خاطره ای از«شهید عبدالحسین برونسی»

03:46 - 1394/11/17
خاطره ای از«شهید عبدالحسین برونسی»

بحث تقسیم اراضی که پیش آمد،عبدالحسین گفت:«دیگه این روستا جای زندگی نیست،آب و زمین رو به زور گرفتن و میخوان بین مردم تقسیم کنند،بدتر اینکه سهم چند یتیم هم قاطی این هاست».رفتیم مشهد؛خانه یکی از اهالی که خالی بود.موقتاً همان جا ساکن شدیم.مانده بود کار.دو ماه شاگرد سبزی فروشی شد و پانزده روز شاگرد لبنیاتی؛اما سرِ هیچ کدام دوام نیاورد.می گفت:«سبزی فروشه که سبزی ها رو خیس می کنه تا سنگین تر بشه،لبنیاتیه هم جنس خوب و بد رو قاطی می کنه و غَش وکم فروشی داره.از همه بدتر اینه که می خوان منم مثل خودشون بشم».بعد از آن یک بیل و کلنگ برداشت و رفت سرگذر.بعد از سه چهار روز یک بنّا پیدا شده بود که عبدالحسین را با خودش ببرد.جان کندن داشت،مزدش هم روزی ده تومن بود ولی به قول عبدالحسین«هیچ طوری نیست،نون زحمت کشی نون پاک و حلالیه،خیلی بهتر از اون دوتاست».

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
1 + 1 =
*****

سایر تصاویر

تير 15, 1403    0
تير 15, 1403    0
تير 15, 1403    0