چکیده: این دست خسته که -برخلاف ظاهرش- بسیار گرم و پرانرژی است، در طول 26سال پس از رحلت حضرت روحالله، مثل مرهمی، دلهای داغدار را تسکین داده و خطرات فراوانی را از پیش پای انقلاب و غمهای بسیاری را از چهرهی امت حزبالله زدوده است.
نماز جماعت که تمام شد سخنران، پشت تریبون رفت. آن روزها ضبطصوت آوردن برای ضبط صدای سخنران، رایج بود و البته چون از این طریق، احتمال سوءقصد داده میشد قرار شد تا تمام ضبطصوتها در حیاط مسجد، قرار داده شود؛ اما یکی از آنها، همینطور دستبهدست شد تا رسید به شخصی که نزدیک سخنران، نشسته بود و او هم آن را درست در سمت چپ و در مقابل قلب سخنران قرار داد. یکی از محافظین میگفت: «فکر کردم ضبط بچههای خود مسجده؛ دیگه شک نکردم چرا این ضبط مثل بقیه توی حیاط نیست.»[1] اما با این حال «من همینطوری رفتم به ضبط یه سری بزنم! کمی زیر و بمش را نگاه کردم و بعد ناخودآگاه جاشو عوض کردم، گذاشتم سمت راست، کنار میکروفن، کمی با فاصلهتر از آقا!»[2]
اندکی بعد، صدای مهیبی، فضای مسجد اباذر تهران را پر کرد. جمعیت، حیرتزده و هراسان و سخنران، نقش بر زمین شده بود. یکی از محافظین میگفت: «برگشتم پشت تریبون. ضبطصوت مثل یک دفتر 40برگ از وسط باز شده بود. با ماژیک قرمز هم روی جداره داخلیاش نوشته بودند: اولین عیدی گروه فرقان به جمهوری اسلامی!»[3]
تلاش محافظین برای رساندن آیتالله خامنهای به بیمارستان، در حال انجام بود؛ ولی «جراحت خیلی سنگین بود، سمت راست بدن، پر از ترکش و قطعات ضبط صوت بود، حتی یکی از ترکشها زیر گلوی آقا جا خوش کرده بود. قسمتی از سینهی ایشان کاملا سوخته بود! یکی دو تا از دندهها هم شکسته بود. دست راست هم کاملا از کار افتاده بود و از شدت ضربه، ورم کرده بود. استخوانهای کتف و سینه کاملا دیده میشد. ۳۷ واحدِ خونی و فراوردههای خونی به آقا زده بودند که خود این تعداد، واکنشهای انعقادی را مختل میکرد...دو سه بار نبض آقا افتاد و چند بار مجبور شدیم پانسمان را باز کنیم و دوباره رگها را مسدود کنیم.»[4]
در این میان «مردم، بیرون بیمارستان صف کشیده بودند برای اهدای خون. رادیو هم اعلام کرده بود جراحت به قلب آقا رسیده. عدهای توی محوطه جلوی اورژانس ایستاده بودند و میگفتند میخواهیم "قلبمان" را بدهیم.»[5]
تلاش مجدّانهی پزشکان و قبل ار هرچیز، عنایات خاصهی الهی، سبب شد تا آیتالله خامنهای به حالت عادی برگردند و دل امام و امت، شاد شود.[6] البته دست خستهی رهبرمان، یادگاری از همان اتفاق تلخ است. همان دست خستهای که -برخلاف ظاهرش- بسیار گرم و پرانرژی است و در طول 26سال پس از رحلت حضرت روحالله، مثل مرهمی، دلهای داغدار را تسکین داده و خطرات فراوانی را از پیش پای انقلاب و غمهای بسیاری را از چهرهی امت حزبالله زدوده است.
آری! این حکایت یک دست خسته است.
پینوشت:
[1] یکی از محافظان آیتالله خامنهای
[2] همان
[3] همان
[4] دکتر میلانی (از پزشکان معالج آیتالله خامنهای)
[5] دکتر منافی (وزیر بهداری در دولت شهید رجایی)
[6] پیام حضرت امام خمینی در پی ترور آیتالله خامنهای
نظرات
سلام
خدا ان شاءالله به رهبر عزیزمون طول عمر با عزت و سلامتی عنایت کنه
آمین
دست خسته ای که پر از گرما و انرژیه، بهتر از هزار تا دست سالم و سرده...
خدا سایه ی صاحب دست خسته رو از سر ما کم نکنه
مرسی بازم بهم سر بزن
هرچند غم محاسنتان را سپید کرد
لبخندهایتان غممان ناپدید کرد
آقای پر صلابت این عصر ناگزیر
"تبّت یدی" که دست شما را شهید کرد
آراسته نیا
سلام، با تشکر از شما
"حکایت یک دست خسته"
با آدرس: http://harfeto.ir/?q=node/43618
در سایت "حرف تو" انتشار یافت.
چشم به راه مطالب خوب شما هستیم.
هدیه سایت "حرف تو" به شما: دستت اما حکایتی دارد.. رحم الله عمی العباس
یا علی
سلام به رهبرم خدا برای ما نگهش داره
جسم تو كامل است، ناقص نيست
ميدهد عطر يك بغل گل ياس
دستت اما حكايتي دارد...
رَحِمَ اللهُ عَمِي العباس
واقعا متاسفم برای کسانی که آرزوی طول عمر مقام معظم رهبری توسط کاربر ها رو dislikeکردن.
"اللهم احفظ قائدنا الامام الخامنه ای"
:)عاشقتم آقاجون
سلام ممنون از حضورتون
با تبادل لینک موافقین؟
اللهم عجل لولیک الفرج
یاعلی
سلام و ادب. متاسفانه در سایت ما امکان لینک دیگران، تعبیه نشده است. سربلند باشید
سلام ممنون از حضورتون موفق باشید یاعلی
با سلام
مطلب شما در کانال ولایت فقیه و حکومت اسلامی منتشر شد .
https://telegram.me/joinchat/C3Kzdj7Ds0XF5eRzKpHqxQ