با عرض سلام و ادب خدمت شما
خداوند روح مرحوم پدرتان را مورد رحمت واسعه خود قرار داده و ایشان را سر سفره اهلبیت علیهمالسلام متنعم گرداند.
خداوند در قرآن کریم میفرماید: «وَالَّذِينَ آمَنُوا وَاتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّيَّتُهُمْ بِإِيمَانٍ أَلْحَقْنَا بِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَمَا أَلَتْنَاهُمْ مِنْ عَمَلِهِمْ مِنْ شَيْءٍ»؛ «و کسانی که ایمان آوردند و فرزندانشان [به نوعی] در ایمان از آنان پیروی کردند، فرزندانشان را [در بهشت] به آنان ملحق میکنیم».[طور: 21]
بر این اساس، یکی از نعمتهای خداوند به پدر حضرتعالی که حتماً مومن و محب اهلبیت علیهمالسلام بودهاند، این است که شما را اگر با ایمان از دنیا بروید، به ایشان ملحق خواهد کرد.
برای اطمینان از تحقق این آرزو خوب است دو کار انجام دهید:
1. از طرف پدر بزرگوارتان پیوسته کار خیر انجام بدهید. این کار را ابتدا از ادای رد مظالم برای حقالناس و انجام حقوق واجب مثل نماز، روزه و حج و خمس شروع کنید و در درجه بعد به سایر مستحبات مانند صدقه، زیارت نیابتی و اطعام فقراء تعمیم دهید.
2. پیوسته از خدا بخواهید و دعا کنید که این خواسته شما را برآورده نماید. البته از خدا اینگونه بخواهید که در آخرت شما و پدر بزرگوارتان با محمد و آل محمد محشور شده و در محضر آن حضرات باشید.
با عرض سلام و ادب خدمت شما
شک به آن صورتی که در سوال ذکر شده، قطعا نه مصداق کفر است و نه مصداق ارتداد؛ زیرا هر مومنی که به مقام یقین و درجات بالای ایمان نرسیده باشد، ممکن است با وسوسههای شیطانی لحظهای دچار شک شده و دوباره متلفت گشته و به عبودیت و بندگی خدا برگردد.
اگر شکِ لحظهای از اسباب کفر و ارتداد باشد، باید بگوییم غالب مومنین کافر و مرتد هستند؛ زیرا کمتر کسی پیدا میشود که و لو برای لحظاتی دچار شک در وجود خدا نشده باشد.
در روایات ما هم بر این موضوع تاکید شده که گاهی شیطان درباره خدا به انسان القاءاتی کرده و فکر و ذهن مومن را با افکار اینچنینی مواجه میسازد؛ بهگونهای که میترسد نکند دچار کفر شده باشد.[کافی، ج2، ص425] از فضای اینگونه روایات به خوبی پیداست که هرکسی ممکن است دچار افکار اینچنینی بشود و البته مهم آن است که در این افکار استقرار پیدا نکرده و از کنارش با یک استغفرالله عبور کند.
در واقع آن شکی که موجب کفر و ارتداد است، شکی است که موجب انکار خدا به صورت کلی شده و انسان به طور کلی از اعتقاد به خدا برگردد و دین و اعتقادات را کنار بگذارد، البته در همین صورت هم اگر انسان برگشته و توبه کند، توبهاش قبول میشود و احکام ارتداد تنها در صورتی در حق او جاری میشود که دست به تبلیغات منفی و علنی بر علیه دین زده و تخم شک و تردید را در وجود دیگران نیز انداخته باشد.
همچنین عرض سلام و ادب خدمت شما داریم، انشاءالله که مشمول دعای ویژه امام زمان ارواحنافداه باشید.
خداوند روح پدر و مادر عزیزتان را غریق رحمت خود گرداند.
در پاسخ به سوال حضرتعالی باید عرض کنیم که توجه داشته باشید این تجربهها، تجربههایی صرفا ناقص هستند که گاها بیانگر تنها جنبهای از جنبههای عالم برزخ بوده و به هیچوجه نمیتوانند معیار تعیین واقعیت آن عالم قرار بگیرند.
معیار کامل در تشخیص واقعیت آن عالم، تنها قرآن و کلام معصومین علیهمالسلام است، چراکه مستند به بیان موجوداتی است که به تمام حقایق عالم برزخ و قیامت احاطه دارند.
بر اساس روایات ما هر عمل صالحی که بازماندگان به نیت اموات خود انجام دهند، به آنها رسیده و برایشان نافع است.
امام صادق علیهالسلام فرمودند: «إِنَّ اَلصَّلاَةَ وَ اَلصَّوْمَ وَ اَلصَّدَقَةَ وَ اَلْحَجَّ وَ اَلْعُمْرَةَ وَ كُلَّ عَمَلٍ صَالِحٍ يَنْفَعُ اَلْمَيِّتَ حَتَّى إِنَّ اَلْمَيِّتَ لَيَكُونُ فِي ضِيقٍ فَيُوَسَّعُ عَلَيْهِ وَ يُقَالُ هَذَا بِعَمَلِ اِبْنِكَ فُلاَنٍ وَ بِعَمَلِ أَخِيكَ فُلاَنٍ أَخُوكَ فِي اَلدِّينِ»؛ «نماز، روزه، صدقه، حج، عمره و هر عمل صالحی به میت نفع میرساند تا جایی که ممکن است میت در تنگنا باشد و به واسطه این کارها در گشایش قرار بگیرد و به او گفته میشود که مثلا این از طرف فلان فرزندت یا فلان برادر دینیت بوده است». [بحارالانوار، دار احیاء التراث، ج85، ص311]
همانطور که پیداست حضرت در این فرمایش خود مطلق اعمال صالح را از طرف مطلق اشخاص برای میت نافع دانسته و آن را مقید به یک عمل خاص با ویژگی های مخصوص و از طرف شخص خاصی ننمودهاند.
تا جایی این اعمال صالح به میت نفع میرساند که در روایات ما فرمودهاند اگر فرزندی قرآن را از رو بخواند، موجب تخفیف برای پدر و مادرش میشود، حتی اگر آن دو کافر از دنیا رفته باشند. [همان، ج89، ص196]
این روایت هم هیچ قیدی ندارد.
اما اینکه چرا چنین مطلبی که خلاف فضای روایات است، از زبان تجربهگر نقل شده میتواند دلایلی داشته باشد:
از جمله اینکه ممکن است تجربهگر تمام آنچه را دیده کامل در ذهن نداشته و تمام آن را با جزئیاتش برای ما نقل نکرده باشد یا آن کسی که مطلب را در آن عالم، به تجربهگر گفته، با تمام جوانبش به او نگفته باشد و یا برای بزرگ کردن کارِ خاصِ تجربهگر در دنیا و نشان دادنِ اثر آن، بر روی جنبه خاص فعل او توجه ویژهای شده باشد تا اثر آن کار در نگاه او بیش از پیش عظمت پیدا نماید.
علاوه بر این، گاهی برخی از مردم در واقع برای میت کاری انجام نمیدهند، بلکه صرفا از روی ریا و برای حفظ آبروی خود کاری میکنند، مانند همین مراسم و غالب ختمهای پس از مرگ میت که عموما صاحبان عزا برای حفظ آبروی خود و بستن دهان مردم آن را برگزار میکنند و نه برای شادی روح میت. بدیهی است که کاری که برای ریا و تظاهر انجام شده نه برای میت، به روحِ او هم نخواهد رسید، زیرا هدف اشخاص از آن کارها، خوشحال کردنِ میت نبوده است، بلکه آن کار را تنها برای حفظ ظاهر و پر کردن چشم اطرافیان انجام دادهاند.
اما کاری که برای خوشحالی میت انجام شود، قطعا به روح او خواهد رسید و لو اینکه اندک باشد و در آن شکی وجود ندارد.
با عرض سلام و ادب خدمت شما
حقیقت انسان به این بدن جسمانی که در دنیا چند صباحی را به صورت امانت با او همراه است، نیست؛ بلکه حقیقتِ آدمی همان روح و بدن مثالی است که در برزخ با آن سیر میکند و زندگی برزخی را در آن قالب میگذراند.
این جسم مادی که چند صباحی با انسان است، نه تنها در قبر میپوسد که در حال حیات هم پیوسته در حال تغییر است. حتما میدانید که بر اساس آنچه در علم روز به اثبات رسیده، جسم مادی هر انسانی هر هفت سال یکبار با تمام سلولها و اجزایش تغییر کرده و پس از گذر هفت سال جسم جدیدی به وجود میآید. آیا تا بحال شده که با خود بگویید من هفت سال به جسمم رسیدگی کردم، ولی به کلی تغییر کرد و سلولهای جدیدی جایگزین آن شد؟ مسلما چنین چیزی تا بحال به ذهن شما هم خطور نکرده است، زیرا حقیقت شما و آنچه از شما یک «مَن» و «شخصیت» ساخته است، این جسم مادیتان نبوده تا تغییر کلی آن برایتان محسوس بوده و اهمیتِ خاصی داشته باشد. شما در طول زمان و با تغییر اجزاء جسم مادی خود، همواره از وجود خود و اینکه یک «مَنِ» واحد بیشتر وجود ندارد، مطمئن بودهاید؛ چراکه حقیقت شما همان روحتان بوده که همیشه حضور داشته و هیچگاه چیز جدیدی جایگزین آن نشده است. در نتیجه چون این تن و بدن حقیقت شما را تشکیل نمیدهد، تغییر و فسادش هم در قبر اهمیتی ندارد، همانطور که تغییرش در دنیا اهمیتی نداشت.
و به خاطر همینکه اصل حقیقت و ارزش انسان به روح و بدن روحانی اوست، در تعالیم دینی ما همواره تاکید بر رسیدگی به آن حقیقت است تا این جسم مادی.
البته از آنجا که این جسم مادی تا برههای از زمان بهعنوان مرکب روح همراه آن است، به رسیدگی به آن نیز تاکید شده است؛ اما رسیدگی به آن تا جایی که بتواند به روح سواری بدهد، پسندیده است و این امر تا زمانی ادامه دارد که این جسم همراه با روح باشد؛ اما زمانی که روح از جسم جدا شد، دیگر این جسم مادی و آنچه بر سرش میآید، اهمیتی ندارد، چراکه روح با مرکب و بدنی دیگر که همان بدن مثالی و برزخی است، سیر میکند و به حیات برزخی خود ادامه میدهد.
شما فرض کنید که سالها سوار یک ماشین شدهاید؛ اما این ماشین با گذر زمان دچار فرسودگی شده و کارایی لازم را دیگر ندارد. آیا اینکه شما سوار ماشین نویی بشوید و ماشین سابق خود را که قبلا به آن خیلی علاقه داشتید، برای بازیافت به اوراقی تحویل دهید، امری غیر معقول است؟
با عرض سلام و ادب خدمت شما
در هیچ روایتی که مسبوق به سوال یا غیر آن باشد، ندیدیم که چنین تعبیری یا مشابه آن به کار برده شده باشد.
تنها در یک زیارت که به نام زیارت مفجعه معروف است، در خطاب به امام حسین علیهالسلام اینگونه عرض میکنیم: «... السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا مَنْ دَمُهُ غُسْلُهُ وَ شَيْبَتُهُ قُطْنُهُ وَ التُّرَابُ كَافُورُهُ وَ نَسْجُ الرِّيَاحِ أَكْفَانُهُ وَ الْقَنَاةُ الْخِطِّيُّ نَعْشُهُ وَ فِي قُلُوبِ مَنْ وَالاهُ قَبْرُه ...»؛ «سلام بر کسی که خونش آب غسل او و محاسنش پنبه او و ریگ بیابان کافورش و تار و پود بادها کفن او و نیزه نعش و تابوت او و قلب محبّین او حرم اوست».[زاد المعاد- مفتاحالجنان، علامه مجلسی، موسسهالاعلمی للمطبوعات، ص511]
با عرض سلام و ادب خدمت شما
واژه شیطان در لغت به هر موجودی گفته میشود که اهل شیطنت و حیلهگری بوده و دست به کارهای گمراه کننده و اختلافبرانگیز میزند.
درنتجیه هر موجودِ اهل شیطنتی، چه انسان باشد و چه جن، میتواند از مصادیق شیطان بوده و بر او واژه شیطان را اطلاق نمود. بر همین اساس، قرآنِ کریم میفرماید: «وَ كَذَٰلِكَ جَعَلْنَا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا شَيَاطِينَ الْإِنْسِ وَالْجِنِّ يُوحِي بَعْضُهُمْ إِلَىٰ بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورًا»؛ «و اینگونه برای هر پیامبری دشمنانی از شیاطین انس و جن قرار دادیم، که برای فریب مردم همواره گفتاری باطل ولی به ظاهر آراسته و دلپسند به یکدیگر القاء میکنند».[انعام: 112]
اما ابلیس نام آن کسی است که بر آدم سجده نکرده و از فرمان خدا سرپیچی نمود و قسم یاد کرد که دست به شیطنت زده و تا جایی که بتواند، فرزندانِ آدم را گمراه کند؛ از اینرو به ابلیس هم شیطان گفته میشود؛ چون کارش شیطنت است و بیشترین شیطنت و گمراهکنندگی را از ابتدای خلقت تا به امروز مرتکب شده است.
درنتیجه واژه شیطان دارای معنای عامی است که میتوان آن را درباره هر موجودی که اهل شیطنت است، به کار برد؛ ولی از آنجاکه ابلیس بیشترین شیطنت را از ابتدای خلقت انجام داده و گروههای را از انسانها و جنها برای این منظور به کار میگیرد، هرجا که این واژه بدون قید و به صورتِ مطلق به کار میرود، منظور همان ابلیس است.
مثلاً وقتی گفته میشود: شیطان بر آدم سجده نکرد یا گفته میشود شیطان دست از سر انسانها بر نمیدارد، در اینجا منظور همان ابلیس است.
با عرض سلام و ادب خدمت شما
نگاه با قصد شهوت یا با ترس از افتادنِ به گناه مطلقاً حرام است؛ یعنی با این قید، تفاوتی بین زن مسلمان و کافر وجود ندارد؛ اما اگر نگاه، بدونِ هیچ قصد لذتی باشد و انسان ترس از افتادنِ به گناه نداشته باشد، در این صورت طبق فتوای برخی از فقها نگاه به موی دو دسته از زنان جایز است:
1. زنان غیر مسلمان
2. زنان مسلمانی که در حجابشان بیمبالات هستند و اگر به ایشان امر و نهی شود و تذکر داده شود، به امر و نهی و تذکر توجهی نکرده و رعایت نمیکنند.
با این اوصاف نگاه به دو صورت است:
1. نگاه با لذت یا ترس افتادنِ در حرام: در این صورت فرقی بین زنان نبوده و مطلقاً حرام است.
2. نگاه بدون لذت و بدونِ ترس افتادنِ در حرام: تنها به موی زنانی که بدون تذکر با حجابند یا با تذکر اهل حجابند، حرام است.
دلیل حرام بودنِ این قسم دوم به خاطر افتادنِ به گناه و ترس از این موضوع نیست؛ بلکه به خاطر حرمت داشتن موی این زنان و احترام خاصی است که اسلام برای آنان قائل شده است.
فرض کنید زنِ با حجابی از روی غفلت موهایش پیدا باشد، یا اینکه در محل دید باشد و خودش نداند، اسلام برای رعایت حرمتِ او، دستور داده تا به موهای او توسط نامحرم نگاه نشود، اگرچه این نگاه بدونِ قصد لذت باشد.
حال فرض کنید اسلام میفرمود: مطلقاً به موهای هیچ زنی نگاه نشود، حتی اگر این نگاه بدون قصدِ لذت باشد. در این صورت مردان در تعاملات روزمره خود دچار سختیهای زیادی میشدند؛ زیرا باید یکسره سر به زیر و بدون نگاه به هیچ زن بیحجابی راه میرفتند و با هیچ زنی رو در رو سخن نمیگفتند؛ خصوصاً در تاریخ صدر اسلام که زنانِ کافر در میان مسلمانان بسیار بودند و امکان پوشاندن چشم از نگاه به موهای آنان وجود نداشت.
البته این نکته که شما فرمودید، (تحریک کنندگی موی زن) همانگونه که گفته شد، مد نظر اسلام بوده و اسلام تنها در صورتی که قصد لذت یا ترس از افتادنِ به گناه نباشد، چنین اجازهای را به مردان داده است.
با عرض سلام و ادب خدمت شما
قطعا فهم و درک تمام افراد پساز مرگ، با قبلِ آن قابل مقایسه نبوده و وسعتِ درکشان بسیار بیشتر از فهمِ دنیویشان خواهد بود؛ زیرا روح وقتی از قفسِ تن جدا شود، قابلیتهایی پیدا میکند که غیر قابلِ توصیف است.
و قطعاً درک افراد در عالم آخرت با یکدیگر مساوی نخواهد بود؛ اما اینکه میزان درک اشخاص در آخرت چه اندازه باشد، به نظر میرسد که این امر وابسته به وسعتِ روحی دارد که آنها در دنیا بدان رسیده باشند. گاهی ممکن است یک بچه به لحاظ وسعت روحی از یک شخص درس خوانده هم روحش وسیعتر باشد.
مرحوم سید هاشم حداد از شاگردانِ مرحوم قاضی نقل میفرمودند: پس از فوت فرزند دومم فاطمه که در شب از دنیا رفته بود، ما او را در كنار اطاق نهادیم تا فردا دفن نمائیم. من قدرى به او به نظر بچّه نگاه میكردم؛ یعنى كودكى از دنیا رفته است و آنقدر حائز اهمّیت نیست.
همان شب دیدم روحِ او را كه از گوشه اطاق بزرگ شد و تمام خانه را فراگرفت. كمكم بزرگتر شد و تمام كربلا را گرفت و بدون فاصله تمام دنیا را گرفت و آن طفل حقیقت خود را نشان میداد كه: من با اینكه كودكم، چقدر بزرگم.[پایگاه جامع استاد شهید مطهری، حاج سید هاشم حداد، B2n.ir/b73025]
بخشی از وسعت روحی اشخاص به قبلاز دنیا برمیگردد که چه ظرفیتهایی را در عالم ذر و برزخ نزولی کسب نموده باشند و بخشی از آن به دنیا برمیگردد. هرقدر که انسان در دنیا بیشتر به تهذیب نفس و تحصیل علمی که در مسیر تهذیب نفس باشد، پرداخته باشد، وسعت روحی بیشتری پیدا کرده و درنتیجه در آخرت نیز، درک بالاتری خواهد داشت.
پس تحصیل علم در دنیا قطعاً میتواند در درک بیشتر انسان در آخرت تاثیرگزار باشد، اما نه هر علمی؛ بلکه علمی که به رشد روح و کمالات معنوی انسان کمک کرده و موجب عظمت روحی او شود.
جناب استاد پناهیان نقل میکردند، روزی همسر شهید مطهری را دیده و از ایشان پرسیدم که آیا پساز شهادتِ این شهید بزرگوار ایشان را در خواب دیدهاید؟ ایشان فرمودند: بله دیدم. بعد فرمودند: شهید درباره احوالاتش در برزخ گفت: ما اینجا در کلاس توحید امام حسین علیهالسلام شرکت میکنیم.
قطعاً آن سطح معارفی را که ایشان در آن کلاس از محضر وجود مبارک امام حسین علیهالسلام دریافت میکنند، قابل درک برای بسیاری از افرادِ از دنیا رفته نیست. این بدان جهت است که ایشان زمینهی حضور در چنین مقامی را از پیش در دنیا فراهم ساخته بودند. آن زمینهسازی هم چیزی غیر از سعی و کوششِ در جهت به دست آوردنِ علم و معارف توحیدی نیست.
با عرض سلام مجدد
در حالِ حاضر شخص خاصی را برای این موضوع سراغ نداریم؛ اما توجه به دو نکته میتواند برای شما راهگشا باشد:
1. اولین توصیه اهل معرفت به کسانی که قصد سیر و سلوک دارند، این است که نیتشان را در این راه خالص نمایند؛ یعنی هدفشان از طی کردنِ طریق معرفت، باید رسیدنِ به معرفت خدا باشد، نه چیز دیگری مانند دستیافتن به کرامات و قدرتهای روحی.
برخلافِ مسیری که مرتاضانِ هندی میروند و تنها به دنبالِ رسیدن به برخی از قدرتهای جسمی هستند، اهل عرفانِ اسلامی بههیچوجه چنین چیزی را توصیه نمیکنند. بنابراین حضرتعالی هیچگاه به هدف مشاهده پدر مرحومتان یا باز شدنِ چشم برزخی، نمیتوانید به این مقامات دست یابید. هدف باید رویت جمال و جلال الهی باشد و اگر کسی به این مقام دست پیدا کند، دیگر بهدنبال لذتی بالاتر از آن نخواهد رفت؛ چراکه بالاتر از آن لذتی وجود ندارد.
درنتیجه در ابتدا باید نیتی غیر از آنچه در حالِ حاضر مد نظرتان است داشته باشید، آنگاه به سیر و سلوک معنوی بپردازید.
2. اگرچه دست ما در حالِ حاضر از استادانی که دستگیری نموده و انسان را راهنمایی کنند، کوتاه است؛ ولی این بدین معنا نیست که چنین استادانی وجود ندارند. البته نکتهای که وجود دارد، این است که این اهل دل تنها دست کسانی را میگیرند که اهلیت خود را برای طی طریق معرفت ثابت کرده و با عملکرد خود نشان دهند که پای کار هستند. انسان اگر خودش سیر و سلوک معنوی را شروع کرده و بهوظایفش در این راه عمل کند، خداوند خودش راهنمایانی را برای دستگیری در مسیرش قرار میدهد.
مرحوم علامه طباطبایی از کسانی بودند که خود مرحوم آیهالله قاضی به سراغشان رفته و از ایشان دستگیری نمودند. همچنین مرحوم آیهالله بهجت به جهت اهلیتی که داشتند بهواسطه برخی از دوستان به جلسات اخلاق و عرفان مرحوم قاضی راه پیدا کردند.
خداوند متعال میفرماید: «وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا ۚ وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ»؛ «و آنها که در راه ما (با خلوص نیّت) جهاد کنند، قطعاً به راههای خود، هدایتشان خواهیم کرد و خداوند با نیکوکاران است».[عنکبوت: 69]
جنابعالی اگر واقعاً قصد طی طریق معرفت را داشته و هدفتان رسیدنِ به مقام قرب پروردگار باشد، میتوانید برای شروع کار به این توصیه مرحوم علامه طباطبایی که در پاسخ به نامه یک جوان نوشتند، عمل نمایید:
نامه جوان
محضر مبارک نخبة الفلاسفة و آیة الله العظمی جناب آقای طباطبائی ادام الله عمرکم ماشاءالله سلام علیکم و رحمة الله و برکاته.
کوتاه سخن آنکه جوانی هستم 22 ساله در محیط و شرایطی که زندگی میکنم هوای نفس و آمال و آرزوها بر من تسلط فراوانی دارند و مرا اسیر خود ساختهاند و سبب آن شدهاند که مرا از حرکت به سوی الله، و حرکت در مسیر استعداد خود بازداشته و میدارند.
درخواستی که از شما دارم برای من بفرمایید بدانم به چه اعمالی دست بزنم تا بر نفس مسلط شوم و این طلسم شوم را که همگان گرفتار آنند بشکنم و سعادت بر من حکومت کند؟ یادآور میشوم نصیحت نمیخواهم و الا دیگران ادعای ناصحیت فراوان دارند. دستورات عملی برای پیروزی لازم دارم. (با تلخیص)
پاسخ علامه
برای موفق شدن و رسیدن به منظوری که در پشت ورقه مرقوم داشتهاید، لازم است همتی برآورده، توبهای کرده، به مراقبه و محاسبه پردازید. به این نحو که هر روز که طرف صبح از خواب بیدار میشوید قصد جدی کنید که در هر عملی که پیش آید رضای خدا - عز اسمه - را مراعات خواهم کرد.
آن وقت در سر هر کاری که میخواهید انجام دهید، نفع آخرت را منظور خواهید داشت؛ به طوری که اگر نفع اخروی نداشته باشد انجام نخواهید داد، هر چه باشد. همین حال را تا شب، وقت خواب ادامه خواهید داد و وقت خواب، چهار پنج دقیقهای در کارهایی که روز انجام دادهاید فکر کرده، یکی یکی از نظر خواهید گذرانید. هر کدام مطابق رضای خدا انجام یافته شکری بکنید و هر کدام تخلف شده استغفاری بکنید.
این رویه را هر روز ادامه دهید. این روش اگر چه در بادی حال (ابتدای کار) سخت و در ذائقه نفس تلخ است، ولی کلید نجات و رستگاری است.
و هر شب پیش از خواب اگر توانستید، سور مسبحات یعنی سوره حدید و حشر و صف و جمعه و تغابن را بخوانید و اگر نتوانستید تنها سوره حشر را بخوانید و پس از بیست روز از حال اشتغال، حالات خود را برای بنده در نامه بنویسید. ان شاء الله موفق خواهید بود. والسلام علیکم.
توضیح
مرحوم علامه در نامه به سه مرحله ابتدایی از تزکیه نفس اشاره فرمودهاند:
مشارطه:
این است که انسان پیش از شروع هر کاری از کارهای روزمرهاش، با خودش شرط و تعهد کند که از جاده مستقیم دین خارج نشود و خواستههای الهی را انجام دهد؛ بلکه بر خواستههای خودش مقدم نماید و هیچ گاه از طلب رضای خداوند و آخرتجویی غلفت نورزد.
مراقبه:
این است که بنده در هنگام عمل، خدا را در نظر بگیرد و خود را در محضر خداوند ببیند و کشیک نفسش را بکشد که مبادا از فرمان و خواسته خدا سرباز زند و راه دیگری پیش گیرد و عصیان ورزد و به لهو و لعب بپردازد.
یک چشم زدن غافل از آن ماه مباشید
شاید که نگاهی کند آگاه نباشید
محاسبه:
این است که انسان از خویشتن حساب بکشد که فکر و فعل خود را به چه کاری صرف کرده و اوقات را چگونه به سر آورده است. پس از آنکه به کاری پرداخت و وقتی و فرصتی گذشت، آن را ارزیابی میکند و با محک شرع و حکم خدا آن را میسنجد تا بفهمد کارهایش بر طبق موازین شرعی بوده یا نه. آنگاه بر کارهای پسندیده، از خدا تشکر میکند که او را توفیق داده است و از کارهای زشت و گناه استغفار می کند.(این کار در پایان روز انجام میشود)
با عرض سلام مجدد خدمت شما
انشاءالله که سلامت باشید.
چرا فرق میکند؛ ولی باتوجه به قرائنی که در سوال وجود داشت، برداشت ما این بود که حضرتعالی به دنبال احضار روح پدر بزرگوارتان هستید، نه رسیدن به چشم سوم.
اما درباره چشم سوم باید عرض کنیم که اگر منظور شما از چشم سوم آن چیزی است که در برخی از عرفانهای غیر اسلامی میگویند، باید عرض کنیم که آن چشم قابلیت مشاهده ملکوت و برزخ عالم را ندارد.
ولی اگر منظورتان همان چشم برزخی در عرفان اسلامی باشد، باید گفت چشم برزخی در اسلام معنایش این است که انسان چشم دلش به باطنِ عالم و ملکوتِ آن باز شده و برزخ را ببیند.
کسی که به این ویژگی دست یابد، باطن زیبای اشخاص و باطن زیبای اعمال صالح را میبیند. همچنین باطن پلیدِ اعمال زشت و باطنِ حیوانی اشخاص را مشاهده میکند و از آنجاکه به ملکوت دست پیدا کرده، هنگام حضور در کنار قبر اموات، قدرت دیدنِ آنها را داشته و میتواند حالتِ ایشان و اینکه آیا در عذابند یا در رحمت، مشاهده نماید و یا اگر ایشان حرفی بزنند، بشنود.
بر این اساس با دست یافتن به چشم برزخی، میتوانید هنگام حضور بر سر قبر پدر بزرگوارتان، ایشان را ببینید.
البته رسیدنِ به این جایگاه، نیازمند به طی کردن طریق معرفت و سیر و سلوک عملی بوده و شروع آن از تزکیه نفس است. تا انسان از تعلقات دنیوی جدا نشده باشد و در طریق معرفت، از دنیا عبور نکرده باشد، قدرت رسیدنِ به برزخ و ملکوتِ عالم را ندارد و چشم دلش به ملکوت باز نمیشود؛ البته گاهی معصومین علیهمالسلام به صورت محدود و جزئی در چشم اشخاص تصرف کرده و باطنِ برخی از امور را به ایشان نشان میدادهاند؛ اما این موضوع عمومیت نداشته و تنها در مواردی خاص و برای برخی از اشخاص رخ میداده است.
در حالِ حاضر ما غیر از امام معصوم شخصی را سراغ نداریم که چنین قدرتِ تصرفی را داشته و بتواند چشم دلِ شخصی را به باطن و ملکوت عالم باز کند.
بنابراین، حضرتعالی اگر به دنبال رسیدن به این مرحله هستید، باید به اهلِ آن مراجعه کرده و راه سیر و سلوک را پیش گیرید. راهنمایی در این زمینه، خارج از تخصص ماست.
صفحهها