چرا زشتم

خیلی جالبه تو این همه تو یکی از پیج ها به این علیرضا فحش دادی بعد بازم میایی براش نظر مینویسی واقعا روت میشه براش چیزی بنویسی این همه اونجا بهش گفتی گندت درومد برو گمشو حقه بازه دروغگو بعد الان داری بازم حرفشو میزنی من که تورو هنوز نشناختم خیلی جاخوردم. 

آره احتمالا سکینه و فخری فکر کنم کرونایی شدن اگه میدونستم یه فیلم میگرفتم میزاشتم واسه صداو سیما مثلا فکرشو بکن دوتا خانم بوقلمون با ماسک و دستکش بگن قولوب قولوب ما هم کرونایی شدیم مردم عزیز ایران لطفا رعایت کنید که مثل ما نشین از خونه هاتون بیرون نیایید قولوب قولوب برای همه آرزوی سلامتی میکنیم.یه چیز دیگه هم بگم من خودم میدونم کفران نعمته ولی کاش منم یه حیوان بودم نه انسان مثلا یه مرغ و خروس رو ببینید چقدر ساده و بی دردسر به هم میرسن و زندگی میکنن یا یک سگ رو ببینید آزاده آزاد هرجا دوست داره میره غروب هم که میشه گلاب به روتون میاد پیپی میکنه تو حیاط تا قبل از اینکه مادر بیاد ببینه از سر کار که میام با بیل میبرم پرتش میدم بیرون تازه گربه هم داریم بعد اونم زایمان کرده و سه تا بچه داره باورتون میشه تو کلاه کاسکت من اسم مادره مهتابه و بچه هام یکیشون پسره بهش میگم آرین و دوتا دختر رو گذاشتم سارا و نیکا آخه این هم رنگشون خاکستریه ولی داداششون رنگش مشکیه درکل من به حیوانات حسادت میکنم کاش منم یه گربه ای سوسکی شغالی چیزی بودم تا انسان آخه انسان بودن خیلی بده واقعا حالم دیگه از خودم به هم میخوره نه دوستی نه آزادی نه پروازی نه کسی که برات جونتو بدی هیچی فقط یه پدر پیر که همش اخبار و راز بقا میبینه و یه مادر زمین گیر که هی میگه سرساعته اون قطره ها و قرص های منو بده با یه لیوان آب خواهر برادر هام همه رفتن پی زندگیشون یه عده رفیق معتاد و سابقه دار هم دارم که خیلی وقته به هم زدیم رفاقتمون رو همکارامم که کلا سه روز در هفته و روزی 6 ساعت همو میبینیم اونم بیشترشون دختر خانمن من اصلا پیششون راحت نیستم.

چند نکته دیگه هم بگم اول اینکه اگرم دختر بفهم و با درک باشه بر خلاف تصور بعضیا توی شهرهان نه روستا های دره پیت و دوم اینکه میزان فحشا در بین جوانان شهرها به مراتب کمتر از جوانان روستا هاست و همین طور روستایی ها خصوصا دختراشون به شدت ندید بدید و تازه به دوران رسیده اند وهنوز توی زمان هخامنشیان زندگی میکنن اینو چون خودم دارم بینشون زندگی میکنم میگم سوم اینکه اینم بگم یه کم بخندید البته فکر نکنید دیوونم ها من واسه هرموجودی توی زندگیم خودم یه اسم میزارم برای تما مرغ هامون و خروس هامون گذاشتم تازه یه سگ هم جدیدن گرفتم که اسمش ویکتوریاست و مثلا اون دوتا گاومون رو آقا میرزا و اقدس خانم صدا میزدم وهمین طور خروس هامون رو به ترتیب فریبرز،غلامعلی،هوشنگ،امیدرضا،سفید دندان وبهرام صدا میزنم تازه خودشونم اسم همو میدونن تا میگم غلام خودش شروع میکنه داد و هوار مرغ هامونم زیادن طولانی میشه باهاشون آشناتون کنم اما اسم چندتاشونو میگم مبینا،مهسا،ماندانا،فرخنده،گوهرخانم،شقایق،ترانه،  آزیتا،فریبا،نازی و.....دوتا بوقلمون هم داشتیم که عمرشونو دادن به شما اونان سکینه وفخری خانم بودن آخی نمیدونم چرا یهو مردن بیچاره ها.

چند نکته دیگه هم بگم اول اینکه اگرم دختر بفهم و با درک باشه بر خلاف تصور بعضیا توی شهرهان نه روستا های دره پیت و دوم اینکه میزان فحشا در بین جوانان شهرها به مراتب کمتر از جوانان روستا هاست و همین طور روستایی ها خصوصا دختراشون به شدت ندید بدید و تازه به دوران رسیده اند وهنوز توی زمان هخامنشیان زندگی میکنن اینو چون خودم دارم بینشون زندگی میکنم میگم سوم اینکه اینم بگم یه کم بخندید البته فکر نکنید دیوونم ها من واسه هرموجودی توی زندگیم خودم یه اسم میزارم برای تما مرغ هامون و خروس هامون گذاشتم تازه یه سگ هم جدیدن گرفتم که اسمش ویکتوریاست و مثلا اون دوتا گاومون رو آقا میرزا و اقدس خانم صدا میزدم وهمین طور خروس هامون رو به ترتیب فریبرز،غلامعلی،هوشنگ،امیدرضا،سفید دندان وبهرام صدا میزنم تازه خودشونم اسم همو میدونن تا میگم غلام خودش شروع میکنه داد و هوار مرغ هامونم زیادن طولانی میشه باهاشون آشناتون کنم اما اسم چندتاشونو میگم مبینا،مهسا،ماندانا،فرخنده،گوهرخانم،شقایق،ترانه،  آزیتا،فریبا،نازی و.....دوتا بوقلمون هم داشتیم که عمرشونو دادن به شما اونان سکینه وفخری خانم بودن آخی نمیدونم چرا یهو مردن بیچاره ها.

من متوجه منظورتون نمیشم آبجی سمیه واضح تر بگین؟؟؟

این حرفارو برو به بعضی از دختر خانم ها بگو نه من ولی باور کن که نمیشه وقتی نشه زوری نیست مثل این میمونه که با کلنگ بری کوه رو بکنی بگی توی این سنگ ها آب هست بعدم من یه دهاتیم وتوی دهات زندگی میکنم که به دهاتی زن میده تا بچه پولدار های شهری موندن کسی تو ف به دهاتی نمیندازه بعد فکر میکنی من دلم نیست من میدونم که پولش جور میشه اما کی 15 الی 20 سال دیگه بعد اونموقع من میشه40 سالم فکر میکنی دیگه امیدی برای زندگی دارم توی چهل سالگی دیگه محبتی در وجود من باقی میمونه دیگه قیافه ای واسه من میمونه پس همون قیدش رو بزنیم بهتره چون هرکی بامن ازدواج کنه هرلحظه امکان از گرسنگی مردن و از بی پولی دق مرگ شدنش هست باورت میشه که من یه دختر عموی بیوه همسن خودم دارم که شوهرش مواد فروش بود لعنتی و توی زندان زدنش به درک فاصل شد اون یه بچه دوساله هم داره یه بار مادرم از روی شوخی وقتی اومده بود خونمون بهش گفته بود عیب نداره و از این حرفا نهایتش عروس خودم میشی میدونی به مادرم چی گفته بود اسم اون شوهر ملعونش سیروس بود گفته این که سیروس خلافکار و بی آبرو بود درست اما سرش به تنش میارزید اما علیرضا چی اصلا چی داره علیرضا یه دوهزاری تو جیبش نیست من به چی این دل خوش کنم نه پولی نه ماشینی نه سرمایه ای که من بهش دل خوش کنم سیروس خلاف کار بود درست دست بزن داشت درست اما حداقل روزی یه ماشین یه میلیاردی سوار میشد اونوقت من اون زندگی رو فراموش کنم بیام اینجا توی لونه گربه با پسر گدا گشنه شما مادر بدبختم زبونش بند میاد و میگه شوخی کردم بابا دخترم ببخشید همینجوری خواستم فقط همدردی کنم نمیدونستم که تو خوشبخت بودی نه بدبخت نمیدونستم که حوردن خون جوانهای مردم اینقد به کامت ساخته بود عذر میخوام دیگه تکرار نمیشه حالا آقایون و خانم ها همه چی پوله شما کلی به زنتون محبت کنید حتی کفشاشم جفت کنید چه فایده وقتی پول نداری یه ماشین بخری باید ببریش توی تاکسی بنشونیش چه فایده وقتی که سرمایت حتی به خریدن یه موتور نو که کمتر توی راه بزاردت نرسه مطمئنم خدا هم اینارو میبینه و درک میکنه که من گناه نمیکنم درکل من از امسال تصمیم گرفتم که دیگه به ازدواج و عشق فکر نکنم چون عرضه شو ندارم ویک زندگی بی سرو صدا با پر کردن شکم خودم و گل های گل خونم داشته باشم اما امید وارم تمام جوان های دنیا بتونن به راحتی ازدواج کنن و فساد و فحشا از دنیا فرار کنه گمشه بره بیرون.

ببین آقا محمدرضا چون توهم پسری من راحت ترم اینکه نباید ناامید بشی کاملا درسته ولی این آیه مال 1400 سال پیشه نه الان من که گفتم برادرام زیر سیر کردن شکم زن و بچشون موندن منم که میدونم آخرش اینجوریه پس چرا یکی رو بدبخت کنم یه دختر توی خونه باباش هم سیره هم لباس داره و هم سقف بالای سر و هم محبت و...اما من چی میتونم براش بیارم من حتی شکم خودمو به زور سیر کنم بعد یه معده دیگه ببندم به خودم که چی مطمئنم خداهم خودش درک میکنه حالا اینهمه آدم ازدواج میکنن خیلیا هم ازدواج نمیکنن اما خیلیام ازدواج نمیکنن دست بر غذا ماهم افتادیم توی این خیلیای دومی چه میشه کرد دیگه تقدیر روزگاره به بعضی ها میده به بعًضیام مثل من نه ودیگه اینکه من از امید کذایی دادن به خودم متنفرم نمیشه آخه باماهی هشصد نهصد الی یک میلیون درآمد چطور میشه یکی رو خوشبخت کرد یه گوشی موبایل بخوای براش بخری میشه چار پنج تومن یه دست لباس ساده دخترونه میشه کم کم500 هزار تومن باین وضعیت اقتصادی من چطوری باید اینارو جور کنم برادرام هم مثل تو فکر میکردن اینکه بعد ازدواج روزی چند برابر میشه و...ولی حالا خدا نکنه اما من خودم فکر میکنم حداکثر تا یکسال دیگه به طلاق بکشن چون واقعا ندارن تازه زناشونم همه دخترعمو و دخترخاله های خودمونن بعد بازم هی میگن این بود خوشبختی که میگفتی کو ماشین کو طلا دختر فلانی رو ببین و...من از اونا عبرت میگیرم نمیخوام مثل اونا عبرت دیگران بشم.

پس چرا پسرها اینطوری نمیشند؟