خاطره ای از «شهید ابراهیم هادی»

03:16 - 1394/11/16
خاطره ای از «شهید ایراهیم هادی»

باشگاه کشتی بودیم که یکی از بچه ها به ابراهیم گفت:«ابرام جون!تیپ و هیکلت خیلی جالب شده. توی راه که می اومدی دوتا دختر پشت سرت بودند و مرتب از تو حرف می زند.»بعد ادامه داد: «شلوار و پیرهن شیک که پوشیدی،ساک ورزشی هم که دست گرفتی،کاملامعلومه ورزشکاری!».
ابراهیم خیلی ناراحت شد.رفت توی فکر.اصلا توقع چنین چیزی را نداشت.جلسه بعد که ابراهیم را دیدم خنده ام گرفت؛پیراهن بلند پوشیده بود و شلوار گشاد! به جای ساک ورزشی هم کیسه پلاستیکی دست گرفته بود.تیپش به هر آدمی می خورد غیر از کشتی گیر.بچه ها می گفتند:
«تو دیگه چه جور آدمی هستی! ما باشگاه میایم تا هیکل ورزشکاری پیدا کنیم بعد هم لباس تنگ بپوشیم.اما تو با این هیکل قشنگ و رو فُرم،آخه این چه لباس هائیه که می پوشی؟»
ابراهیم به این حرف ها اهمیت نمی داد و به بچه هاتوصیه می کرد:
«ورزش اگه برای خدا باشه،عبادته؛به هر نیت دیگه ای باشه،فقط ضرره».

سایر تصاویر

تير 15, 1403    0
تير 15, 1403    0
تير 15, 1403    0