دختری هستم پیچیده!

09:09 - 1400/06/11

سلام
وقتتون بخیر...

 دختری هستم 17 ساله  که نمیدونم از کجا و چجوری شروع کنم به گفتن مشکلم
راستش من یک سری عادت های بدی پیدا کردم که خودم به شخصه از اونها متنفر بودم و اگر فردی اینکار را انجام میداد بشدت با اون برخورد میکردم
یکی  از اون رفتارهای بد اینه که خیلی زیاد فکر میکنم و همش فکرم درگیر چیزا های بی ارزش و اعصاب خورد کن هستش و اینم میدونم که فکر کردن زیاد کشنده هست .
.برای مثال اینکه هر روز با خودم اتفاقات را از گذشته تا به الان  مرور میکنم و بعد هم کارهای روز مره که قرار است انجام بدهم(به این صورت که مثلا با خودم می‌گویم در گذشته از نظر تحصیل عالی بودم بعد اشتباهاتم و... بعد هم میرسم به کارهایی که قرار است در طول روز انجام بدهم اما تمرکز کافی را ندارم ) و لازمه که بگم اصلا به هیچ وجه پشیمون گذشته یا اتفاقات اون دوره نیستم و وقتی با این سوال مواجه بشم که اگر قرار بود به گذشته خود برگردید چه چیزی را تغییر میداید و سوال های از این قبیل؟! خب قطعا پاسخ  من این هست که من چیزی را تغییر نمیدادم چون قرار نیست همه چیز خوب و عالی پیش برود و خب ما آدمها خاکستری هستیم و اینکه هیچ جای زندگی سیاه و سفید نیست، هیچ جای زندگی صفر و یکی نیست و هیچ چیزی در زندگی از همه یا هیچ پيروي نمی‌کند  ومن اصلا با فکر به گذشته در خیال تغییر دادن چیزی نیستم و اگر اشتباهی هم بود تمام شده اس برای من اما دوست دارم که مرور کنم با خودم و برای ترک این کار هم تلاش های بسیاری کردم و تا حدی به نتیجه رسیدم اما باز دوباره به پله اول برگشتم.

دومین رفتار بدم مقایسه کردن خودم با بقیه است
شدتش زیاد نیست اما همش رفتار و کار های  بقیه را با خودم مقایسه میکنم و از نظر روحی روانی به شدت بهم میریزم
جالب اینکه تو ذهنم پارادوکس های زیادی وجود داره
مثلا اگر 10 دقیقه به این مورد اشاره شده فکر میکنم
سریع ذهنم را منحرف میکنم و به خودم میگم که هر فردی با فرد دیگه متفاوته و هر کس در مسیر زندگی خودش قرار داره
اما یجوری شده (مثل فرد معتاد که به مواد اعتیاد پیدا کرده ) منم به انجام این رفتار شاید به گونه ای اعتیاد پیدا کردم
و تمام تلاشم را میکنم تا به اون خود باوری برسم
اصلا نمیتونم درست راجب خودم صحبت کنم خیلی آدم پیچیده ای هستم بقدری که درک خودم برای خودم هم دشواره
یعنی در عین بی تفاوت بودن درگیر این مشکلات هم هستم
و یک غم و ناراحتی مطلق در من وجود داره که خودم هم درست نمیدونم از چه چیزی نشات میگیره ولی یجوری با این حال بد کنار اومدم و میتونم بگم که دوستش دارم و تنهایی  را هم ترجیح میدم ولی روابط اجتماعی خوبی هم دارم .
در کل دوست دارم که مستقل و به دور از خانواده زندگی کنم.
و سومین مشکلم اینه که مراقب ریز به ریز کار هام هستم و وقتی در جمعی هستم یا بیرون
آخر شب به تمامی رفتار هایی که اون لحظه انجام دادم فکر میکنم سرزنش نمیکنم خودم را و فقط به خودم میگم که دیگه نباید فلان رفتار را تکرار کنم و...
مشکل چهارم اینه  که به حس پوچی میرسم و دیگر نه مرگ و نه زندگی برام هیچ معنایی نداره و دلم یک نابودی مطلق میخاد مثل چیزی که از اول وجود نداشته و اینکه میتونم بگم حس مفید بودن هم دارم.
نمیتونم درست منظورم را برسونم همنطور که گفتم ذهنم پر از تضاده هست

.نمیدونم درست تونستم منظورم را برسونم یان
اما از کلمات ساده و خودمونی استفاده کردم تا بتونم کمک به درک مطلب کنم.

ممنون میشم از کمک شما

------------------------------
کاربران محترم مي‌توانيد در همين بحث و يا مباحث ديگر انجمن نيز شرکت داشته باشيد: https://btid.org/fa/forums
همچنين مي‌توانيد سوالات جديد خود را از طريق اين آدرس ارسال کنيد: https://btid.org/fa/node/add/forum
تمامي کاربران مي‌توانند با عضويت در سايت نظرات و سوالاتي که ارسال ميکنند را به عنوان يک رزومه فعاليتي براي خود محفوظ نگه‌دارند و به آن استناد کنند و همچنين در مرور زمان نظراتشان جهت نمايش، ديگر منتظر تاييد مسئولين انجمن نيز نباشد؛ براي عضويت در سايت به آدرس مقابل مراجعه فرمائيد: https://btid.org/fa/user/registe+635

http://btid.org/node/181131

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
12 + 8 =
*****
تصویر روئین تن مهدی

سلام خدمت شما کاربر گرامی

جواب به مساله شما در دو پُست ارائه میشه

پست شماره 1

خیلی قشنگ خودتون رو واکاوی کردید و مشکلات رو لیست کردید. این میتونه یک نقطه مثبتی برا شما باشه!

از آنچه توصیف کردید برمیاد که دچار یک اسارت روحی هستید که همچون پیله ای خودتون رو محصور کردید.

این اسارت در اثر انرژی و پالسهای منفی هست که دائم برای خود می فرستید. انرژی منفی ممکنه واقعی باشه (مثل حس گناه در اثر ارتکاب گناه خارجی) یا نتیجه توهمات و کثرت افکار منفی باشه که دائم امید و چشم انداز به آینده را از خودتون می گیرید. این انرژی منفی همچون هاله ای شما رو احاطه و محصور کرده که تا حدودی بهش انس دارید بخاطر همین دوست دارید در همین تنهایی بمانید. از طرفی خودتون رو بازخواست می کنید که "من نباید اینگونه باشم"  لذا به صورت تحمیلی و موقتی قصد ارتباط گیری با دیگران رو دارید. اما پالسهای منفی تقریبا از قدرت بالاتری برخوردار هست که می تواند شما را به پله اول برساند.

همین اسارت روح هست که به شما امکان ارتباط قلبی با انسانهای متعالی و حتی تصور ذهنی آن را نمی دهد. همین اسارت روح هست که باعث می شود درک درستی از خود نداشته باشید و آینده را تیره و تار ببینید. همین اسارت است که باعث می شود  بدون اینکه موقعیت خودتون رو در این دنیا بدونید حس پوچی بهتون دست بده. این اسارت باعث می شه شیرینی زندگی تون رو بگیره و با مشاهده حال خودتون و زندگی دیگران ، دست به مقایسه بزنید که «یعنی آیا حالات و زندگی اونا هم مثل منه ؟»! شاید این مقایسه ، شما رو به وادی غبطه یا حسادت بندازه که اونا زندگی آسوده تری دارند و چون من نمی تونم در همون لحظه مثه اونا باشم، این باعث بهم خوردگی روحی و سرخوردگی بشه.

بهر حال دور خودتون پیله ای از افکار منفی پیچوندین چنانچه خودتون هم تعبیر"دختر پیچیده" بکار بردید. این پیچیدگی ناشی از پیچوندنه! پیچوندن خود با افکار منفی که هیچ گونه بُعد تدافعی قوی در قبال اون افکار بکار نبردید. و اگر بردید ضعیف بوده. همون سرزنشی که باید اون رو برا جبران نقصها و خطاها بکار ببندید و خدا این را در درون هر انسانی گذاشته با توجیه اینکه آدما خاکستری اند، کنار گذاشتید. چرا باید نسبت به خطایی که قبلا انجام گرفته به صرف اینکه گذشته ها گذشته، بی تفاوت باشید؟ اگر دقت کنید در همین سرزنش یک نقطه مثبتی هست که شما رو جلو میندازه. نفس لوامه " یعنی نفی گذشته و اثبات آینده (توأمان). یعنی تنفر از تاریکی و به همون شدت هجوم آوردن به سمت روشنایی ! یعنی ترس از گذشته و امید به آینده. و این دو باید حتما با هم باشه. هم سرکوب افراطی محض، شما رو دچار فرسودگی می کنه و هم بی تفاوتی به قبل شما رو نسبت به حرکت به سمت جلو ، محروم می کنه.

یه مثال : شما همچون یک شناگر در استخر که از لگد زدن به دیواره استخر کمک می گیره برا "حرکت" ، باید با پشت پا زدن به خطاهای گذشته و تنفر از اونها با انگیزه قوی برای تدارک ،به سمت جلو حرکت کنید. البته احتمالا همین محصور بودن ذهن شما ، باعث شده که بی تفاوت باشید. چون آینده و چشم اندازی برای خود ترسیم نکرده یا نمی توانید ترسیم کنید که خودتون رو بسمتش هل بدید.

 یاد گذشته و توقف در همان گذشته و قوای فکری شما که دائم در حال نزاع با گذشته است بدون نگاه و امید به آینده و راه نجات از این مخمصه، علاوه بر اینکه قوای شما رو فرسوده می کنه، شما رو وارد چرخه و دوری می کنه که بر وخامت کار خواهد افزود. وقتی اشتباهی از شما سر میزنه و دائم خودتون رو سرکوب کنید و با امید به آینده و تزریق انرژی مثبت، به این نزاع ادامه دهید ، فقط روحیه خودتون رو تخریب کردید. وقتی روحیه شما تخریب شد اعتماد به نفستون رو کاهش داده اید. با کاهش اعتماد به نفس احتمالا دچار اشتباهات دیگری خواهید شد و باز هم این چرخه ادامه پیدا خواهد کرد.

تصویر روئین تن مهدی

پست شماره 2

یه مثال: فرض کنید طبقه بالای یه آپارتمان هستید و نگاه به پایین می ندازید. فردی رو وسط چهار راه می بینید که دائم دور خودش می پیچه، براتون سوال میشه که این شخص با این که راه از همه طرف "باز" هست چرا حرکت نمی کنه؟! حالا همین سوال رو از شما می کنیم. راه ، با راهکارهایی که خدمتتون عرض می کنیم براتون باز هست. و خود شما باعث شدید " دختری پیچیده شوید".

ضمن سپاس از اعتماد شما، نگاه مشاور به شما نظیر همون کسی هست که از بالای آپارتمان نگاه به او شخص میندازه. و قطعا چون خودتون و آینده تون رو دوست داشتید با ما مکاتبه کرده اید. با راهکارهایی که ارائه می شه، شاید رهایی از این مخمصه زمانبر باشه، اما بعدها به زمان حالتون خواهید خندید!

خلاصه مشکل: پس مشکل شما این بود که خودتون رو محصور در افکار منفی کردید. اگر با چند راهکار از این غلظت افکار منفی در ظرف ذهنی خود بکاهید، روحیه تون باز و شاد میشه و به آینده امیدوار خواهید شد.

یه مثال: فرض کنید ظرفی پر از جوهر سیاه هست. این سیاهی جوهر در ظرف، چگونه از غلظتش کم میشه ؟ جواب: با ریختن مداوم آب خالص توی ظرف!

حالا این ظرف به منزله ذهن شماست که باید روزانه به طور مکرر افکار و انرژی مثبت به ذهن و روان شما وارد کنید این انرژی مثبت ممکنه در قالب یک رفتار خوشایند باشه که عرض خواهد شد، وقتی ظرف ذهنی و درونیتون زلال شد بهتر می تونید متوجه بشید که وسط چارراهید و بهتر می تونید تصمیم بگیرید که به کدوم سمت "حرکت" کنید، با این کار اون دور کذایی رو با تمام وجود ترکوندید و به فنا دادید، چون با تزریق افکار مثبت ، روحیه خودتون رو ترمیم کردید و با این تقویت، اعتماد به نفستون رو بالا بردید، اعتماد به نفس که بالا رفت بجای اشتباه، کار درست و مفید می کنید، این کار مفید، یک رضایت درونی برایتان ایجاد می شه که باعث میشه بجای سرکوب، به خودتون افتخار کنید، این افتخار مجددا باعث افزایش روحیه می شه و همینطور بچرخید تا بچرخید تا پله های صعود رو طی کنید.

چند راهکار ساده ارائه می شه و خود شما می تونید به طور ابتکاری موارد دیگری رو خلق کنید:

1-(تکنیک شکرگزاری) هر روز که از خواب بلند میشید به خود و اطراف خود "خوب" نگاه کنید و مثبتها رو ببینید و شکر کنید. از اینکه خدا روز دیگری رو بهتون بخشیده شکر کنید. از اینکه نَفَس می کشید، از اینکه از نعمت پدر و مادرتون بهره مندید، از اینکه استعدادهایی دارید که دیگران ندارن. از اینکه نگاه به آینه می کنید و زیبایی دارید شکرگزار باشید. اعضا و جوارحی دارید که ممکن است دیگران از آن محروم باشند، از اینکه خدایی دارید که دائم در دسترس هست و هر لحظه منتظر همصحبتی و درد دل شماست. تمامی این موارد انرژی مثبت براتون به ارمغان میارن.

2- برخلاف اینکه گفتید تنهایی و جدایی از دیگران رو دوست دارید، اتفاقاً به دیدن قوم و خویش برید تا شخصیت اجتماعی تون ترمیم بشه. دیگران از اینکه بهشون اهمیت می دید، متقابلاً بهتون اهمیت میدن، و با نگاه ارزشمندتری با شما برخورد می کنند. این هم انرژی مثبت دیگس که می تونید در طول روز در سبد کالایی ذهنتون بخرید و بگذارید. بی خود نگفتن که صله رحم باعث زیادی عمر میشه.

3- چون دختر هستید این کار برای شما خیلی راحتتره. مادرتون رو بغل کنید و بگید "دوستتون دارم". اگر ناگهانی پای مادرتون رو ببوسید که محشره. شنیدید که بزرگان ما گفتن «بهشت زیر پای مادرانه» ؟ چه انرژی مثبتی بهتر از ورود به بهشت دنیایی؟ شما با این کار، با تواضع و کشتن منیّت و غرور خودتون، به راحتی می تونید از اسارتی که درگیرش هستید خلاص بشید. (البته بطور گاه گاهی، و نه اونطور که هر ساعت شما رو باید زیر پای مادرتون پیدا کرد!! (مزاح) )

4- (تکنیک تفکر) با یک برنامه منظم (هفته ای دو بار) روی صندلی در حالی که چشم انداز وسیعی دارید بشینید و تفکر کنید. خودتون رو به منزله نماینده آدمها (فارغ از اینکه اسم وفامیلتون چی هست و چه گذشته داشته اید) در نظر بگیرید و در مورد شخصیت حقوقی تون ، توی این دنیا فکر کنید که «کی هستید؟» «تفاوت شما با دیگر مخلوقات چی هست؟»«از کجا اومدید؟»«به کجا می روید؟»«برا چی اومدید؟»«قراره به کجا برسید؟».

 ارکان خودشناسی همین چند سوال هست. ممکنه در ابتدا چیزی درگیرتون نشه. اما در ادامه بهتون مَلات و محتوی الهام میکنن. (ایه 69 عنکبوت رو حتما ملاحظه بفرمایید). به مرور از این برنامه لذت خواهید برد. به جایی می رسید که برای جلسه تفکر بعدی روز شماری می کنید. (مطالعه توحید مفضل توصیه میشه)

5- افکار مثبت رو جایگزین افکار منفی کنید. طبیعتا طبق شرایطی که دارید شاید براتون دور از ذهن و بلکه خنده دار باشه، اما به مرور عادی و قابل هضم میشه. ژست و تصور آدمهای موفق ، تصور سرنوشتِ زمین در زمان حکومت امام زمان، تصور اینکه شما یکی از دست اندرکاران صلح و صفا هستید، تصور بهشت و تصور خودتون در اونجا!

6- نظم دادن به خود و برنامه ریزی ، به شما انرژی مثبت القاء می کنه. قبل از اینکه براتون برنامه بریزن برنامه بریزید. نمازاتون رو اول وقت بخوانید و نگذارید گذر زمان شما رو مجبور به خواندن نماز آخر وقت کنه. نماز اول وقت طبق تجربه و توصیه عرفا، زندگی رو از این رو به او رو می کنه. حال مثبت و آرامشی بهتون میده که در جای دیگه نمی تونید نظیرش رو پیدا کنید.

6- حال دیگران رو خوب کنید تا حالتون خوب بشه. اینم یه انرژی مثبت دیگه. درسته که ساختار آدم، پیچیده اس. اما این ترفندها رو خود خدا گفته (7 اسراء) حتی با بخشیدن یه چیز کوچیک، حتی با گفتن یه جوک، حتی با یه بوسه روی گونه مادر و...

7- ابتکارات خودتون که دیگه جای به خودتون واگذار میشه.

 

امیدوارم همیشه موفق باشید. به امید فرداهای روشن برای شما

 

تصویر ناشناس
نویسنده ناشناس در

سلام روز بخیر

بله حتما

1.تا حدودی مخالفم 
نمی‌گوییم من چه کسی هستم فقط درگیر خلقت خود میشوم

2. کاملا مخالفم 

3.کاملا مخالفم

4.تا حدودی موافقم

5. تا حدودی مخالفم 
اصراری به دوستی ندارم اگر هم داشته باشم به هیچ وجه بخاطر منافع مادی نیست

6.کاملا مخالفم

7.کاملا موافقم  

8.تا حدودی موافقم 

9.کاملا مخالفم

10.تا حدودی موافقم 
بسته به حال اون روزم داره

11.تاحدودی مخالفم
به این دلیل که بعضی اوقات برای فرار از تمامی افکارم ترجیح میدم بخابم تا برای ساعتی ذهنم دور از همه چیز باشد

12.تا حدودی موافقم 

13. تا حدودی مخالفم 
بسته به موضوع و شخص مطرح کننده دارد
در کل آدم دل نازکی هستم و اگر ناامید شوم فقط برای ساعتی است و باز امیدوارتر از قبل ادامه میدهم
 تصمیم نهایی را خودم میگیرم واز بقیه فقط می‌توانند نظرات خود را بیان کنند
 

14.تا حدودی مخالفم
فقط برخی مواقع می‌گویم ای کاش وجود خارجی نداشتم

 

تصویر روئین تن مهدی

سلام و عرض ادب خدمت شما:

از حسن اعتماد شما سپاسگزاریم.

همونطور که فرمودین شخصی پیچیده هستید، برای اینکه زوایای بیشتر و بهتری از روحیات شما  دریافت بشه، اگر ممکنه به این چند سوال جواب بدید.

جوابهای شما در چهار گزینه (کاملا موافقم، تا حدودی موافقم،تاحدودی مخالفم، کاملا مخالفم) باشه . (یا گزینه پنجمی که بهتر بشه ارزیابی کرد)

1- وقتی جلوی آینه می ایستم و به خود نگاه می کنم، با حالت ابهام از خودم می پرسم «من کی هستم؟»

2- اگر بخواهم "حال و هوای شیرین کودکی" خودم رو لمس کنم، معمولا به مشکل برمی خورم و لازمه خیلی وقت بذارم.

3- اهل نماز و روزه نیستم، و اگر هم باشم با کراهت و گاه گاهی اونم با اجبار انجام می دم.

4- درک  مفهوم "زمان بی نهایت" یا اینکه "همیشه هستم" برام مشکله.

5-اصراری به رابطه دوستی با دیگران ندارم، اگر هم داشته باشم فقط بخاطر منافع مادی خودمه.

6- اهل زیارت امام رضا ع نیستم، اگر هم برم از روی ناچاری و همراهی با دیگرانه.

7- برای رابطه دوستی صداقت درونی برام مهمتره تا جلوات ظاهری شخص

8- گاهی از اینکه در فلان موقعیت می مونم که باید چه حسی داشته باشم.

9- پدر و مادرم رو نه بخاطر خودشون بلکه بخاطر خدماتی که بهم رسوندن، دوست دارم.

10- زیارت اماکن متبرکه که میرم نمی تونم ارتباط قلبی برقرار کنم، فقط در و دیوار و ضریح رو می شناسم.

11- بیداری رو بیشتر از خواب دوست دارم.

12- حس گناه بزرگی منو آزار میده.

13- با کوچکترین مساله ای، رنجور و ناامید میشم.

14- آرزو می کنم کاش نبودم، و به تاکید این آرزو رو از زمان کودکی داشتم.