بررسی معیارهای اسلامی نشان میدهد که حکومت خلفای خودخوانده پس از پیامبر معظم اسلام صلیاللهعلیهوآله و همچنین کشورگشاییهای آنان با هیچیک از قوانین و تعالیم اسلامی همخوانی نداشته و همگی به قصد جمعآوری ثروتهای دنیایی انجام شده است.
دشمنان اهلبیت با مقایسه میان خلافت ابوبکر و عمربنخطاب و خلافت امیرالمؤمنین علیهالسلام، فتوحات و لشکرکشیهای آن دو خلیفه خودخوانده را بهعنوان افتخار در تاریخ اسلام معرفی کرده و جنگها و درگیریهای داخلی در زمان امیرالمؤمنین علیهالسلام را از نقاط ضعف حکومت آن حضرت بهشمار آوردهاند.
چند نکته در پاسخ به این ادعا بیان میشود:
الف- چیستی و ماهیت میزان و ملاک برای چنین مقایسهای بسیار اهمیت دارد؛ گاه اسلام و تعالیم اسلامی بهعنوان شاخص و معیار قرار داده میشود و گاه پیشرفت در بهدست آوردن مقامها و ثروتهای دنیایی مد نظر قرار میگیرد.
ناگفته پیداست که بر اساس ملاک و شاخص دوم، امیرالمؤمنین علیهالسلام دائماً بهدنبال سرکوب مخالفان بوده، در حالیکه در خلافت آن دو نفر، گسترش قلمرو جغرافیایی بهصورت گسترده ثبت شده است.
فقط کسانی به این نوع از مقایسه دلخوش میکنند و آن را افتخار میدانند که از قوانین اسلامی و تعالیم آن اطلاع و آگاهی نداشته باشند؛ زیرا پایه و اساس چنین مقایسهای، در مورد کسانی است که خود را خلیفه و جانشین پیامبر معظم اسلام صلیاللهعلیهوآله میدانند، پس باید به سنت و شیوههای حکمرانی آن حضرت نیز توجه ویژه شود.
شیعیان با توجه به استدلالهای استوار عقلی و احادیث قطعی بر این باورند که امیرالمؤمنین علیهالسلام جانشین بلافصل خاتمالانبیا صلیاللهعلیهوآله بوده و تمام کسانی که به دروغ، خود را خلیفه معرفی کردهاند، در گمراهی به سر برده و باعث انحراف تاریخی در امت مسلمان شدند. از اینرو به فرموده امام صادق علیهالسلام، فتوحات و کشورگشاییهایی که در زمان بانیان سقیفه به وقوع پیوسته، همگی مصداق و نمونهای از گمراه ساختن مردم آن سرزمینها قلمداد میشود.[1]
ب- بر اساس معیارها و شاخصهای دنیوی نیز نمره قبولی به شیوه حکمرانی ابوبکر و عمربنخطاب تعلق نمیگیرد؛ سرزمین عربستان از لحاظ ثروتهای طبیعی، فقیر محسوب میشود، اما با ظهور اسلام و گسترش قلمرو تا مرزهای ایران و روم، ثروتهای کلان و بیشمار این سرزمینها، توجه مردم عرب مسلمان را به خود جلب کرد، بنابراین نیت و قصد اصلی برای کشورگشاییها و فتوحات، نه گسترش اسلام؛ بلکه بهدست آوردن این ثروتها بود.[2]
پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله در روزهای پایانی عمر مبارکشان فرمان دادند مسلمانان به فرماندهی «اُسامةبنزید» بهسوی شام حرکت کرده و خطر حمله احتمالی روم را دفع کنند. گرچه ابوبکر و عمر از این فرمان سرپیچی کردند،[3] اما پس از آنکه ابوبکر خلافت را تصاحب کرد، به اسامة فرمان داد تا برای همین مقصود به سوی شام حرکت کند.[4] دلیل این رفتار ابوبکر را باید در اشتیاق وی برای رسیدن به حکومت جستوجو کرد.[5]
همچنین، یکی از سیاستهای ضد اسلامی در زمان خلافت عمربنخطاب، جدایی انداختن میان عرب و عجم و برتری دادن عرب بر عجمان بود.[6] عمربنخطاب در بخشنامهای تأکید کرد که نباید هیچ عجمی بر عرب امامت داشته باشد.[7] هنگامی که عمربنخطاب مشاهده کرد دو مسلمان با زبان فارسی با یکدیگر سخن میگویند، آنها را منع کرد و یادگیری این زبان را باعث از بین رفتن مروّت دانست.[8] این سیاست نژادپرستانه حتی در فتوحات و لشکرکشیهای این دوره زمانی نیز تأثیر خود را گذاشت و پس از فتح برخی شهرها، مردم غیر عرب از دم تیغ گذشته و کشته میشدند.[9]
جالب آنکه ابنعباس در نامهای که به امام حسن مجتبی علیهالسلام نوشت، يكى از دلائل شكست و به نتیجه نرسیدن حکومت امیرالمومنین على علیهالسلام را در نظر نگرفتن امتيازات عربى برشمرده است.[10] طبیعی است که اگر سیاستهای یک حکومت با محوریت جمعآوری ثروتهای دنیایی و تبعیضهای غیر انسانی باشد، برای حفظ آن از هیچ جنایتی کوتاهی نمیکند و با تمام مخالفان با شدت برخورد میکند.
پینوشت:
[1]. کلینی، محمد، الکافی، ج8، ص253، اسلامیة.
[2]. زیدان، جرجی، مؤلفات جرجی زیدان الکاملة، ج11، ص84، دار الجیل.
[3]. بلاذری، احمد، أنساب الأشراف، ج1، ص384، دار الفکر.
[4]. ابناثیر، الكامل، ج2، ص334، دار صادر.
[5]. معروف حسینی، هاشم، سيرة الأئمة الاثني عشر علیهمالسلام، ج2، ص252، المكتبة الحيدرية.
[6]. ابنابیالحدید، شرح نهجالبلاغة، ج8، ص111، کتابخانه آیتالله مرعشی نجفی.
[7]. الصنعانی، عبدالرزاق، المصنّف، ج11، ص439، المجلس العلمی.
[8]. سهمی، حمزةبنیوسف، تاريخ جرجان، ص426، عالم الکتب.
[9]. ابنخیاط، تاریخ خلیفة، ص67، دار الکتب العلمیة.
[10]. ابنابیالحدید، شرح نهجالبلاغة، ج16، ص23، کتابخانه آیتالله مرعشی نجفی.