رهروان ولایت ـ تبلیغ که بودم؛ با جوانی به نام آقا وحید آشنا شدم که خیلی حرفها برای گفتن داشت، اما غافل از اینکه هیچ کس در این جهان هستی نبود که به حرفهای او گوش دهد، تا اینکه شکوفا شدن حرفهای دل او با این سوال آغاز شد که چرا با این همه زمینهای کشاورزی و با این باغهای زیبا و میوه دار که دارید زندگیتان در مشقت است؟
وحید گفت که درد من از این است که چقدر ما شبانه روز در این زمینهای کشاورزی زحمت میکشیم و جسم و روح خودمان را در این زمینها مصرف میکنیم اما موقع فروش محصولات پول اندکی برای پدرم میماند و آن هم صرف خرج محصولات سال بعد میشود و چیزی از آن نمیماند، وحیدی که واقعا وحید بود رویاهای کودکی و حتی جوانیخودش روبه اتمام بود و به هیچ کدام از خواستههایش نرسیده بود.
او حتّی بخاطر پدر و مادر زحمتکشش که تنها بودند تحصیل خودش را ادامه نداد، تا کمکی برای پدر پیرش باشد. وحید در نهایت اخلاص کاملی که داشت میگفت افتخار میکنم که هیچ موقع مال حرامی در زندگیمان نیست چون با دستان پینه بسته پدر و خودش زحمت میکشیدند وخرج اندک معاش خودشان را به دست میآوردند، و نیز به عدم فوت نماز اول وقت.
وحید میگفت: کار این دلالها است که با واسطهگری بین کشاورز و کارخانهها و دولت باعث شده ارزش تلاش واقعی کشاورز نادیده گرفته شود و زحمت از کشاورز و سود در جیب دلالهاست.
حال سوال اصلی وحید این بود که؛ ایا واقعا این شغل دلّالی خوب است؟ و این درآمدی که او دارد و خرج معاش فرزند و همسر میکند حلال است؟ به نظر وحید حقالناسهای زیاد گریبانگیر دلالهاست..چون کشاورزان به ارزش واقعی و به حق واقعی خودشان که زحمت میکشند، نمیرسند.
جواب سوال وحید را با یک داستان و روایت عرض میکنم که شخصی در دربار منصور دوانیقی، در دربار بود با زور و تهدید و رشوه یك باغ و منزل و سرمایه كلانی جمع كرده بود. این شخص كه در دربار منصور پولی به جیب زده بود از نظر عقیده از علاقمندان به امام صادق علیه السلام بود. ولی خوب جذب دربار شده بود. پولها را جذب كرده بود. یك رفیق داشت گفت بیا برویم محضرامام صادق علیه السلام .
گفت آقا من در دربارم آخر وضع من خیلی ناجور است. گفت حالا من وقت میگیرم بیا برویم. آمد پهلوی امام صادق علیه السلام گفت آقا شما یك علاقمند دارید علاقه به شما دارد ولی در دربار منصور است. پول آنها را به جیب میزند اما دلش با شماست. حالا من میخواهم او را یك چند دقیقهای بیاورم خدمت شما امام گفت: بیاورش! وقت گرفت و این دلال رفت و این طرف را آورد و حرفهایی رد و بدل شد كه اگر شماها دور منصور را نمیگرفتید و دستگاه ظلم را تقویت نمیكردید آنها امام صادقها را در خانه نمینشاندند.
بعد این گفت راه توبه هم من دارم؟ گفت بله ولی توبه تو استغفار نیست. توبه تو این است كه تمام پولهایی كه در دربار پیدا كردی برگردانی به همان مستضعفین كه از ایشان گرفته ای. گفت آقا من همه زندگیام از آنهاست! گفت خوب اگر میخواهی توبه كنی باید تمام زندگیات را بدهی.
انقلاب است دیگر. اگر میخواهی انقلاب بكنی این انقلاب درونی است و این جهاد اكبر است. چون آدم یك ریال، یك ریال، ده تومان، ده تومان، هزار تومان، هزار تومان، پول حرام را جمع كرده است، و یك مرتبه میخواهد، همه را بدهد خیلی مهم است. واقعاً انقلاب است و پیغمبر به این كار ها فرمود «جهاد اكبر» یعنی هوس را كشتن! چون در جهاد اصغر دشمن سالی یا دو سالی یك بار پیدایش میشود اما هوی و هوس همیشه در وجود ما هست.
اینكه میگویند جهاداكبر چون شعلههای هوی و هوس دائمی است اما شمشیر دشمن گاه و بیگاه است دشمن خارجی را آدم میشناسد دشمن داخلی را گاهی آدم نمیشناسد. هم مخفی است و همیشه دشمن قوی مخفی مهمتر است. ایشان تصمیم گرفت توبه كند از آن توبههای بقول قرآن نصوح از آن انقلابهای واقعی و رفت و آنچه خبر داشت صاحبش كیست، به صاحبش داد. این قالیچه را چه كسی برای من آورده است؟ این ساعت را چه كسی برای من آورده است؟ این فندك را نمیدانم چه كسی برای من آورده است؟ تمام چیزهای را كه میدانست صاحبانشان كیست رد كرد. و چیزهایی را هم كه نمیدانست از چه كسی گرفته است از امام اجازه گرفت. امام همه را در راه مستضعفین داد.
از شغلش هم استعفاء داد چون كمك به ظلم بود. دلال كه وقت گرفته بود از امام و این را كشیده بود به خانه امام دید عجب موفق شد. بخاطر چند دقیقه كه از امام صادق وقت گرفت و ایشان را از دربار محضر امام برد و این انقلاب بوجود آمد خوشحال شد آمد به رفقا گفت.
امام صادق فرمود: اگر تو اینچنین توبه كنی كه از مالهای حرام بگذری از شغل حرام استعفاء بدهی من برای تو بهشت را ضمانت میكنم. این ضمانت را كرد و او هم آن توبه را كرد و مدتها طول كشید. خلاصه آن دلال گفت. یكروز آمدم خانه دیدم این شخص دارد میمیرد همین آقایی كه تو دربار بوده و توبه كرده گفتم وضعت چطور است گفت دارم میروم، پاهایش را بطرف قبله دراز كردم، بعد لحظه آخر دو تا كلمه بمن گفت كه: خدا خیرت بدهد كه وقت گرفتی از امام صادق و دلالی كردی و من را به محضر امام كشاندی و روح امام و نفس امام من را جذب حقیقتش كرد و از مال حرام و شغل حرام نجاتم دادی، خدا به تو كه دلالی كردی جزای خیر بدهد. میگفت دعایم كرد، بعد نفسهایش تك، تك به آخر رسید و لحظه آخر هم این جمله را گفت كه برادر: امام صادق هم به وعده خودش وفا کرد.
گاهی توبه به این است كه انسان از شغلش بگذرد، از درآمدش بگذرد و گاهی انسان هم باید تسلیم بشود. حال وحید جان دلّال واقعی یعنی این.. ای کاش دلّالها که در کشور هستند و این همه حق کشاورزان را را پایمال میکنند مثل این دربار توبه واقعی میکردند.
اگر واقعا دلالهای کشور ما مثل همین دلال انصاف داشتند و حق دیگران را پایمال نمیکردند و حق واقعی و دلالی که واقعا در راه خدا دلالی کند وضع اقتصاد کشاورزان و حتی کشورمان بهتر از اینها بود. که متأسفانه غافل از این هستند که چه هیزمی برای آتش جهنم خودشان جمع میکنند. پس از راهکارهای اساسی حمایت از بخش کشاورزی کاهش هزینه های این بخش، کوتاه کردن دست واسطه ها و دلادلان، کاهش هزینه های حمل و نقل و گسترش صنایع تبدیلی و فراوری در این بخش می باشد.
نظرات
متاسفانه دلالی خودش شده یک شغل اونهم شغل کثیف کهکالا رو که حالا هرچی که باشه زمین خونه مواد خوراکی و... بانرخ پایین میخرن و در مدت بسیار کوتاه با نرخ بالایی میفروشند اون هم بدون زحمت و زحمت اصلی رو دوش اون تولید کننده است و سود متعلق به واسطه یا دلال
و متاسفانه دولت در این زمینه هیچ کاری انجام نمیده و هیچ حمایتی از تولید کننده ما نمی بینیم .