خطبه های 151 و 152 و 153 و 154

22:00 - 1395/09/11

151

وَ مِنْ خُطْبَة لَهُ عَلَيْهِ السَّلامُ
از خطبه هاى آن حضرت است
در تحذير از فتنه ها
وَ اَحْمَدُ اللّهَ، وَ اَسْتَعينُهُ عَلى مَداحِرِ الشَّيْطانِ وَ مَزاجِرِهِ،
خدا را سپاس مى گويم، و از او در موجبات طرد و بازداشتن شيطان،
وَالاْعْتِصامِ مِنْ حَبائِلِهِ وَ مَخاتِلِهِ. وَ اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلاَّ اللّهُ،
و محفوظ ماندن از دچار شدن در دامها و فريبهايش يارى مى خواهم. و گواهى مى دهم كه خدايى جز اللّه نيست،
وَ اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ وَ نَجيبُهُ وَ صَفْوَتُهُ،
و گواهى مى دهم كه محمّد(صلّى اللّه عليه وآله) بنده و فرستاده و انتخاب شده و برگزيده اوست،
لا يُوازى فَضْلُهُ، وَلا يُجْبَرُ فَقْدُهُ. اَضاءَتْ بِهِ الْبِلادُ بَعْدَ الضَّلالَةِ
در فضيلت همتايى ندارد، و فقدانش را چيزى جبران نمى كند. شهرها از پس گمراهى
الْمُظْلِمَةِ، وَالْجَهالَةِ الْغالِبَةِ، وَالْجَفْوَةِ الْجافِيَةِ، وَالنّاسُ
تاريك، و جهالت غالب بر مردم، و درشتخويى ستم آميز به وجود او روشن شد، آن هم در زمانى كه مردم
يَسْتَحِلُّونَ الْحَريمَ، وَ يَسْتَذِلُّونَ الْحَكيمَ. يَحْيَوْنَ عَلى فَتْرَة،
حرام خدا را حلال دانسته، و انسان حكيم را خوار مى شمردند، در روزگار خالى از پيامبران مى زيستند،
وَ يَمُوتُونَ عَلى كَفْرَة.
و بر حالت كفر از دنيا مى رفتند.
ثُمَّ اِنَّكُمْ مَعْشَرَ الْعَرَبِ اَغْراضُ بَلايا قَدِ اقْتَرَبَتْ. فَاتَّقُوا سَكَراتِ
شما اى مردم عرب، نشانه بلاهايى هستيد كه بسيار نزديك است. پس از مستى هاى نعمت
 النِّعْمَةِ، وَاحْذَرُوا بَوائِقَ النِّقْمَةِ، وَ تَثَبَّتُوا فى قَتامِ الْعَشْوَةِ،
بپرهيزيد، و از سختى هاى عقوبت حذر كنيد، و در گرد و غبار ظلمت شبهه،
وَاعْوِجاجِ الْفِتْنَةِ، عِنْدَ طُلُوعِ جَنينِها، وَ ظُهُورِ كَمينِها، وَانْتِصابِ
و ناهموارى راه فتنه، به وقت پديد آمدن طليعه اش، و آشكار شدن نهانش، و برقرارى
قُطْبِها، وَ مَدارِ رَحاها. تَبْدَأُ فى مَدارِجَ خَفِيَّة،
محورش، و گردش آسيايش برجاى خويش ثابت بمانيد. آن فتنه هايى كه از مدارج پنهان شروع،
وَ تَؤُولُ اِلى فَظاعَة جَلِيَّة. شِبابُها كَشِبابِ الْغُلامِ، وَ آثارُها
و به سختى و زشتى آشكارى منتهى مى شود. رشد آن فتنه همچون رشد جوانى سريع و نيرومند، و آثارش
كَآثارِ السَّلامِ. تَتَوارَثُهَا الظَّلَمَةُ بِالْعُهُودِ.
همچون آثار سنگ محكم و سفت است. ستمكاران بر اساس پيمانها كه با هم دارند آن فتنه را از هم ارث مى برند.
اَوَّلُهُمْ قائِدٌ لاِخِرِهِمْ، وَ آخِرُهُمْ مُقْتَد بِاَوَّلِهِمْ. يَتَنافَسُونَ فى دُنْيا
اول آنان پيشواى آخرشان، و آخرشان تابع اوّل آنان است. با هم در به دست آوردن دنياى پست
دَنِيَّة، وَ يَتَكالَبُونَ عَلى جيفَة مُريحَة. وَ عَنْ قَليل يَتَبَرَّأُ التّابِعُ مِنَ
رقابت مى كنند، و چون سگان بر سر مردار بو گرفته به جان هم مى افتند. و زمانى نمى گذرد كه تابع از
الْمَتْبُوعِ، وَالْقائِدُ مِنَ الْمَقُودِ. فَيَتَزايَلُونَ بِالْبَغْضاءِ، وَ يَتَلاعَنُونَ
متبوع، و راهنما از پيرو بيزارى مى جويد. با كينه و دشمنى از هم جدا مى شوند، و زمانى كه يكديگر را
عِنْـدَ اللِّقـاءِ .
مى بينند به هم لعنت مى كنند.
ثُمَّ يَأْتى بَعْدَ ذلِكَ طالِعُ الْفِتْنَةِ الرَّجُوفِ، وَالْقاصِمَةِ الزَّحُوفِ.
پس از اين فتنه، فتنه اى ديگر پيش آيد لرزاننده و درهم كوبنده و حمله آور،
فَتَزيغُ قُلُوبٌ بَعْدَ اسْتِقامَة، وَ تَضِلُّ رِجالٌ بَعْدَ سَلامَة،
كه دلهايى پس از استوارى دچار لغزش مى شوند، و مردانى از پس سلامتى در دين به گمراهى مى افتند.             
وَ تَخْتَلِفُ الاْهْواءُ عِنْدَ هُجُومِها، وَ تَلْتَبِسُ الاْراءُ عِنْدَ نُجُومِها.
زمان هجوم اين فتنه هوسها و اميال گوناگون مى شود، و به هنگام طلوع آن آراء درست به نادرست اشتباه مى گردد.
مَنْ اَشْرَفَ لَها قَصَمَتْهُ، وَ مَنْ سَعى فيها حَطَمَتْهُ.
كسى كه به مقابله با اين فتنه برخيزد پشتش را مى شكند، و آن كه در دفع آن بكوشد او را درهم بكوبد.
يَتَكادَمُونَ فيها تَكادُمَ الْحُمُرِ فِى الْعانَةِ. قَدِ اضْطَرَبَ مَعْقُودُ
فتنه گران در آن فتنه چون گورخران در جمع خود يكديگر را گاز گيرند. رشته محكم دين
الْحَبْلِ، وَ عَمِىَ وَجْهُ الاْمْرِ. تَغيضُ فيهَا الْحِكْمَةُ، وَ تَنْطِقُ فيهَا
لرزان شود، و چهره حقيقى حقيقت پوشيده گردد. حكمت فروكش كند، و ستمگران سخنران
الظَّلَمَةُ. وَ تَدُقُّ اَهْلَ الْبَدْوِ بِمِسْحَلِها، وَ تَرُضُّهُمْ بِكَلْكَلِها. يَضيعُ
شوند. آن فتنه باديه نشينان را با آهن لجام خود بكوبد، و با فشار سينه اش آنان را درهم شكند. تكروان
فى غُبارِهَا الْوُحْدانُ، وَ يَهْلِكَ فى طَريقِهَا الرُّكْبانُ. تَرِدُ بِمُرِّ
در غبارش ضايع شوند، و سواران در راهش هلاك گردند. آن فتنه با سرنوشتى تلخ
الْقَضاءِ، وَ تَحْلُبُ عَبيطَ الدِّماءِ. وَ تَثْلِمُ مَنارَ الدِّينِ، وَ تَنْقُضُ عَقْدَ
وارد شود، و خونهاى خالص و تازه را بدوشد. در نشانه هاى دين رخنه مى كند، و پيمان يقين را
الْيَقينِ. تَهْرُبُ مِنْهَا الاْكْياسُ، وَ تُدَبِّرُها الاْرْجاسُ. مِرْعادٌ مِبْراقٌ،
مى شكند. زيركان از آن مى گريزند، و ناپاكان در تدبيرش مى كوشند. فتنه اى است پر رعد و برق،
كاشِفَةٌ عَنْ ساق. تُقْطَعُ فيهَا الاْرْحامُ، وَ يُفارَقُ عَلَيْهَا الاِْسْلامُ.
سخت و با شتاب. خويشان در آن فتنه از هم جدا شوند، و مردم در فضاى آن فتنه از اسلام دل بردارند.
بَرِيُّها سَقيمٌ، وَ ظاعِنُها مُقيمٌ.
سالم از آن فتنه بيمار، و نجات براى فرارىِ از آن مشكل خواهد بود.

مِنْـها
از اين خطبه است
بَيْنَ قَتيل مَطْلُول، وَ خائِف مُسْتَجير. يُخْتَلُونَ بِعَقْدِ الاَْيْمانِ،
در آن فتنه كشته اى است خونش به هدر رفته، و ترسويى است طالب امان. با بستن عهد فريبشان دهند،
وَ بِغُرُورِ الاْيمانِ. فَلاتَكُونُوا اَنْصابَ الْفِتَنِ وَ اَعْلامَ الْبِدَعِ، وَالْزَمُوا
و با اسم ايمان مغرورشان كنند. شما اى اهل ايمان، پرچم هاى فتنه و نشانه هاى بدعت نباشيد، و به آنچه
ما عُقِدَ عَلَيْهِ حَبْلُ الْجَماعَةِ، وَ بُنِيَتْ عَلَيْهِ اَرْكانُ الطّاعَةِ. وَاقْدَمُوا
پيوند جماعت با آن گره خورده، و اركان طاعت بر آن بنا شده ملتزم باشيد. مظلوم
عَلَى اللّهِ مَظْلُومينَ، وَ لاتَقْدَمُوا عَلَيْهِ ظالِمينَ. وَاتَّقُوا مَدارِجَ
بر خدا وارد شويد و ظالم وارد نشويد. از راههاى شيطان
الشَّيْطانِ وَ مَهابِطَ الْعُدْوانِ. وَ لاتُدْخِلُوا بُطُونَكُمْ لُعَقَ الْحَرامِ،
و موارد كينه و دشمنى پرهيز كنيد. در شكم هاى خود لقمه هاى حرام وارد نكنيد،
فَاِنَّكُمْ بِعَيْنِ مَنْ حَرَّمَ عَلَيْكُمُ الْمَعْصِيَةَ، وَ سَهَّلَ لَكُمْ سَبيلَ الطّاعَةِ.
زيرا در برابر مراقبت خداوندى هستيد كه گناه را بر شما حرام كرده، و راه بندگى را بر شما آسان نموده است.

152

وَ مِنْ خُطْبَة لَهُ عَلَيْهِ السَّلامُ
از خطبه هاى آن حضرت است
در صفات خداوند و پيشوايان دين
الْحَمْدُ لِلّهِ الدّالِّ عَلى وُجُودِهِ بِخَلْقِهِ، وَ بِمُحْدَثِ خَلْقِهِ عَلى
سپاس خداى را كه با مخلوقاتش بر وجود خود راهنماست، و به حادث بودن موجودات بر ازلى             
اَزَلِيَّتِهِ، وَ بِاشْتِباهِهِمْ عَلى اَنْ لا شِبْهَ لَهُ. لاتَسْتَلِمُهُ
بودنش دليل است، و به شبيه بودن آفريده ها با يكديگر نشان دهنده اينكه او را شبيهى نيست. حواسّ او را
الْمَشاعِرُ، وَ لا تَحْجُبُهُ السَّواتِرُ، لاِفْتِراقِ الصّانِعِ وَالْمَصْنُوعِ،
درك نمى كنند، و حجابها او را نمى پوشانند، چرا كه بين آفريننده و آفريده شده،
وَ الْحادِّ وَالْمَحْدُودِ، وَ الرَّبِّ وَ الْمَرْبُوبِ. الاَْحَدِ لا بِتَأْويلِ عَدَد،
و تعيين كننده حدود و محدود شده، و پروردگار و پروريده تفاوت است. يكتاست نه بر اساس عدد،
وَالْخالِقِ لا بِمَعْنى حَرَكَة وَ نَصَب، وَالسَّميعِ لا بِاَداة، وَالْبَصيرِ
و خالق است نه با حركت و رنج، شنواست نه با ابزار، بيناست نه با
لا بِتَفْريقِ آلَة، وَالشّاهِدِ لا بِمُماسَّة، وَالْبائِنِ لا بِتَراخى مَسافَة،
برهم زدن چشم، حاضر است نه با مماس بودن، جداست نه با دورى مسافت،
وَ الظّاهِرِ لا بِرُؤْيَة، وَالْباطِنِ لا بِلَطافَة. بانَ مِنَ الاَْشْياءِ بِالْقَهْرِ لَها
آشكار است نه به ديدن، پنهان است نه به لطافت و ظرافت. به غلبه و قدرت بر اشياء
وَ الْقُدْرَةِ عَلَيْها، وَ بانَتِ الاَْشْياءُ مِنْهُ بِالْخُضُوعِ لَهُ وَ الرُّجُوعِ اِلَيْهِ.
جداى از آنهاست، و اشياء جداى از اويند به فروتنى و بازگشت به او.
مَنْ وَصَفَهُ فَقَدْ حَدَّهُ، وَ مَنْ حَدَّهُ فَقَدْ عَدَّهُ، وَ مَنْ عَدَّهُ
آن كه توصيفش كند محدودش نموده، و آن كه محدودش كند به شمارَش آورده، و آن كه او را به شمار آرد
فَقَدْ اَبْطَلَ اَزَلَهُ. وَ مَنْ قالَ كَيْفَ؟ فَقَدِ اسْتَوْصَفَهُ، وَ مَنْ قالَ اَيْنَ؟
ازلى بودنش را ابطال كرده. آن كه بگويد چون است؟ وصفش را خواسته، و هر كه بگويد كجاست؟
فَقَدْ حَيَّزَهُ. عالِمٌ اِذْ لا مَعْلُومَ، وَ رَبٌّ اِذْ لا مَرْبُوبٌ،
برايش مكان قرار داده. دانا بوده وقتى كه معلومى نبوده، پروردگار بوده زمانى كه پروريده وجود نداشت،
وَ قـادِرٌ اِذْ لا مَقْدُورٌ.
توانا بوده آن گاه كه مقدورى نبوده است.
مِنْها
از اين خطبه است
قَدْ طَلَعَ طالِعٌ وَ لَمَعَ لامِعٌ، وَ لاحَ لائِحٌ، وَاعْتَدَلَ مائِلٌ،
طلوع كننده اى طلوع كرد، و درخشنده اى درخشيد، و آشكارشونده اى آشكار شد، و كجى مستقيم شد،
وَاسْتَبْدَلَ اللّهُ بِقَوْم قَوْماً، وَ بِيَوْم يَوْماً. وَانْتَظَرْنَا الْغِيَرَ انْتِظارَ
و خداوند قومى را به قوم ديگر، و روزى را به روز ديگر مبدل ساخت. به مانند آنان كه در خشكسالى به انتظار
الْمُجْدِبِ الْمَطَرَ. وَ اِنَّمَا الاَْئِمَّةُ قُوّامُ اللّهِ عَلى خَلْقِهِ،
بارانند منتظر حوادث و دگرگونيها بوديم. امامان از اهل بيت از جانب خداوند تدبيركننده امور مردم،
وَ عُرَفاؤُهُ عَلى عِبادِهِ. لا يَدْخُلُ الْجَنَّةَ اِلاّ مَنْ عَرَفَهُمْ وَ عَرَفُوهُ،
و مراقبان حق بر بندگانند. به بهشت وارد نمى شود مگر كسى كه آنان را بشناسد و آنان هم او را بشناسند،
وَ لا يَدْخُلُ النّارَ اِلاّ مَنْ اَنْكَرَهُمْ وَ اَنْكَرُوهُ.
و به جهنّم وارد نمى گردد مگر كسى كه آنان را انكار نمايد و آنان هم او را از خود ندانند.
اِنَّ اللّهَ تَعالى خَصَّكُمْ بِالاِْسْلامِ، وَاسْتَخْلَصَكُمْ لَهُ، وَ ذلِكَ لاَِنَّهُ
خداوند شما را به اسلام مخصوص داشت، و براى اسلام انتخاب كرد، زيرا اسلام
اسْمُ سَلامَة وَ جِماعُ كَرامَة. اصْطَفَى اللّهُ تَعالى مَنْهَجَهُ، وَ بَيَّنَ
نامى از سلامت و جامع كرامت است. خداوند راه روشن خود را براى شما برگزيد، و دلائلش را از
حُجَجَهُ، مِنْ ظاهِرِ عِلْم، وَ باطِنِ حُكْم. لا تَفْنى غَرائِبُهُ، وَ لا تَنْقَضى
علمى كه ظاهر است، و حكمتى كه پنهان است بيان فرمود. شگفتى هايش پايان نيايد، و عجائبش
عَجائِبُهُ. فيهِ مَرابيعُ النِّعَمِ، وَ مَصابيحُ الظُّلَمِ. لا تُفْتَحُ الْخَيْراتُ اِلاّ
سپرى نگردد. در آن كشتزار نعمتها، و چراغهاى تاريكى هاست. درهاى خيرات جز با كليدهاى آن
بِمَفاتيحِهِ، وَ لا تُكْشَفُ الظُّلُماتُ اِلاّ بِمَصابيحِهِ. قَدْ اَحْمى حِماهُ،
گشوده نشود، و تاريكيها جز با چراغهاى آن زدوده نگردد. ورود به قرقگاه آن را منع فرمود،             
وَ اَرْعى مَرْعاهُ. فيهِ شِفاءُ الْمُشْتَفى، وَ كِفايَةُ الْمُكْتَفى.
و ورود به چراگاههاى آن را آزاد كرد. شفاى درمان طلب، و بى نيازىِ بى نيازى خواه در آن است.
منـها
از اين خطبه است
وَ هُوَ فى مُهْلَة مِنَ اللّهِ يَهْوى مَعَ الْغافِلينَ، وَ يَغْدُو مَعَ الْمُذْنِبينَ،
و تبهكار در مهلتى كه از جانب خدا دارد به دنبال بى خبران است، و با گنهكاران به سر مى برد،
بِلا سَبيل قاصِد، وَ لا اِمام قائِد.
بدون راهى كه او را به مقصد رساند، و به غير امامى كه راهنمايش باشد.
مِنْها
از اين خطبه است
حَتّى اِذا كَشَفَ لَهُمْ عَنْ جَزاءِ مَعْصِيَتِهِمْ، وَاسْتَخْرَجَهُمْ مِنْ
تا آن گاه كه كيفر گناهانشان را آشكار كرد، و از پرده هاى غفلت
جَلابيبِ غَفْلَتِهِمْ، اسْتَقْبَلُوا مُدْبِراً، وَاسْتَدْبَرُوا مُقْبِلاً،
بيرونشان نمود، رو به آخرت آرند كه به آنان پشت كرده، و پشت به دنيا كنند كه به آنها رو آورده،
فَلَمْ يَنْتَفِعُوا بِما اَدْرَكُوا مِنْ طَلِبَتِهِمْ، وَ لا بِما قَضَوْا مِنْ وَطَرِهِمْ.
از آنچه از مرادهاى خود در دنيا يافتند نفع نبردند، و از آرزوهايى كه به آن رسيدند بهره نگرفتند.
وَ اِنّى اُحَذِّرُكُمْ وَ نَفْسى هذِهِ الْمَنْزِلَةَ. فَلْيَنْتَفِعِ امْرُؤٌ بِنَفْسِهِ،
من شما و خودم را از مثل اين حالت مى ترسانم. بايد هر انسانى از وجود خود بهره مند گردد،
فَاِنَّما الْبَصيرُ مَنْ سَمِعَ فَتَفَكَّرَ، وَ نَظَرَ فَاَبْصَرَ، وَانْتَفَعَ بِالْعِبَرِ،ثُمَّ سَلَكَ
كه بينا كسى است كه شنيد و انديشه كرد، و نظر كرد و بصير شد، و از عبرتها پند گرفت، سپس در راه
 جَدَداً واضِحاً يَتَجَنَّبُ فيهِ الصَّرْعَةَ فِى الْمَهاوى، وَالضَّلالَ فِى
روشن حركت كرد، او در آن راه از افتادن در مواضع تباهى، و قرار گرفتن در مراحل گمراهى
الْمَغاوى، وَ لا يُعينُ عَلى نَفْسِهِ الْغُواةَ بِتَعَسُّف فى حَقٍّ، اَوْتَحْريف
اجتناب مى كند، و گمراهان را به زيان خود با بيراهه رفتن نسبت به حق، و تحريف
فى نُطْق، اَوْ تَخَوُّف مِنْ صِدْق.
در گفتار، يا ترس از راستگويى يـارى نمى نمايد.
فَاَفِقْ اَيُّهَا السّامِعُ مِنْ سَكْرَتِكَ، وَاسْتَيْقِظْ مِنْ غَفْلَتِكَ، وَاخْتَصِرْ
پس اى شنونده، از مستى خود به هوش آى، و از خواب غفلت بيدار شو، و از شتاب
مِنْ عَجَلَتِكَ، وَاَنْعِمِ الْفِكْرَ فيما جاءَكَ عَلى لِسانِ النَّبِىِّ الاُْمِّىِّ
خويش بكاه، و در آنچه از زبان پيامبر امّى صلّى اللّه عليه وآله به تو
صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ مِمّا لابُدَّ مِنْهُ وَ لا مَحيصَ عَنْهُ،
رسيده و از آن چاره اى نيست و گريزى ندارد به دقت بينديش،
وَ خالِفْ مَنْ خالفَ ذلِكَ اِلى غَيْرِهِ، وَ دَعْهُ وَ
و با كسى كه مخالف با روش رسول خداست و به جانب ديگر روى آورده مخالفت كن، و او را با آنچه كه
ما رَضِىَ لِنَفْسِهِ، وَ ضَعْ فَخْرَكَ، وَاحْطُطْ كِبْرَكَ، وَ اذْكُرْ قَبْرَكَ فَاِنَّ
براى خود پسنديده واگذار، ناز و فخر را رها كن، و از مركب كبر فرود آى، قبرت را كه گذر تو
عَلَيْهِ مَمَرَّكَ. وَ كَما تَدينُ تُدانُ، وَ كَما تَزْرَعُ تَحْصُدُ،
بر آن است ياد كن. همان گونه كه عمل مى كنى جزا داده مى شوى، و همان كه مى كارى درو مى نمايى،
وَ ما قَدَّمْتَ الْيَوْمَ تَقْدَمُ عَلَيْهِ غَداً. فَامْهَدْ لِقَدَمِكَ، وَ قَدِّمْ
و آنچه امروز پيش مى فرستى فردا بر آن وارد مى شوى. پس جاى پايى براى خود مهيّا نما، و براى
لِيَوْمِكَ. فَالْحَذَرَ الْحَذَرَ اَيُّهَا الْمُسْتَمِعُ، وَالْجِدَّ الْجِدَّ اَيُّهَا الْغافِلُ
فردايت توشه اى پيش فرست. اى شنونده، بترس بترس; و اى بى خبر، بكوش بكوش،             
«وَ لا يُنَبِّئُـكَ مِثْـلُ خَبيـر».
كه «احدى بهتر از انسان آگاه تو را آگاه نمى كند».
اِنَّ مِنْ عَزائِمِ اللّهِ فِى الذِّكْرِ الْحَكيمِ الَّتى عَلَيْها يُثيبُ وَ يُعاقِبُ،
از جمله احكام حتمى خداوند در كتاب حكيم كه بر آن جزا مى دهد و عذاب مى نمايد،
وَ لَها يَرْضى وَ يَسْخَطُ، اَنَّهُ لايَنْفَعُ عَبْداً ـ وَ اِنْ اَجْهَدَ نَفْسَهُ
و به خاطر آن خشنود مى شود و خشمگين مى گردد از دنيا رفتن بنده است بدون دريافت بهره آخرتى هرچند
وَ اَخْلَصَ فِعْلَهُ ـ اَنْ يَخْرُجَ مِنَ الدُّنْيا لاقِياً رَبَّهُ بِخَصْلَة
خود را در عمل به زحمت انداخته، و كارش را خالص نموده، در حالى كه كه خداوند را به خصلتى
مِنْ هذِهِ الْخِصالِ لَمْ يَتُبْ مِنْها: اَنْ يُشْرِكَ بِاللّهِ فيمَا افْتَرَضَ عَلَيْهِ مِنْ
از اين خصال ملاقات كند و توبه ننموده باشد: در عبادتى كه خداوند بر او واجب نموده شريك براى خدا
عِبادَتِهِ، اَوْ يَشْفِىَ غَيْظَهُ بِهَلاكِ نَفْس، اَوْ يَعُرَّ بِاَمْر فَعَلَهُ
قرار دهد، يا به سبب كشتن بى گناهى آتش خشم خود را فرو نشاند، يا كار زشتى را كه خود مرتكب شده به
غَيْرَهُ، اَوْ يَسْتَنْجِحَ حاجَةً اِلَى النّاسِ بِاِظْهارِ بِدْعَة فى دينِهِ،
ديگرى نسبت دهد، يا براى درخواست حاجتى از مردم در دين خدا بدعت گذارد،
اَوْ يَلْقَى النّاسَ بِوَجْهَيْنِ، اَوْ يَمْشِىَ فيهِمْ بِلِسانَيْنِ. اعْقِلْ ذلِكَ فَاِنَّ
يا مردم را به نفاق و دورويى ملاقات كند، يا در بين آنان به دو زبان حركت كند. آنچه را شمردم انديشه
الْمِثْـلَ دَليـلٌ عَلـى شِبْهِـهِ.
كن، كه هر مثالى دليلى براى راهنمايى به مانند آن است.
اِنَّ الْبَهائِمَ هَمُّها بُطُونُها، وَ اِنَّ السِّباعَ هَمُّها الْعُدْوانُ عَلى
همّت چهارپايان شكمشان، و انديشه درندگانْ آزار و تجاوز
غَيْرِها، وَ اِنَّ النِّساءَ هَمُّهُنَّ زينَةُ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ الْفَسادُ فيها.
به ديگران، و همّ و غم زنان زينت حيات دنيا و فساد در آن است.
 اِنَّ الْمُؤْمِنينَ مُسْتَكينُونَ، اِنَّ الْمُوْمِنينَ مُشْفِقُونَ، اِنَّ الْمُؤْمِنينَ
مؤمنان فروتنند، مؤمنان مهربانند، مؤمنان اهل
خائِفُـونَ.
بيم از خدايند.

153

وَ مِنْ خُطْبَة لَهُ عَلَيْهِ السَّلامُ
از خطبه هاى آن حضرت است
در فضائل اهل بيت
وَ ناظِرُ قَلْبِ اللَّبيبِ بِهِ يُبْصِرُ اَمَدَهُ، وَ يَعْرِفُ غَوْرَهُ وَ نَجْدَهُ.
قلب مرد خردمند را ديده اى است كه با آن عاقبت كارش را مى بيند، و پستى و بلندى آن را مى شناسد.
داع   دَعا، وَ راع   رَعى، فَاسْتَجيبُوا لِلدّاعى، وَاتَّبِعُوا الرّاعِىَ.
دعوت كننده اى دعوت كرد، و نگهبانى نگهبانى نمود، پس دعوت كننده را پاسخ دهيد، و نگهبان را پيروى كنيد.
قَدْ خاضُوا بِحارَ الْفِتَنِ، وَ اَخَذُوا بِالْبِدَع  ِ دُونَ السُّنَنِ، وَ اَرَزَ
گروهى به درياى فتنه فرو رفتند، سنّتها را رها كردند و به بدعتها چنگ زدند، اهل ايمان كناره
الْمُؤْمِنُونَ، وَ نَطَقَ الضّالُّونَ الْمُكَذِّبُونَ. نَحْنُ الشِّعارُ وَالاَْصْحابُ،
گرفته و خاموش گشتند، و گمراهان تكذيب كننده گويا شدند. ما اهل بيت چون پيراهن تن پيامبر و ياران او،
وَالْخَزَنَةُ وَالاْبْوابُ. وَ لا تُؤْتَى الْبُيُوتُ اِلاّ مِنْ اَبْوابِها، فَمَنْ اَتاها
و گنجينه هاى علم و ابواب رسالتيم. به خانه ها جز از طريق درها وارد نگردند، و هر كه از
مِنْ غَيْرِ اَبْوابِها سُمِّىَ سارِقاً.
غير درها وارد گردد دزدش نامند.             
مِنْـها
از اين خطبه است
فيهمْ كَرائِمُ الْقُرْآنِ، وَ هُمْ كُنُوزُ الرَّحْمنِ.
آياتى كه در قرآن بيانگر ارزشهاست در حق اهل بيت است، و آنان گنجينه هاى خداوند مهربانند،
اِنْ نَطَقُوا صَدَقُوا، وَ اِنْ صَمَتُوا لَمْ يُسْبَقُوا. فَلْيَصْدُقْ رائِدٌ اَهْلَهُ،
اگر سخن گويند به راستى گويند، و اگر خاموش باشند بر آنان پيشى نگيرند. خبرگزار بايد به اهلش راست گويد
وَلْيُحْضِرْ عَقْلَهُ، وَلْيَكُنْ مِنْ اَبْناءِ الاْخِرَةِ، فَاِنَّهُ مِنْها قَدِمَ وَ اِلَيْها
و خردش را در تمام امور حاضر كند، و بايد از فرزندان آخرت باشد، زيرا از آنجا آمده و به آنجا
يَنْقَلِبُ. فَالنّاظِرُ بِالْقَلْبِ الْعامِلُ بِالْبَصَرِ يَكُونُ مُبْتَدَأُ عَمَلِهِ اَنْ
بازگشت مى كند. آن كه با ديده قلب بنگرد و با روشن بينى وارد عمل شود آغاز كارش بايد اين باشد كه آيا
يَعْلَمَ اَعَمَلُهُ عَلَيْهِ اَمْ لَهُ؟ فَاِنْ كانَ لَهُ مَضى فيهِ، وَ اِنْ كانَ عَلَيْهِ وَقَفَ
عملى كه انجام مى دهد به سود يا به زيان اوست؟ اگر به سود اوست انجام دهد، و اگر به زيان اوست
عَنْهُ. فَاِنَّ الْعامِلَ بِغَيرِ عِلْم كَالسّائِرِ عَلى غَيْرِ طَريق، فَلايَزيدُهُ بُعْدُهُ
ترك كند. زيرا آن كه بدون بصيرت عمل كند چون كسى است كه به بيراهه مى رود، هرچه
عَنِ الطَّريقِ الْواضِحِ اِلاّ بُعْداً مِنْ حاجَتِهِ. وَ الْعامِلُ بِالْعِلْمِ كَالسّائِرِ
از راه روشنش دورتر شود از مقصودش دورتر مى گردد. و عامل آگاه مانند رونده
عَلَى الطَّريقِ الْواضِحِ. فَلْيَنْظُرْ ناظِرٌ اَ سائِرٌ هُوَ اَمْ راجِعٌ ؟
در راه روشن است. پس هر كس بايد بنگرد كه آيا به پيش مى رود يا به عقب برمى گردد؟
وَاعْلَمْ اَنَّ لِكُلِّ ظاهِر باطِناً عَلى مِثالِهِ، فَما طابَ ظاهِرُهُ طابَ
آگاه باش كه هر ظاهرى را باطنى مانند اوست، آنچه ظاهرش پاك باطنش نيز
باطِنُهُ، وَ ما خَبُثَ ظاهِرُهُ خَبُثَ باطِنُهُ. وَ قَدْ قالَ الرَّسُولُ الصّادِقُ
پاك است، و آنچه ظاهرش آلوده باطنش نيز آلوده است. رسول راستگو (صلّى اللّه عليه وآله)
 صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ: «اِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْعَبْدَ وَ يُبْغِضُ عَمَلَهُ، وَ يُحِبُّ
فرمود: «بى شك خداوند گاهى دوست دارد بنده را و دشمن دارد عملش را، و گاهى دوست دارد
الْعَمَـلَ وَ يُبْغِضُ بَدَنَـهُ.»
عمل را و دشمن دارد انجام دهنده اش را».
وَ اعْلَمْ اَنَّ لِكُلِّ عَمَل نَباتاً، وَ كُلُّ نَبات لا غِنى بِهِ عَنِ الْماءِ،
آگاه باش هر عملى را گياهى است، و هيچ گياهى را بى نيازى از آب نيست،
وَالْمِياهُ مُخْتَلِفَةٌ: فَما طابَ سَقْيُهُ طابَ غَرْسُهُ وَ حَلَتْ ثَمَرَتُهُ،
و آبها گوناگون است: آنچه آبياريش پاكيزه باشد نهالش پاكيزه و ميوه اش شيرين است،
وَ ما خَبُثَ سَقْيُهُ خَبُثَ غَرْسُهُ وَ اَمَرَّتْ ثَمَرَتُهُ.
و آنچه آبياريش آلوده باشد نهالش آلوده و ميوه اش تلخ است.

154

وَ مِنْ خُطْبَة لَهُ عَلَيْهِ السَّلامُ
از خطبه هاى آن حضرت است
يَذْكُرُ فيها بَديعَ خِلْقَةِ الْخُفّاشِ
كه در آن شگفتيهاى آفرينش شب پره را بيان مى كند
الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِى انْحَسَرَتِ الاَْوْصافُ عَنْ كُنْهِ مَعْرِفَتِهِ، وَ رَدَعَتْ
حمد خدايى را كه اوصاف از رسيدن به حقيقت معرفتش مانده اند، و عظمتش
عَظَمَتُهُ الْعُقُولَ فَلَمْ تَجِدْ مَساغاً اِلى بُلُوغ  ِ غايَةِ مَلَكُوتِهِ. هُوَ اللّهُ
عقول را بازداشته پس راهى براى رسيدن به نهايت ملكوتش نيافتند. اوست اللّه
الْمَلِكُ الْحَقُّ الْمُبينُ، اَحَقُّ وَ اَبْيَنُ مِمّا تَرَى الْعُيُونُ. لَمْ تَبْلُغْهُ
آن پادشاه حق آشكار، ثابت تر و آشكارتر است از هرچه ديده ها مى بيند. قدرت عقول             
الْعُقُولُ بِتَحْديد فَيَكُونَ مُشَبَّهاً، وَ لَمْ تَقَعْ عَلَيْهِ الاْوْهامُ بِتَقْدير
به حدّ و اندازه اى براى حضرتش نرسيده تا مانندى برايش بيابد، و اوهام به تقديرى براى او راه نيافتند
فَيَكُونَ مُمَثَّلاً. خَلَقَ الْخَلْقَ عَلى غَيْرِ تَمْثيل، وَ لا مَشُورَةِ مُشير،
تا مانندش در وهم درآمده باشد. موجودات را بدون نقشه قبلى، و مشورت با مشاور،
وَ لا مَعُونَةِ مُعين. فَتَمَّ خَلْقُهُ بِاَمْرِهِ، وَ اَذْعَنَ لِطاعَتِهِ، فَاَجابَ
و كمك مددكار آفريد. آفرينش او به دستورش كامل شد، و به طاعتش گردن نهاد، فرمانش را
وَ لَمْ يُدافِعْ، وَ انْقادَ وَ لَمْ يُنازِعْ.
اجابت كرد و ردّ ننمود، و تسليم او شد و به مخالفتش برنخاست.
وَ مِنْ لَطائِفِ صَنْعَتِهِ وَ عَجائِبِ حِكْمَتِهِ ما اَرانا مِنْ غَوامِضِ
از لطائف صنعت و شگفتيهاى حكمتش كه به ما نشان داده همانا اسرار پيچيده حكمت آميزى
الْحِكْمَةِ فى هذِهِ الْخَفافيشِ الَّتى يَقْبِضُهَا الضِّياءُ الْباسِطُ لِكُلِّ
است كه در اين شب پره ها تدبير نموده، شب پره هايى كه روشنى روز كه گشاينده ديده هر چيزى است
شَىْء، وَ يَبْسُطُهَا الظَّلامُ الْقابِضُ لِكُلِّ حَىٍّ، وَ كَيْفَ
چشم آنها را مى بندد، و تاريكى شب كه ديده هر زنده اى را مى بندد چشم آنها را باز مى كند، و چگونه
عَشِيَتْ اَعْيُنُها عَنْ اَنْ تَسْتَمِدَّ مِنَ الشَّمْسِ الْمُضيئَةِ نُوراً تَهْتَدى بِهِ
چشمشان پوشيده شده كه توان مدد گرفتن از نور آفتاب درخشان را ندارند تا به راههاى خود
فى مَذاهِبِها، وَ تَتَّصِلَ بِعَلانِيَةِ بُرْهانِ الشَّمْسِ اِلى مَعارِفِها،
خود راهنمايى شوند، و در پرتو خورشيد به آنچه بايد بشناسند برسند،
وَ رَدَعَها بِتَلاَلُؤِ ضِيائِها عَنِ الْمُضِىِّ فى سُبُحاتِ اِشْراقِها،
و چسان خداوند آنها را با تلألؤ نور خورشيد از راه سپردن در امواج روشنايى آن مانع شده،
وَ اَكَنَّها فى مَكامِنها عَنِ الذَّهابِ فى بَلَجِ ائْتِلاقِها! فَهِىَ مُسْدِلَةُ
و در لانه هاى خود از رفتن در قلب روشنايى پنهان نموده! در روز روشن
 الْجُفُونِ بِالنَّهارِ عَلى اَحْداقِها، وَ جاعِلَةُ اللَّيْلِ سِراجاً تَسْتَدِلُّ بِهِ فِى
پلكهاى ديدگانشان را به روى هم مى اندازند، و شب تار را براى خود چراغ روشن قرار داده اند كه بدان
الْتِماسِ اَرْزاقِها. فَلايَرُدُّ اَبْصارَها اِسْدافُ ظُلْمَتِهِ، وَ لاتَمْتَنِعُ مِنَ
واسطه به دنبال رزق خود مى روند. تاريكى شب آنها را از ديدن باز نمى دارد، و آنها نيز در
الْمُضِىِّ فيهِ لِغَسَقِ دُجْنَتِهِ. فَاِذا اَلْقَتِ الشَّمْسُ قِناعَها، وَ بَدَتْ
سياهى شب از حركت بازنمى ايستند. اما همين كه خورشيد نقاب از چهره بيندازد، و روشنى
اَوْضاحُ نَهارِها، وَ دَخَلَ مِنْ اِشْراقِ نُورِها عَلَى الضِّبابِ فى
روز آشكار شود، و نورش تا درون لانه سوسمارها وارد
وِجارِها، اَطْبَقَتِ الاَْجْفانَ عَلى مَآقيها، وَ تَبَلَّغَتْ بِمَا اكْتَسَبَتْهُ مِنَ
گردد، شب پره ها پلكهاى ديده را روى هم اندازند، و از معاش به آنچه در
الْمَعاشِ فى ظُلَمِ لَياليها. فَسُبْحانَ مَنْ جَعَلَ اللَّيْلَ لَها نَهاراً
تاريكى شب به دست آورده اند تغذيه كنند. پاك است خدايى كه شب را براى آنها روز
وَ مَعاشاً، وَ النَّهارَ سَكَناً وَ قَراراً، وَ جَعَلَ لَها
و سبب جلب معاش قرار داد، و روز را براى آنها زمان آرامش و استراحت مقرر فرمود، و براى آنها
اَجْنِحَةً مِنْ لَحْمِها تَعْرُجُ بِها عِنْدَ الْحاجَةِ اِلَى الطَّيَرانِ كَاَنَّها شَظايَا
بالهايى از گوشتشان قرار داد تا در وقت نياز به پرواز آيند، گويى بالشان لاله هاى
الاْذانِ، غَيْرَ ذَواتِ ريش وَ لا قَصَب، اِلاّ اَنَّكَ تَرى مَواضِعَ الْعُرُوقِ
گوشند اما بدون پر و چوبه آن، ولى جاى رگها را در آن بالها
بَيِّنَةً اَعْلاماً. لَها جَناحانِ لَمْ يَرِقّا فَيَنْشَقّا، وَلَمْ يَغْلُظا فَيَثْقُلا.
مى بينى. دو بال دارند كه نه آنقدر ظريف اند كه وقت پرواز پاره شوند، و نه آنچنان سخت كه مانع پرواز گردند.
تَطيرُ وَ وَلَدُها لاصِقٌ بِها لاجِىءٌ اِلَيْها، يَقَعُ اِذا وَقَعَتْ،
پروازمى كنند درحالى كه جوجه هايشان به آنان متّصل و به مادران پناهنده اند، هرگاه بنشينند جوجه ها هم مى نشينند،             
وَ يَرْتَفِعُ اِذَا ارْتَفَعَتْ، لايُفارِقُها حَتّى تَشْتَدَّ اَرْكانُهُ،
و هر وقت پرواز كنند با آنان در حركتند، و از مادران جدا نشوند تا هنگامى كه اعضاى آنها محكم گردد،
وَ يَحْمِلَهُ لِلنُّهُوضِ جَناحُهُ، وَ يَعْرِفَ مَذاهِبَ عَيْشِهِ وَ مَصالِحَ
و بالها براى پرواز آماده باشد، و راه كسب روزى و اقدام به مصالح خود را
نَفْسِهِ. فَسُبْحانَ الْبارِئِ لِكُلِّ شَىْء عَلى غَيْرِ مِثال خَلا مِنْ
بدانند. پاك است خدايى كه پديدآورنده هر موجودى است بدون نمونه اى كه پيش از او از غير او
غَـيْــرِهِ .
آفريده شده باشد.

برچسب‌ها: 

نهج البلاغه