میخوام که دوستمو با آرامش از این رابطه بیرون بکشم. ۱۵ سال دارم.
فکر میکنم من و دوستم باید از شر وابستگی خلاص شیم. من به دوستم وابسته ام و دوستم به اون پسر.
سلام
وقت بخیر. پسرم ماه دیگه ۳ سالش میشه. رفتاراش دیگه زننده شده. هیچ تغییری نکرده. چه بچه و چه بزرگ رو میزنه . بی خود و بی جهت وسایل رو پرت میکنه و میشکونه. بقیه هم به خودشون اجازه میدن سرش داد بزنن
سلام
من یک مشکل خیلی بزرگ دارم نیت کردم(نذر نکردم) اگر مشکلم حل بشه خودم رو و زندگیم رو در راه دین بزارم مشکلم تا حدی برطرف شد
موقع انتخاب رشته من رشته طراحی که رشته خودم بود رو انتخاب کردم وبه سمت حوزه و دانشگاه ادیان نرفتم این کار در ظاهر منطقی تر بود اما الان اصلا آرامش ندارم احساس میکنم به خدا قول الکی دادم ازطرفی هروقت رفتم حرم وجایی وخواستم برای این مشکلم دعا کنم چیز های مهمتری به ذهنم اومد واونو به حاشیه برد من خیلی نگرانم چون مشکلم دوباره داره به وجود میاد من نمیدونم نیتی که کردم از سر شور وهیجان بود یا یک نیت درست بود میترسم رشته خودم رو ول کنم من توی این رشته استعداد خوبی هم دارم
همزمان با قبولی در دانشگاه هنر رشته مذاهب هم قبول شدم ولی استخاره بد اومد نمیدونم چکار کنم عقل میگه مسیر درست رو رفتم اما فکرم و روحم همش منو به خاطر اینکه به سمت دین نرفتم سرزنش میکنه من رشتم طراحی مد گاهی اوقات میگم که در این مسیر هم میشه به دین خدمت کرد ولی دلم آرام نمی گیره گاهی میگم کاش میشد امامان راه رو به من نشون بدن اما بازم میگم نمیشه وباید از نایبانشون پرسید از دفتر مراجع که میپرسم میگن چون نذر نکردید اشکالی نداره اما من واقعا بحثم گناهش نیست من فکر میکنم به وعده خودم عمل نکردم به خاطر همین مشکلم دوباره داره شروع میشه
چون شوهرم زیاد دوست نداره با خانوادم رفت و آمد داشته باشه موندم چیکارکنم چون قراره هفته آینده خانوادم برای بچه سیسمونی بیارن شوهرم با سیسمونی خریدن اونا کلا مخالف بود الان موندم چجوری بهش بگم که قراره خانوادم سیسمونی بیارن که مخالفت نکنه میشه راهکار بدین ممنون.
امروز هم مادرم بهش زنگ زد و برای ناهار دعوتش کرد بازم بهانه آورد و در آخر گفت اگه تونستم میام بعد که من بهش زنگ زدم بیا ناهار بخوریم گفت من خوردم به نظر شما چیکارکنم؟
سلام
وقت بخیر.
جواب شما را دریافت کردم. سعی کردم عمل کنم؛ ولی متاسفانه هنوز دیگران رو میزند و مرتب باید مراقب باشم تا چیزی رو پرت نکنه؛ خصوصا اگر مهمونی بریم. چه کنم تا این واکنش کمتر شود؟
ممنونم از راهنماییتون.
من دوباره به روال قبل بازگشتم؛ یعنی نماز اول وقت.
از این بابت خیلی خوشحالم.
خدا بهتون خیر بده.
اگه امکان داره یه راهنمایی هم بهم بکنید که چطوری دخترمو نمازخون کنم.
دخترم مرداد به سن بلوغ میرسه.
یه سوال دیگه ای هم که داشتم اینه که تازه همسرم یکبار برای شام به خانه مان آمده اونم با کلی اصرار از اون موقع بیشتر از یک ماه گذشته است امروز مادرم شام درست کرد و به من گفت که به همسرم بگویم برای شام بیاید بهش گفتم قبول نکرد آخرش هم یدونه بهانه آورد که عصر چیزی خوردم گشنم نیست بهش گفتم آخه من زودتر بهت گفته بودم .به نظر شما چیکارکنم بازم برای اومدنش اصرار کنم ؟ دو ماه دیگه بچمون به دنیا میاد اون موقع که میخوام یه چند روزی خونه مامانم بمونم یعنی اون موقع هم نمیاد؟لطفا راهکاری بهم بدین ممنون
ممنون از جوابتون ولی من آنقدر از خانوادم بد گفتم که رویش را ندارم از خوبی های آنها پیش همسرم بگویم فکر میکنه که تا اون موقع ازشون بد میگفت الان خوبیاشونو میگه بنظرش مسخره میاد چیکار کنم؟من الان سعی میکنم دیگه اون کارها و حرف های گذشته رو تکرار نکنم آیا با این روش میتونم گذشتمو جبران کنم؟
نمیخوام دیگه حرفایی که اون موقع زدم رو بازگو کنم چون همسرم هم اعصابش خورد میشه الان که کمی جو بینشون آروم شده.
میشه کلا هیچی نگم نه ازشون بد بگم نه تعریف کنم؟
صفحهها