سلام.دختری هستم 26ساله.از یک خانواده با سطح مالی متوسط.دوتا خواهر دارم و خودم بچه دوم خانواده هستم.دانشجوی فوق لیسانسم و کار هم دارم.مشکل من با خانوادمه.پدر و مادرم دیدگاه های خاصی دارن که اذیتم میکنه.مثلا اصلا دوست ندارن که بچه هاشون با دوستاشون تلفنی حرف بزنن یا مثلا سر سفره دوست ندارن ما حرف بزنیم.یا پدرم که میاد ما بچه ها میریم تو اتاق خودمون.اصلا نمیتونم با پدر و مادرم ارتباط کلامی خوبی برقرار کنم چون هرکاری هم بکنم اخرش یک نکته پیدا میکنن که بهم گیر بدن.اون دوتا خواهرم کم حرف هستن و من از بین اونا برون گرا هستم.با فامبل سالی یکبار در ارتباط هستیم.با خواهر بزرگم دوساله که قهرم.وقتی با خواهر کوچیکم حرف میزنم مادرم فورا میزنه تو ذوق ادم.مثلا جلوی مادرم نمیتونم تو اینه حتی یک ارایش کوچیک بکنم چون اخم میکنه.تا قبل پایان تحصیلاتم چون همش دانشگاه و بادوستام بودم مشکلی نداشتم اما همه بدبختی من بعد از دانشگاهم شروع شد.همکلاسیام ازدواج کردن و بعد ازدواج رابطه هامون قطع شد.پدر و مادرم با رفتن به هرگونه کلاس ورزشی یا حتی زبان مخالفن.متاسفانه خواستگاری دارم که اونم خیلی درون گرا هست و سر این مساله مدام با هم اختلاف داریم.البته خیلی انگیزه ی ازدواج ندارم و ترجیح میدم تنهاییمو با دوست و اشنا باشم اما دیگه هیچ دوستی ندارم و همشون ازدواج کردن.تو محیط کارم بدلیل اینکه محیطش مردانه هست احساس میکنم بدلیل اختلاف سنی و طرز فکر هیچ وجه اشتراکی ندارم که بخوام باهاشون حرف غیرکاری بزنم.مثلا وقتی میام خونه باید تازه خودم غذا بپزم(درعین خستگی)و مادرم فکرمیکنه اگر برای من ناهار بذاره من مفت خور بار میام.مثلا یکبار گفتم مامان بتازگی این غذارو گذاشتی که.درجواب گفت برای شما نذاشتم که.احساس میکنم شدم مثل اونا و قلبم ازسنگ شده
------------------------------------
کاربران محترم ميتوانيد در همين بحث و يا مباحث ديگر انجمن نيز شرکت داشته باشيد: https://btid.org/fa/forums
همچنين ميتوانيد سوالات جديد خود را از طريق اين آدرس ارسال کنيد: https://btid.org/fa/node/add/forum
تمامي کاربران ميتوانند با عضويت در سايت نظرات و سوالاتي را که ارسال ميکنند را به عنوان يک رزومه فعاليتي براي خود محفوظ نگهدارند و به آن استناد کنند و همچنين در مرور زمان نظراتشان جهت نمايش، ديگر منتظر تاييد مسئولين انجمن نيز نباشد؛ براي عضويت در سايت به آدرس مقابل مراجعه فرمائيد: https://btid.org/fa/user/register
مشکلم اینه که رابطه ی خانواده ی مادریم باهم خیلی سرده و با خانواده ی پدریم هم اصلا رفت و امد نداریم و فقط خود پدرم رفت و امد داره.البته خیلی هم دل خوشی از اقوامم ندارم.شاید باورتون نشه اما من سال هاست که به یاد ندارم با پدر و مادرم روبوسی کرده باشم. خواهر بزرگم که دچار وسواس فکری شده و اصلا هر اتاقی که من پامو میذارم میره بیرون.پدرمم با اینکه تصحیلات خوبی دارم و دانشگاه خوبی تو تهران درس خوندم اما اصلا در زمینه ی رشته ی خودم قبولم نداره .پدرم بیرون از خانواده با غریبه ها خیلی خوبه و رودربایستی داره و پولاشو به بقیه بخشش میکنه اما بسختی حاضر میشه یک وسیله برای خانه بخره(پدرم وضع مالی بدی نداره و سطح متوسطی داره)من در زمینه ی رشته ام هر صحبتی کنم پدرم پشت سرم به مادرم میگه این خیلی اطلاعات نداره و بی تجربه هست و نمیدونه که چه خبره.تو محیط کار روی من حساب میکنن اما پدرم اصلا هیچ کدام از ما و مادرم را قبول نداره.هر اظهار نظری بکنیم معمولا مخالفت میکنه.هر چیزی بگم دنبال یک ایراد تو حرفم میگرده.کارمون از شاخه ی گل گذشته.حتی پدر و مادرم اجازه نمیدن وقتی اونا تو دارن صحبت میکنن من کانال تلوزیون را عوض کنم.در کل خیلی مستبد هستن و حرف حرف خودشونه.اقوام مادریمم دقیقا همین طور هستن و بشدت پدر و مادر سالاری هست. دیگه روحیه درس خواندن ندارم.شاید از نظر تحصیلات،سلامتی، شغلی، درامد و چیزایی که خودم بدستشون اوردم هیچ نارضایتی نداشته باشم اما همه ی اینا برام بی اهمیت شدن.حتی اجازه نمیدادن با پول خودم برای خودم ماشین بخرم
باسلام
به فرض اینکه همه این مطالب شما درست هم باشه باز چیزی از اهمیت تلاش شخصی شما کم نمیشه پس سعی کنید در برقراری این ارتباط از گامهای کوچک وبه ظاهر کم اهمیت مثل خرید یک شاخه گل شروع کنید تا به لطف و رحمت الهی به موفقیتهای بزرگ دست پیدا کنید.
همین محبتهای کوچک باعث تسخیر قلب ها میشود چرا که مولای متقیان علی علیهالسلام میفرمانید:« بالاِحسَانِ تُملَکُ القلوب.»
سهیلای خوبم
زندگیتون بی روح شده این طوری که شرح میدین.حساب کن چند تا غریبه با هم تو یه 4دیواری دارین زندگی میکنین.تو دانشگاه چطوری با دوستات صمیمی شدی؟شما مدام بی محل بودی اونا یک مرتبه جذبت شدن؟؟؟؟؟خب معلومه شما هم احساس دوستی داشتین که روابط ایجاد شده.الانم از همون استفاده کنید شما نباید مدام دنبال نیستی های زندگیت بگردی.یکم به داشته هات فکر کن تا یه جرقه نزنی همینطور باید ثابت و صامت بمونه اوضاع.خودتون باید تشخیص بدین از کدوم زاویه میتونی اثر گذار باشی خب شروع کن .اگر خواستگارت هم واقعا مرد زندگی هست و با هاش جور میشی جواب بده شاید لا اقل حضور ایشون بتونه یه نقطه عطف ایجاد کنه.
اینم فراموش نکنید که فقط توکل بر خدا داشته باشید و از خوش بخوایین که بهتون کمک کنه بتونید تصمیم درستی بگیرید.
سلام مهربون
تو شرایط سختی قرار گرفتی درواقع یه چار چوب که محاصره شدی توش ولی بدتر ازهمه چیزی که عذاب دهنده هست اینه که مدام به عمق این محاصره نگاه میکنی نه به روزنه ها و راه نجات.
منم با نظر سروناز جان موافقم شما که خودتون شاغلین و اونقدر درامد دارین که یه شاخه گل بشه باهاش خریداول از خواهرات شروع کن سعی کن با هم ،هم عقیده بشین برا شکستن این سد ،دل اونا رو که بدست اوردی بعد باهم هماهنگ کنین مثلا سالروز ازدواج پدر مادرتون یه جشن کوچیک بگیرین و واقعا خوشحال باشین و فضا رو برا یک ساعت هم که شده عوض کنید.سعی کنید فاصلتون رو هم با پدر و مادرتون کم کنید من واقعا مخالفم با اینکه تا بابات از در میاد هر کی میره تو اتاق خودش.باید همه به استقبالش برید خسته نباشید بگیدبراش چای ببرید 10دیقه20 دیقه کنارش بشینید بعد ترکشون کنین.
راستی روزهایی که خونه هستی حتما سعی کن تو کار خونه مخصوصا پختن غذا به مامانت کمک کنی و حتی اگه شده خودت بهترین غذا رو درست کنی که بیشترباب طبع اوناست .
امیدوارم اونا بتونن درک کنن موقعیت الان شما رو و بزودی صمیمیت برگرده بخونتون........خواهرتم ان شا الله و بزودی زود ارتباطشون رو باشما تازه کنن و دلتون شاد بشه.
اراده کنی تغییر ایجاد میشه حتماحتما فقط اروم اروم و سنجیده پیش برید.
موفق و موید باشین
سلام .این طور که مشخصه رابطه خانودگی گرم وصمیمی ندارین.. راستش چیزایی که گفتی خیلی هاش تو پدر من هست ..البته فقط پدرم..
پدر منم خیلی منزوی و گوشه گیره اصلا اهل رو دادن وبگو به خند با خانواده نیست ما هم وقتی میاد از بیرون جامونو عوض میکنیم چون دوست نداره زیاد جلو چشمش باشیم...
تو این مواقع راه حل اینه که حد القل یکی از اعضای خانواده بیاد و دست بکار بشه ویخ سردی روابط رو ذوب کنه...
ما هم تا چند سال پیش به خاطر این که پدر ومادرم زیاد با هم رابطشون خوب نبود زیاد با هم خوب نبودیم..
یه جورایی اونا حوصله خودشونم نداشتن ... وما هم یه جورایی شده بودیم مثل اونا .. بی حوصله و بی ذوق و والبته غمگین ..!!
اما کم کم یاد گرفتیم هیچ کس جز خودمون نمیتونه شادی و محبت رو تو خانوادمون بیاره...!!
یادمه حتی عید نورزو سفره هفت سین نمیانداختیم ..یا شب یلدا رو اصلا نمیدونستیم چی هست و چه خبره!!!
ارتباط با ادم های شاد باعث شد متوجه این تفاوت های عمیق بشیم...!!! یه این پوسته سر د و بی انگیزگی که تو زندگیمون بود...
الان چند ساله با بهانه کوچیک شادی های زیادی رو برای خودمون ایجاد میکنیم ... !!
مثلا روز تولدمون حتما باید کادو بخریم برای هم ... عید نوروز وشب یلدا و.. برامون معنی دارن ...یا اگه یا پولی دستمون بیاد سعی میکنیم وسایل خونه بگیریم.. سفری بریم و.. خلاصه سعی کردیم راه پدر ومادرمون رو نریم..!!
شما هم سعی کنید کم کم این یج ها رو بشکنید .. برای شاد بو.دن و صمیمیت همین بهانه های کوچیک کافیه و خودش باعث وابستگی و عشق و علاقه تو خانواده میشه.. حتی روی اونا هم تاثیر میذاره...
الان مادر من واقعا عوض شده و پای همه این مسائل هست !!!
هر چند بابام هنوز سخته ولی اونم به نظرم یه کم عوض شده الان وقتی از بیرون غذا میگیرم بدش نمیاد و اخم نمیکنه حتی از ما هم مشتاق تره در حالی که قبلا نه خودش از این کارا میکرد نه به ما اجازه میداد...!!!
کلا این که بهتره شما هم ناجی این اوضاع تو خانودتون بشین ... سخت نیست فقط باید بخواین اون وقت میبینی کم کم همه شاد بودن رو از شما یاد میگیرن!!
به نظر من این روزها شادی ایجاد کردن واقعا کار سخت و البته بزرگیه...!!!
با سلام خدمت دوست بزرگوار
بنده هم با نظر شما کاملا موافقم که این خود انسان هستش که باید دست روی دست نذاره و با اقدام به موقع و مناسب به قول معروف یخ این گونه روابط خشک و سرد رو در درون خانواده بشکنه
گاهی اوقات عدم اطلاع آدمها برای اینکه میشه با کوچکترین چیزها شادی رو به درون خانواده آورد و از وجود آن شادی بیشترین لذتها رو برد باعث میشه که سالها و حتی تا پایان عمر روابط درون یک خانواده با سردی همراه باشه.
شما هم در صحبتهاتون به این مسئله اشاره کردید که که ارتباط با آدمهای شاد این آموزش و اطلاع رو برای شما هم فراهم کرده که میشه با کوچکترین اقدامات بیشترین شادی ها را برای خانواده به ارمغان آورد.
ممنون از مشارکت مفیدتون در این مطلب...
خواهش میکنم . شاگرد کوچک شما هستیم.
با سلام و عرض تشکر ازمطرحکردن مشکلتان در این انجمن
قرآن کریم یکی از نشانههای الهی را وجود مودت و رحمت در کانون خانواده برمیشمارد و میفرماید«وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُم مِّنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجًا لِّتَسْكُنُوا إِلَيْهَا وَجَعَلَ بَيْنَكُم مَّوَدَّةً وَرَحْمَةً إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ .(سوره روم/آیه21)و از جمله نشانههای او این است که برای شما از جنس خودتان همسرانی آفرید که در کنارشان آرام گیرید و در میان شما محبت و شفقتی قرار داد، بی تردید در این [تدبیر عجیب] نشانههایی است برای مردمی که می اندیشند.»
واقعا وجود محبت در کانون خانواده آنقدر دارای اثرات و نکات مثبت فراوانی است که خداوند تبارک و تعالی آن را به عنوان یکی از نشانههای الهی برمیشمارد.
همانگونه که خود شما هم اشاره داشتهاید نداشتن ارتباط محبتآمیز و ارتباط کلامی مناسب با والدین، کانون خانوادهایی که برای شما میتوانسته به سکوی پرشی برای رسیدن به آینده درخشان و پرامید تبدیل شود و بیشترین احساس امینیت و آرامش را برای شما فراهم کند، اکنون به فضایی رخوتانگیز و سرد و بی روح برای شما تبدیل شده است و ما هم از این بابت با شما احساس همدردی میکنیم .
برای ایجاد یک فضای شاداب و پر نشاط در درون خانواده راههای زیادی وجود دارد که اگر چه برای شما که در این مسیر خود را تنها میبینید بسیار مسیر سختی است ولی هر چقدر هم که سخت باشد غیر ممکن نیست و اولین مسئله این است که با فضای ناامیدانه به آن نظر نکنید.
برای حل مسئله توصیه هایی را تقدیم شما میکنیم تا در حد توان این فضا را تا حدودی به نفع خود تغییر دهید:
1.اولین کار این است که قبل از اینکه در اطرافیان خود خصوصا والدینتان این ایرادها را جستجو کنید، در خودتان نظر کنید و ببینید چه میزان از آن ایرادات در خود شما هم وجود دارد و برای آغاز کار از خودتان شروع کنید این مسئله توصیه دین ماست که تغییرات در خانواده باید از خود فرد شروع شود. آنجا که قرآن کریم:«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قُوا أَنفُسَکُمْ وَأَهْلِیکُمْ نَارًا...(تحریم/آیه6)ای کسانی که ایمان آورده اید! خود و خانواده خود را از آتشی مصون دارید .» اول خودتان و بعد خانوادهتان
2. تا میتوانید از افراد آشنا و مورد اعتماد که دارای جایگاه خوبی در بین خانوادتان هستند و حرف شما را میفهمند برای پش برد اهداف خود استفاده کنید و آنها را همراه خود سازید.
3.سعی کنید در انجام اقداماتتان حرمت، احترام و حریم افراد خانواده به طور کامل حفظ شود. که این مسئله نسبت به پدر و مادرتان از اهمیت ویژهتری برخوردار است.
4.از افشای بی جهت و غیر مفید اشکالات درونی خانوادهتان در نزد دیگران جدا خودداری کنید چرا که نه تنها مشکلی را حل نمیکند بلکه بر مشکلات میافزاید.
5.از تلاش در این مسیر هیچگاه خسته نشوید و تلاش برای اصلاح خانواده را برای خود یک وظیفه بدانید.امام جعفر صادق علیهالسلام میفرمایند:«لَا يَزَالُ الْمُؤْمِنُ يُورِثُ أَهْلَ بَيْتِهِ الْعِلْمَ وَ الْأَدَبَ الصَّالِحَ حَتَّى يُدْخِلَهُمُ الْجَنَّةَ [جَمِيعاً] .مومن به صورت مستمر اهلبیتش را از علم و ادب شایسته بهرهمند میسازد تا همگی با هم به بهشت وارد شوند.»
اینها توصیه های کلی برای حرکت شما بودند و حال به نکاتی درباره شیوه های ایجاد فضای محبت آمیز در درون خانواده میپردازیم:
1.اولین نکته در ایجاد فضای محبت آمیزی داشتن اخلاق نیکو که دربرگیرنده نرمش و روی گشاده در برخورد و داشتن تحمل دربرابر برخوردهای ناملایم است.
2.استفاده از الفظ محبت آمیز نسبت به والدین و دیگر اعضای خانواده.هنر استفاده از کلمات ملاطفت آمیز بسیار میتواند به ایجاد یک فضای پر احساس و لطیف در خانواده کمک کند و برعکس آن تکلم نکردن یا با نیش وکنایه و ... صحبت کردن خانواده را از آن فضای پرنشاط و مفید دور میکند
3.کوتاهی نکردن در انجام وظایف خود نسبت به دیگر اعضای خانواده.
4.حفظ احترامها همان طور که در بندهای کلی گفتیم که تاثیر حرف شما را بالا میبرد؛ علاوه بر آن بین اعضای خانواده ایجاد محبت میکند.
اینها مواردی است که با رعایت آن شما میتوانید لطافت و نشاط قابل توجهی را به کانون خانواده خود وارد سازید. البته موارد دیگری هم وجود دارد که در صورت نیاز و درخواست شما به صورت ریززتر میتوان به آن پرداخت.
در آخر هم باید تاکید کنم که ازدواج با فرد مناسب میتواند با به وجود آمدن فضاهای جدید و رفت و آمدهای گسترده تر هم برای شما و هم برای خانوادهتان طراوت و شادابی قابلتوجهی را به ارمغان بیاورد.
با آرزوی توفیق روزافزون برای شما و خانواده محترمتان....