مطالب دوستان amin_edrisi

Retrato de علی بیرانوند سابقون 16 Maio, 2018 آیا استخاره در امر خیر مجاز است، اگر هست با چه شرایطی؟
عرض سلام و ادب خدمت شما پرسشگر گرامی: نکته اول: اگر منظور شما این است که آیا بعد از گذراندن مراحل پذیرش در کار مشخصی با فعالیت شما موافقت می شوید یا خیر در این صورت باید خدمت شما عرض کنیم که در این چنین شرایطی جای استخاره نیست. بلکه در این چنین فضایی شما باید نتیجه مفید و خیر نهایی کار را از خدای متعال طلب کنید. نکته دوم: همان طور که از خود متن نیز به روشنی پیداست، هر شخصی می تواند برای برخی از کارهایی که در پیش رو دارد همچون انتخاب یک کار مشخص و یا به عبارتی ورود در یک شرکت و فعالیت جدید استخاره بگیرد، البته موفقیت در این چنین کارهایی نیز منوط بر این است که قبل از استخاره تحقیق و تفحص لازم صورت گرفته باشد و اطراف آن موضوع مورد بررسی قرار گرفته شده باشد. نکته سوم: البته برای موفقیت در هر کاری شرایط مشخصی از جمله حسن فعالیت و رفتار و تدبیر و رعایت ضوابط کاری آن نیاز است که در صور بی توجهی به آن شرایط احتمال آن وجود دارد که به نتیجه مطلوب نرسید.
Retrato de علی بیرانوند سابقون 03 Maio, 2018 اعراف چگونه جایی است
با عرض سلام در خصوص این پرسش این محتواها پیش از این در سایت تهیه شده است. اصحاب اعراف در قيامت چه كساني هستند؟ طبق آيه ي 46 سوره ي اعراف، اعرافيان چه كساني بودند؟  
Retrato de علی بیرانوند سابقون 03 Maio, 2018 طاهری: خدا اسم ندارد
عرض سلام و ادب: «قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمنَ أَيًّا ما تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى؛[اسراء، آیه110]بگو: « «اللَّه» را بخوانيد يا «رحمان» را، هر كدام را بخوانيد، (ذات پاكش يكى است و) براى او بهترين نامهاست!» همان طور که کارشناس گرامی نیز به خوبی جواب دادند خدای متعال در قرآن کریم خود را با اوصافی به بندگان معرفی کرده است،  مفسران و محققان تفسیر و علوم قرآنی در ذیل آیه 110 سوره مبارکه اسراء به نکات بسیار مهم و ارزشمندی در خصوص اسماء و صفات الهی بحث و گفتگو کرده اند از جمله اینکه محققان تفسیر نمونه این چنین بیان داشته اند: نکته اول: هیچ اشکالی ندارد خدايى كه وجودش از هر نظر بى نهايت است و منبع و سرچشمه همه كمالات، همه نعمتها و تمام نيكيها است و گرداننده اصلى همه چرخهاى اين جهان است به تناسب هر كارى كه انجام مى‏ دهد و هر كمالى كه ذات مقدسش دارد نام مخصوص داشته باشد؟!. نکته دوم: اصولاً خدا را با يك نام نمى‏ توان خواند، و نمى‏ توان شناخت، بلكه نامهاى او بايد همچون صفاتش بى پايان است، تا بتواند بيانگر آن ذات باشد، ولى از آنجا كه معانی الفاظ، ، محدود است نمى‏ توانيم جز نامهاى محدودى براى او پيدا كنيم و لذا معرفت و شناخت ما هم هر چه باشد محدود است، حتى پيامبر ص با آن وسعت روح مى‏ فرمايد:" ما عرفناك حق معرفتك". ولى اين دليل بر آن نيست كه به اندازه عقل و درايت خويش او را نشناسيم، به خصوص كه او خودش در شناخت ذاتش به ما كمك بسيار فرموده و با نامهاى گوناگون در كتابش از خود ياد كرده است، و در بيانات اولياء دينش به نامهاى بيشترى كه به هزار نام بالغ مى‏ شود برخورد مى‏ كنيم. بديهى است همه اينها اسم است، و يك معنى اسم، علامت و نشانه است، همه اينها نشانه‏ هايى از ذات پاك او است، و تمام اين خطوط به يك نقطه منتهى مى‏ شود، و به هيچ وجه از توحيد ذات و صفات او نمى‏ كاهد. نکته سوم: از ميان اين همه اسماء قسمتى اهميت و عظمت بيشترى دارد، زيرا معرفت و آگاهى فزونترى به ما مى‏ دهد كه از آن به «اسماء حسنى» در قرآن و روايات اسلامى تعبير شده است، و طبق روايت معروفى از پيامبر ص مى‏ خوانيم:" خداوند نود و نه اسم دارد هر كس آنها را شماره كند داخل بهشت خواهد شد"! مهم آن است كه بدانيم معنى شمارش اين اسماء اين نيست كه تنها اين نامها را بر زبان جارى كنيم و خدا را به آن بخوانيم تا بهشتى شويم يا مستجاب الدعوة. بلكه هدف" تخلق" به اين اسماء و پياده كردن پرتوى از نامهاى عالم و رحمان و رحيم و جواد و كريم ... در وجودمان است. تا هم بهشتى‏ مان كند و هم دعايمان در همه حال مستجاب![1] در حديثى كه مرحوم صدوق در كتاب" توحيد" از" هشام بن حكم" نقل كرده چنين مى‏خوانيم: هشام مى‏ گويد: از امام ع پيرامون نامهاى خدا و مبدأ  اشتقاق اين نامها (يعنى اصلى كه اين نام از آن گرفته شده) سؤال كردم، و گفتم آيا" اللَّه" از چه چيز مشتق است؟. امام ع فرمود: اى هشام! از" اله" (كه به معنى تحير است) گرفته شده و اله مفهومش اين است كه مالوهى داشته باشد (كسى كه حيران و سرگردان در شناخت عمق ذات او است). ولى اى هشام! اين را بايد بدانى كه" اسم" غير از" مسمى" است، كسى كه تنها اسم را پرستش كند بدون معنى و محتوا كافر است، و در حقيقت چيزى را نپرستيده، و كسى كه اسم و مسمى را هر دو پرستش كند او هم كافر است زيرا دوگانه پرست است!. اما كسى كه تنها مسمى را بپرستد نه اسم را(بلكه اسم را نشانه و علامتى براى رسيدن به آن معنى بداند) اين حقيقت توحيد راستين است- فهميدى اى هشام؟! او مى‏ گويد: عرض كردم كمى بيشتر برايم توضيح دهيد. فرمود: خداوند بزرگ 99 اسم، دارد اگر هر اسمى مسمائى داشت بايد 99 خدا داشته باشيم، ولى" اللَّه" نامى است كه به همه اين صفات اشاره مى‏ كند، و به هر حال همه نامهاى او غير از ذات او است.اى هشام! نان نام خوردنى است، و آب نام نوشيدنى، و لباس نام پوشيدنى است، و آتش نام آن ماده سوزنده است (اما همه اينها نام است، آنچه را ما مى‏ خوريم، مى‏ نوشيم، مى‏ پوشيم و از سوزش آن مى‏ هراسيم نام نيست، بلكه همان عينيت خارجى است) [2] پی نوشت: [1].  تفسير نمونه، ج‏12، ص325. [2].  توحيد صدوق، ص 220، ح13 و احتجاج، ج 2، ص 72، ح 13.
Retrato de علی بیرانوند سابقون 04 Abr, 2018 چرا خدا در افعال مرتبط با خود با ضمیر جمع استفاده می کند؟
هر چند خداوند یگانه است و می بایست هر گاه از افعال خود خبر می دهد، از کلمه و ضمیر مفرد استفاده کند،[1]  لذا بارها در قرآن به این نحو از خود تعبیر آورده است[2]، اما در زبان عربی و گاهی غیر عربی، متکلم و گوینده به دلایل متعدد، برخی مواقع به جای این که بگوید: "من»"این کار را انجام دادم. می‌گوید: "ما" این کار را انجام دادیم. در زیر به برخی از این دلایل اشاره می‌کنیم:  قرآن کریم زبان محاوره ای مردم را که بهترین وسیلة ارتباط با آنهاست برگزیده است و مردم در زبان محاوره ای خود گاهی می گویند فلانی جوانمرد است. در حالی که اصولاً ممکن است زن باشد نه مرد. در قرآن کریم هم داریم که "انتم الفقراء الی الله..." و ضمیر انتم مذکر است، در حالی که خطاب عمومی است و زن و مرد را در بر‌می گیرد و هر عاقلی می فهمد که منظور همه انسان ها هستند نه فقط مردان. در مورد ضمیر جمع و مفرد نیز می بینیم که بارها افراد به جای ضمیر مفرد از ضمیر جمع استفاده می کنند؛ مثلاً ما آمدیم شما نبودید. که هم در ضمیر "ما" و هم در ضمیر "شما" که حالت جمع دارد، منظور گوینده و شنونده مفرد است، اما برای تعظیم، احترام و شخصیت بخشیدن از ضمیر جمع استفاده شده است. در مورد خداوند تبارک و تعالی نیز گاه از باب تشریف و تعظیم از "نحن" استفاده می شود.[3] به هر حال متکلم برای این که عظمت خود را به مخاطب گوشزد کند، به جای این که بگوید "من"، از کلمه "ما" استفاده می کند که دلالت بر عظمت و بزرگی متکلم دارد. مثالی از قرآن: در آیه اوّل سوره فتح می‌فرماید: "إِنَّا فَتَحْنَا لَکَ فَتْحاً مُبِینا". بعضی از مفسران گفته‌اند: در این جا خداوند به خاطر اشاره به عظمت خود گفته است: ما شهر مکه را فتح کردیم: اما این که چرا در این آیه تعبیر به ما فرمود، براى این است که تعبیر به ما که به عظمت اشاره دارد، با ذکر "فتح" مناسب‏تر است. این نکته در آیه: "انا ارسلناک شاهدا ..." نیز جریان دارد.[4] 2️-گاهی هم متکلم برای نشان دادن عظمت کاری که انجام داده است به جای این که بگوید: من این کار را انجام داده‌ام. می‌گوید: ما انجام داده‌ایم؛ مانند: "إِنَّا انزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْر" یا "إِنَّا أَعْطَیْنَاکَ الْکَوْثَرَ" که بر عظمت قرآن و کوثر دلالت دارد. 3️. گاهی هم خداوند متعال برای این که ما را توجه دهد به اسبابی که او برای انجام گرفتنکاری قرار داده است به جای این که بگوید: من انجام دادم. تعبیر به ما می‌کند. لذا در ذیل آیه چهارم از سوره رعد در تفسیر المیزان می‌خوانیم: و همین تعبیر به ما، (ما بعضی را بر بعضی برتری دادیم) خالى از اشعار به این معنا نیست که در این بین، غیر از خداى سبحان اسباب الاهى نیز در کارند، که به امر او عمل نموده، و همه به خداى سبحان منتهى مى‏شوند.[5] همچنین در ذیل آیه 61 از سوره یونس در تفسیر نمونه چنین آمده است: تعبیر به صیغه جمع در مورد خداوند، با این که ذات پاک او از هر جهت یگانه و یکتا است، براى اشاره به عظمت مقام او است و این که همواره مأمورینى سر بر فرمان او دارند، و در اطاعت امرش آماده و حاضرند، و در واقع سخن تنها از او نیست، بلکه از او است و آن همه مأموران مطیع او هستند.[6] یادآوری: ممکن است که در یک آیه هر سه حکمت جمع شده باشد؛ یعنی به صورت جمع آمده تا هم نشانگر عظمت فاعل باشد و هم نشانگر عظمت و بزرگی فعل و هم به اسباب توجه شده باشد؛ مانند: "إِنَّا انزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ" که این سه مورد در این آیه جمع شده است. پی نوشت [1] در این صورت سؤال از این که چرا خداوند در برخی از موارد از ضمیر مفرد استفاده کرده است، وجهی ندارد و تنها این سؤال باقی می ماند که چرا خداوند همیشه از ضمیر مفرد استفاده نکرده است؟ و این همان چیزی است که در ادامه به آن می پردازیم. [2] همانند: "ادْعُونی‏ أَسْتَجِبْ لَکُم..."، غافر،  60و... .‏ [3] برای آگاهی بیشتر، نک: مکارم، ناصر، پرسش و پاسخ، ج 3، ص 256. [4] المیزان، ترجمه، ج 18، ص 385. [5] المیزان، ترجمه، ج 11، ص 401. [6] تفسیر نمونه، ج 6، ص 358 ، همچنین در این باره نک: معارف قرآن، مصباح یزدی، ص 106- 114. اسلام کویست. مطالب مرتبط: یکتایی خدا و ضمیر جمع در قرآن چرا خدا برای خود ضمیر "نحن" استفاده میکند ، مگر خدا یکی نیست؟ ضمیر جمع برای خدا در قرآن http://www.btid.org/fa/news/4279 http://www.btid.org/fa/news/50031  
Retrato de علی بیرانوند سابقون 04 Abr, 2018 علت بیدار نشدن برای نماز صبح آیا گناه کردن هست؟
عرض سلام و ادب خیر به واقع نمی شه این چنین قضاوت کرد که علت قضا شدن نماز صبح گناه کردن بوده باشه بلکه علت و ریشه این موضوع رو باید در  عوامل مختلفی مورد بررسی قرار داد از جمله این عوامل در افراد گوناگون می تواند از این قرار باشد. 1-تنبلی و بی حوصلگی. 2-خستگی و ناتوانی مفرط. 3-عدم شناخت و معرفت و انس با محبوب، که این موضوع خود می تواد زمینه گناه و آلودگی اخلاقی و رفتاری رو هم در پی داشته باشد که به تبع تاثیر مستقیمی در عدم تمایل به بیداری برای عبادت خواهد داشت.   4-مریضی و کسالت جسمی. 5-ضعف بدنی. 6-دیر خوابیدن شب. 7-پرخوری هیا شبانه. هر یک از این عوامل می تواند تاثیر مستقیم و  مهمی در عدم بیداری شدن صبح برای نماز داشته باشد. باید علت و عوامل بیدار نشدن برای نماز صبح رو مورد بررسی قرار دهید، برای نمونه مقداری زودتر بخوابید، و به بدن خود این اجازه را بدید که خواب کافی در زمان مناسب داشته باشد، طبعی هست که هر شخصی نیاز به خواب مفید و لازم دارد ولی با دیر خوابین شما این وقت مفید و زمان آن را تغییر می دهید، در ثانی گاهی اوقات علت این دیر خوابیدن ضعف جسمانی است هر جسمی که ضعیف هست توانایی برای زود بیدار شدن ندارد از این رو در طول روز وقت بیشتری به خواب می گذراند  برای مطالعه بیشتر  به مقالات زیر رجوع فرمایید. چی کار کنم نماز صبحم قضا نشود؟ چگونه براي نماز صبح بيدار شويم وصداهايي كه در خواب مي شنويم چيستند؟ عوامل سلب توفيق از نماز صبح چیست؟
Retrato de علی بیرانوند سابقون 02 Abr, 2018 نیابت خاصه حضرت زینب(س)
آیت الله مامقانی تعبیر بزرگی در باره شخصیت علمی و دینی حضرت زینب(ع) ارائه می دهد او در تنقیح المقال (ج۳ص۷۹ چاپ سنگی) مدعی است حضرت در دوران بیماری امام سجاد(ع) از سوی امام حسین(ع) نیابت خاصه داشت و دیگران در حلال و حرام و احکام شرعی به ایشان مراجعه می کردند. این تصمیم ممکن است در مقطعی کوتاه ناظر به پنهان کردن امر امامت امام چهارم و برای سلامت ایشان گرفته شده است. علامه مجلسی در بحارالانوار این چنین نقل می کند: احمد بن ابراهيم گفت خدمت حكيمه دختر حضرت جواد خواهر حضرت امام على النقى رسيدم عرضكردم بايد شيعيان بكه پناه برند فرمود بجده مادر پدرم، گفتم پيروى كنم از كسى كه بزنى وصيت كرده، فرمود اين كار را حضرت حسين عليه السلام نيز كرد زيرا ايشان وصيت بخواهرش زينب نمود در ظاهر هر علم و دانشى كه افشا ميشد نسبت به حضرت زينب ميدادند اين كار بواسطه حفظ جان حضرت زين العابدين بود.  إكمال الدين ابْنُ شَاذَوَيْهِ عَنْ مُحَمَّدٍ الْحِمْيَرِيِّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِبْرَاهِيمَ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى حَكِيمَةَ بِنْتِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الرِّضَا أُخْتِ أَبِي الْحَسَنِ صَاحِبِ الْعَسْكَرِ ع فَقُلْتُ إِلَى مَنْ تَفْزَعُ الشِّيعَةُ فَقَالَتْ إِلَى الْجَدَّةِ أُمِ‏ أَبِي مُحَمَّدٍ ع فَقُلْتُ لَهَا أَقْتَدِي بِمَنْ وَصِيَّتُهُ إِلَى امْرَأَةٍ فَقَالَتِ اقْتِدَاءً بِالْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ ع وَ الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ ع أَوْصَى إِلَى أُخْتِهِ زَيْنَبَ بِنْتِ عَلِيٍّ فِي الظَّاهِرِ وَ كَانَ مَا يَخْرُجُ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ع مِنْ عِلْمٍ يُنْسَبُ إِلَى زَيْنَبَ سَتْراً عَلَى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ع‏ [1] پی نوشت: [1]. بحار الأنوار (ط - بيروت) ؛ ج‏46 ؛ ص19، ح9.
Retrato de علی بیرانوند سابقون 02 Abr, 2018 علم الهی و امتحان انسان
ببنید اولین نکته ای که باید در این خصوص به آن توجه داشته باشید بر اساس آموزه های قرآنی خدای متعال عالم و دانای به همه افعال و  سکنات موجودات هست. کما اینکه باری تعالی در قرآن کریم می فرماید: «و لقد خلقنا الانسان و نعلم ماتوسوس به نفسه و نحن اقرب الیه من حبل الورید; ما انسان را آفریدیم و اسرار و وسوسه هاى درون دل او را مى دانیم (چرا ندانیم با این که) ما نسبت به او از خود او نزدیکتریم!(سوره ق. آیه 16.) با توجه به این موضوع علما و دانشمندان علم کلام بر این باورند که امتحان الهی علت و چرایی دیگریی دارد. 1-از جمله اینکه انسان با وارد شدن در امتحان الهی متوجه نقص و کاستی خود می شود و در نتیجه اگر فرصت داشته باشد می تواند در صدد رفع نقص  و کاستی خود اقدام کند. 2-گاهی اوقات این امتحانات الهی علاوه بر اینکه برای امتحان شونده می تواند برکاتی را به دنبال داشته باشد می تواند برای دیگران نیز درس آموز بوده و نکات بسیار مهمی را نیز به آنان یاد آور می شود. 3-،  مراد از امتحان الهی آن است که  خداوند چیزی را که می­دانسته، به فعلیت و تحقق برسد و در خارج، وجود پیدا کند. برای مطالعه بیشتر می توانید این مطالب را نیز مشاهده نمایید: آيا سنت امتحان با علم بی نهايت خداوند منافات ندارد؟ با توجه به اعتقاد به علم خداوند، چرا بندگان را امتحان می کند؟
Retrato de علی بیرانوند سابقون 01 Abr, 2018 چرا در شورای سقیفه ابوبکر انتخاب شد
ابوبکر با جلوگیری از سخنرانی عمر، ابتکار عمل را در دست گرفته و طی سخنانی برتری مهاجران و اولویت قریش برای جانشینی پیامبر را ثابت میکند.[1] این سخنان با مخالفت و موافقت حاضرین مواجه شده و برخی نیز به شایستگی علی(ع) و عدم بیعت با غیر از او اشاره می‌کنند؛[2] ولی در نهایت ابوبکر، عمر و ابوعبیده را به عنوان افراد شایسته برای این مقام اشاره مینماید. این دو تن با سخن با پیشنهاد ابوبکر مخالفت میکنند.[3] به گزارش منابع تاریخی، عمر بن خطاب درباره این لحظات گفته است: «در این لحظه سروصدا و همهمه حاضران از هر طرف برخاست و سخنان نامفهوم از هر گوشه شنیده می‌شد، تا آنجا که ترسیدم اختلاف، موجب از هم گسیختگی شیرازه کار ما بشود.این بود که به ابوبکر گفتم: دستت را دراز کن تا با تو بیعت کنم؛ اما پیش از آن‌که دست عمر در دست ابوبکر قرار بگیرد، بشیر بن سعد خزرجی از رقبای سعد بن عباده، پیش‌دستی کرده و دست به دست ابوبکر زد و با او بیعت کرد.[4][5] پس از این اتفاق، هجوم حاضران در سقیفه برای بیعت با ابوبکر آغاز می‌شود تا جایی که از شتاب افراد این احتمال وجود داشته است که سعد بن عبادۀ بیمار، زیر دست و پای آن‌ها لگدمال شود. این جریان موجب درگیری تندی بین عمر، سعد و قیس فرزند سعد میشود که این برخوردها با دخالت ابوبکر به پایان میرسد. پی نوشت: [1]. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ،‌دار صادر، ج۲، ص۳۲۷. [2]. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ،‌دار صادر، ج۲، ص۳۲۵. [3]. طبری، تاریخ الطبری: تاریخ الأمم و الملوک، ۱۳۸۷ق ج۳، ص۲۰۶. [4]. طبری، تاریخ الطبری: تاریخ الأمم و الملوک، ۱۳۸۷ق ج۳، ص۲۰۶. [5]. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ،‌دار صادر، ج۲، ص۳۲۷.
Retrato de علی بیرانوند سابقون 01 Abr, 2018 چرا در شورای سقیفه ابوبکر انتخاب شد
 اولین نکته ای که در خصوص جریان سقیفه باید توجه داشت این است کسانی که در شورای سقیفه خود را برتر از امام علی(علیه السلام) دیدند به خاطر غلبه هوای نفس فرمان الهی را نادیده گرفتند و اعتنای به سفارش و رهنمود نبوی نکردند و با دنیا طلبی هر یک از انصار و مهاجرین خود را مستحق خلافت و رهبری جامعه اسلامی معرفی می کردند این موضوع تا به جایی بود که در شوری سقیفه به استدلال های واهی سعی در اثبات برتی خود داشتند حکایات و گزارش های تاریخی گواه بر این امر است در محل سقیفه گفتگوهای بسیاری میان انصار حاضر و مهاجرانی که با تأخیر به آنان ملحق شدند، رد و بدل گردید که هر یک به نوبه خود تأثیرگذار بود ولی بیشترین تأثیر را باید در سخنان ابوبکر و همراهانش دانست. قابل توجه‌ترین مکالمات برقرار شده در آن تاریخ را می‌توان از افراد زیر دانست: سعد بن عباده: وی عمدتاً در ابتدای جلسه و پیش از ورود ابوبکر و همراهانش سخن گفت و البته به‌واسطه ناتوانیاش به علت بیماری، سخنان وی را فرزندش به جمعیت ابلاغ می‌نمود. اهم سخنان وی عبارتند از: ذکر مناقب و سابقه انصار، برتری آنان بر دیگر گروه‌های مسلمان، خدمات این جماعت به اسلام و پیامبر(ص) و اینکه پیامبر هنگام وفات از انصار رضایت داشت. وی با این استدلال‌ها انصار را اولی به جانشینی انصار اعلام کرده و آنان را به اقدام برای به دست‌گیری زمام امور دعوت نمود. وی در مواجهه با پیشنهاد انتخاب یک امیر از انصار و امیری از مهاجران، آن را شکست و عقب‌نشینی می‌دانست.[1] ابوبکر: سخنان وی را باید تعیین کننده جهت این اجتماع دانست. وی در چند نوبت سخنانی ایراد نمود که چکیده آنها چنین است: بیان امتیازات مهاجرین بر انصار از جمله پیشگامی آنان در تصدیق رسالت پیامبر(ص)، سبقت در ایمان و عبادت خدا، رابطه خویشاوندی و یا دوستی مهاجران با پیامبر؛ اولویت مهاجرین برای جانشینی پیامبر به همین دلایل، مناقب و سابقه انصار و شایستگی و اولویت آنان برای تصدی مقام وزارت و نه حکومت، نهی مخالفت با جانشینی مهاجران.[2] حباب بن منذر: وی دو یا سه نوبت در سقیفه سخن گفت که هر بار مشتمل بر تحریک و یا تهدید بر علیه مهاجران به خصوص ابوبکر و عمر بود.[3] وی در نوبتی باز هم پیشنهاد امیری از هر قوم را مطرح کرد.[4] عمر بن خطاب: عمر بیشتر سخنان ابوبکر را تایید و با استدلال‌هایی بر آن تاکید کرده است. برخی از این دلایل عبارتند از: قطعیت عدم مخالفت اعراب با جانشینی خانواده پیامبر، عدم امکان انتخاب دو امیر از هر یک از دو گروه، چرا که دو شمشیر در یک غلاف نگنجند.[5] ابوعبیده جراح: وی در سخنی خطاب به انصار آنان را از تبدیل و تغییر دین و اساس وحدت مسلمانان، نهی کرده است.[6] بشیر بن سعد: وی از قوم خزرج و انصار است. وی در چند نوبت استدلال‌های ابوبکر و همراهانش را تایید کرده و با الفاظی مانند ترس از خدا و عدم مخالفت با یک حق مسلم، انصار را از مخالفت با مهاجران منع کرده است.[7] عبدالرحمن بن عوف: مقام و فضیلت افرادی مانند حضرت علی(ع)، ابوبکر و عمر را یادآوری کرده و جماعت انصار را فاقد چنین بزرگانی معرفی کرده است. پی نوشت: [1]. ابن‌قتیبه، الإمامة و السیاسة، ۱۴۱۰ق، ج۱، ص۲۲. [[2]. طبری، تاریخ الطبری، ۱۳۸۷ق، ج۳، ص۲۰۲. [3].  ابن‌قتیبه، الإمامة و السیاسة، ۱۴۱۰ق، ج۱، ص۲۵. [4]. زمخشری، الفائق فی غریب الحدیث، دارالکتب العلمیه، ج۳، ص۷۳. [5]. ابن‌قتیبه، الإمامة و السیاسة، ۱۴۱۰ق، ج۱، ص۲۵. [6]. یعقوبی، تاریخ الیعقوبی،‌دار صادر، ج۲،ص۱۲۳. [7].  طبری، تاریخ الطبری، ۱۳۸۷ق، ج۳، ص۲۰۲.
Retrato de علی بیرانوند سابقون 31 Mar, 2018 رفتار قرآنی با پیروان زرتشت
سلام و عرض ادب سوال شما چون در ساعت خاموشی ارسال شده در بایگانی گروه قرار گرفته ببنید ابتدا  به قسمت دوم سوال شما بر اساس آیات قرآن کریم جواب می دم خدای متعال در قرآن کریم می فرماید با ادیان قرآن كريم در آيه 8 سوره ممتحنه مي فرمايد: لا يَنْهاكُمْ اللّهُ عَنِ الذَّينَ لَمْ يُقاتِلوُكُمْ فِي الدِّينِ و لَمْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ دِيرِكُمْ اَنْ تَبَرُّوهُمْ و تُقْسِطُوا اِلَيْهِمْ اِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطينَ خدا شما را از نيكي كردن و رعايت عدالت نسبت به كساني كه در امر دين با شما پيكار نكردند و از خانه و ديارتان بيرون نرانده اند نهي نمي كند, چرا كه خداوند عدالت پيشگان را دوست دارد.  همچنين نقل شده است که  حضرت علي(عليه السلام) در فرمان معروفش به جناب مالك اشتر نخعي(رحمه الله) ايشان را به عنوان حاكم مصر موظّف مي كند كه نسبت به همه رعيت ها اعم از مسلمان و غير مسلمان و ديندار و بي دين، رحمت و رأفت داشته باشد. چنان كه مي فرمايند: و مهرباني بر رعيت و دوستي ورزيدن با آنان را و مهرباني كردن با همگان، را براي دل خويش پوششي گردان، و همچون جانوري شكاري كه خوردنشان را غنيمت شماري مباش! چه رَعيَّت دو دسته اند: دسته اي برادر ديني تواند، و دسته ديگر در آفرينش با تو همانند.(1) علاوه بر كتاب و سنت، سيره و روش پيامبر اسلام و ائمه هُدي(عليهم السلام) نيز دليل روشني بر اين مدعا است,  با توجه به اين دلايل قرآني و روايي و سيره پيامبر و امامان(عليهم السلام) ما موظّف هستيم نسبت به اهل كتاب با قسط و عدل و نيكي رفتار كنيم و به آن ها ظلم نكنيم. جان و مال و ناموس ايشان در حكومت و جامعه اسلامي محترم است و كسي حق تَعرّض به ايشان را ندارد. قسمت دوم سوال: البته حسن رفتار مسلمانان با پیروان ادیان توحیدی به معنای تایید مکتب و آیین آنان نیست چرا که بعد از رسالت پیامبر اکرم(صلی الله علیه و اله) پیروان سایر ادیان نیز می بایست به آین اسلام می گرویدند چرا که باری تعالی در قرآن کریم می فرماید: و مي فرمايد: وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الاِْسلامِ ديناً فَلَنْ يُقْبَلَ منه و هو في الآخرة مِنَ الخاسِرين(آل عمران:85) و هر كس جز اسلام، آييني براي خود انتخاب كند از او پذيرفته نخواهد شد، و او در آخرت از زيان كاران است شهید مطهری در خصوص این آیه شریف یک بیان تفسیر دارید که بسیار قابل دقت و تأمل است: استاد مطهري در رابطه با تعبير «اسلام» در اين آيه مي گويد: «اگر گفته شود كه مراد از اسلام خصوص دين ما نيست بلكه منظور تسليم خدا شدن است! پاسخ اين است كه البته اسلام همان تسليم است و دين اسلام همان دين تسليم است ولي حقيقت تسليم در هر زماني شكلي داشته و در اين زمان شكل آن همان دين گران مايه اي است كه به دست حضرت خاتم الانبياء(ص)، ظهور يافته است و قهراً كلمه اسلام بر آن منطبق مي گردد و بس» پرسشکر: در ادامه این چنین سوال را مطرح کرد: بسیاری از فقها اصلا زرتشت را دین الهی نمی دانند، و از آن بالاتر ائمه علیهم السلام زرتشت را کذاب می دانند اخوی زرتشت برای ما پشیزی ارزش ندارد. پاسخگو: خوب شما نظر مقام معظم رهبری رو هم ببنید ایشان زرتشتیان رو جز اهل کتاب به شمار اورده است.[2] در ثانی ما در مقام تایید این آیین و مکتب نیستیم عرض کردیم  بر اساس آیات الهی الان همه موظف هستند که به آخرین دین الهی یعنی اسلام بگروند و حجت برای آنان آیین نبوی است ولا غیر ولی به هر حال ما موظف هستیم که با این اقلیت دینی با حسن رفتار و عدالت رفتار کنیم. پرسشگر: تشکر وسوال آخر اینکه با ما دشمن هستن؟ ؟ پاسخگو: بستگی داره دشمنی رو شما چطور تفسیر بکنید: 1-یکبار دشمنی در عقیده هست،به این معنا که اونها ما رو به رسمیت نمی شناسند و تنها خودشان را حق می پیندارند،  که نوعا این چنین است یعنی این دسته افراد  جز آیین خودشان آیین دیگری را نمی گزیرند خوب این یک نوع دشمنی عقیده ای به حساب می آید. 2-ولی اگر دشمنی را به دشمنی در رفتار و  به  معنای جنگ و قیام مسلحانه تفسیر کنید که ظاهرا این چنین نیست و آنان در جامعه در کنار مسلمانان در حال زندگی هستند. به هر حال آنچه ما در ظاهر می بینم این است که این دسته افراد و اقلیت های دینی قوانین اسلامی را محترم می شمارند و دشمنی با مسلمانان ندارند وهمین برای ما حجت است که با عدالت با آنان رفتار کنیم. سخن آخر: پرسشگر: احسنت نظر من هم همین هست سپاس ازشما پی نوشت: [1].  نهج البلاغه، ترجمه دكتر سيد جعفر شهيدي، تهران، شركت انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ هفتم، 1374، ص326. [2]: http://www.leader.ir/fa/content/20126/leader.ir و سؤال: مقصود از اهل کتاب چه کسانی است؟ معیاری که حدود معاشرت با آن‌ها را مشخص کند چیست؟ جواب. مقصود از اهل کتاب هر کسی است که اعتقاد به یکی از ادیان الهی داشته و خود را از پیروان پیامبری از پیامبران الهی(علی نبینا وآله وعلیهم‌السلام) بداند و یکی از کتاب‌های الهی را که بر انبیاء(ع) نازل شده، داشته باشند مانند یهود، نصاری، زرتشتی ها و همچنین صابئین که بر اساس تحقیقات ما از اهل کتاب هستند و حکم آن‌ها را دارند. معاشرت با پیروان این ادیان با رعایت ضوابط و اخلاق اسلامی اشکال ندارد.  

Páginas

آمار مطالب

مطالب ارسالی: 182