ». در این هنگام سلمان پرسید یا رسول الله ولایت آنان چگونه است، حضرت پاسخ دادن دقیقا مانند خود من است، هر کس من نسبت به او اولی هستم، بعد از من علی اولی به اوست از خودش».

سپس 12 نفر از کسانی‌که در جنگ بدر حاضر بودند، بلند شدند و گفتند به خدا سوگند که جریان همین‌طور بود که علی بیان کرد و ما دقیقا این حرف‌ها را بدون کم و زیاد از پیامبر شنیدیم».

و چون ابو هريره و ابو درداء اين خطبه و پاسخ امیرالمومنین(علیه‌السلام) و تصديق‏‌هاى مردم را براى معاويه بازگو كردند، او از شدت غضب و عصیانیت، مهر خاموشى بر زبانش خورد و عاجز از گفتار شد و گفت: «اگر آن‌چه كه شما از جانب على براى من بازگو كرديد حق باشد، مهاجرين و انصار در هلاكت مى‏‌باشند و تنها على و اهل‏‌بيت و شيعيان او اهل نجاتند».[1]

 

--------------------------------------------
پی‌نوشت:
[1]. كتاب سليم بن قيس، ص 179 تا 190؛ الغدير، ج 1 ص 195.

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
7 + 7 =
*****