نامه های 36و37و38و39و40

22:19 - 1395/09/19

36

وَ مِنْ كِتاب لَهُ عَلَيْهِ السَّلامُ
از نامه هاى آن حضرت است
اِلى اَخيهِ عَقيلِ بْنِ اَبى طالِب فى ذِكْرِ جَيْش اَنْفَذَهُ اِلى بَعْضِ الاَْعْداءِ،
به برادرش عقيل بن ابى طالب درباره لشگرى كه به سوى برخى دشمنان فرستاده بود،
هُوَ جَوابُ كِتاب كَتَبَهُ اِلَيْهِ عَقيلٌ
و ايـن نـامـه پاسـخ نـامـه عقيـل اسـت
فَسَرَّحْتُ اِلَيْهِ جَيْشاً كَثيفاً مِنَ الْمُسْلِمينَ، فَلَمّا بَلَغَهُ ذلِكَ شَمَّرَ
لشگرى انبوه از مسلمانان را به جانب آن دشمن روانه كردم، چون باخبر شد به سرعت
هارِباً، وَ نَكَصَ نادِماً، فَلَحِقُوهُ بِبَعْضِ الطَّريقِ وَ قَدْ طَفَّلَتِ الشَّمْسُ
گريخت، و با پشيمانى بازگشت، در بعضى از جادّه ها به او رسيدند و اين زمانى بود كه خورشيد در مرز
لِلاِْيابِ، فَاقْتَتَلُوا شَيْئاً كَلا وَ لا، فَما كانَ اِلاّ كَمَوْقِفِ ساعَة حَتّى
غروب قرار داشت، لحظاتى چند بين آنان جنگ درگرفت، دشمن جز به اندازه ساعتى درنگ نداشت تا اينكه
نَجا جَريضاً بَعْدَ ما اُخِذَ مِنْهُ بِالْمُخَنَّقِ، وَ لَمْ يَبْقَ مِنْهُ غَيْرُ الرَّمَقِ،
با غم و غصّه رهايى يافت پس از آنكه دچار تنگنا شده بود، و از او جز رمقى باقى نبود،
فَلاَْياً بِلاَْى ما نَجا. فَدَعْ عَنْكَ قُرَيْشاً وَ تَرْكاضَهُمْ فِى الضَّلالِ،
در نتيجه با چه مشكلى از مهلكه به در رفت! ياوه گويىِ قريش را با اين تاختوتاز شديدشان در گمراهى،
وَ تَجْوالَهُمْ فِى الشِّقاقِ، وَ جِماحَهُمْ فِى التِّيةِ، فَاِنَّهُمْ قَدْ اَجْمَعُوا
و جولانشان در دشمنى، و سركشى كردنشان را در گمراهى رها كن، كه اينان در جنگ با من
عَلى حَرْبى كَاِجْماعِهِمْ عَلى حَرْبِ رَسُولِ اللّهِ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ
همدست شدند چنانكه پيش از من در جنگ با پيامبر صلّى اللّه عليه
             
وَ آلِهِ قَبْلى. فَجَزَتْ قُرَيْشاً عَنِّى الْجَوازى، فَقَدْ قَطَعُوا رَحِمى،
وآله همدست گشتند! جزادهندگان از جانب من جزاى قريش را بدهند، كه آنان با من قطع رحم كردند،
وَ سَلَبُونى سُـلْطانَ ابْـنِ اُمّـى.
و حكومت فرزند مادرم (پيامبر) را از من ربودند.
وَ اَمّا ما سَاَلْتَ عَنْهُ مِنْ رَأْيى فِى الْقِتالِ; فَاِنَّ رَأْيى قِتالُ الْمُحِلّينَ
اما نظرم را درباره جنگ پرسيدى، نظرم جنگ با كسانى است كه پيمان شكستند تا
حَتّى اَلْقَى اللّهَ، لا يَزيدُنى كَثْرَةُ النّاسِ حَوْلى عِزَّةً، وَ لا تَفَرُّقُهُمْ
جايى كه خدا را ملاقات نمايم، بسيارىِ جمعيت در پيرامونم باعث عزّتم نگردد، و متفرق شدن از اطرافم
عَنّى وَحْشَةً. وَ لاتَحْسَبَنَّ ابْنَ اَبيكَ ـ وَ لَوْ اَسْلَمَهُ النّاسُ ـ مُتَضَرِّعاً
موجب وحشتم نشود. گمان مبر كه پسر پدرت اگرچه مردم او را رها كنند به زارى و فروتنى
مُتَخَشِّعاً، وَ لا مُقِرّاً لِلضَّيْمِ واهِناً، وَ لا سَلِسَ الزِّمامِ لِلْقائِدِ،
افتد، يا از روى سستى تن به ستم دهد، يا زمام امورش را به دست كشاننده اى بسپارد،
وَ لا وَطِىءَ الظَّهْرِ لِلرّاكِبِ الْمُقْتَعِدِ، وَلكِنَّهُ كَما قالَ اَخُو بَنى سُلَيْم:
يا پشت زندگيش را براى سوارى اين و آن خم كند، بلكه فرزند پدرت چنان است كه شاعر بنى سليم گفته:
فَاِنْ تَسْاَلينى كَيْفَ اَنْتَ فَاِنَّنى *** صَبُورٌعَلى رَيْبِ الزَّمانِ صَليبُ
«اگر از من سؤال كنى كه در چه حالى؟ جواب مى دهم: در برابر حوادث زمانه صبور و استوارم»
يَعِزُّ عَلَىَّ اَنْ تُرَى بى كَـآبَةٌ *** فَيَشْمَتَ عاد اَوْ يُساءَ حَبيبُ
«بر من دشوار است كه مرا محزون بينند، تا دشمن به شماتت خيزد يا دوست اندوهگين گردد».

37

وَ مِنْ كِتاب لَهُ عَلَيْهِ السَّلامُ
از نامه هاى آن حضرت است
اِلى مُعاوِيَةَ
به معـاويه
فَسُبْحانَ اللّهِ! ما اَشَدَّ لُزُومَكَ لِلاَْهْواءِ الْمُبْتَدَعَةِ وَ الْحَيْرَةِ
سبحان اللّه! چه سخت دچار هواهاى بدعت آميزى، و گرفتار
الْمُتَّبَعَةِ، مَعَ تَضْييعِ الْحَقائِقِ، وَ اطِّراحِ الْوَثائِقِ الَّتى هِىَ لِلّهِ طِلْبَةٌ،
حيرانى متابعت شده، آن هم همراه ضايع كردن حقايق، و به كنار انداختن پيمانهايى كه خداوند خواهان آنهاست،
وَ عَلى عِبادِهِ حُجَّةٌ! فَاَمّا اِكْثارُكَ الْحِجاجَ فى عُثْمانَ وَ قَتَلَتِهِ: فَاِنَّكَ
و بر بندگانش دليل و حجّت است! اما بحثهاى زيادت نسبت به عثمان و كشندگانش: تو وقتى
اِنَّما نَصَرْتَ عُثْمانَ حَيْثُ كانَ النَّصْرُ لَكَ، وَ خَذَلْتَهُ حَيْثُ كانَ
به يارى او برخاستى كه سود آن يارى متوجه تو بود، و زمانى كه ياريت براى او سودمند بود
النَّصْرُ لَهُ. وَالسَّلامُ.
به ياريش اقدام نكردى. والسلام.
             

38

وَ مِنْ كِتاب لَهُ عَلَيْهِ السَّلامُ
از نامه هاى آن حضرت است
اِلى اَهْلِ مِصْرَ، لَمّا وَلّى عَلَيْهِمُ الاَْشْتَرَ رَحِمَهُ اللّهُ
به اهـل مصر، زمانى كه اشـتر را زمامـدار آنان نمـود
مِنْ عَبْدِ اللّهِ عَلىٍّ اَميرِالْمُؤْمِنينَ، اِلى الْقَوْمِ الَّذينَ غَضِبُوا لِلّهِ
از بنده خدا على امير المؤمنين، به مردمى كه براى خدا غضبناك شدند
حينَ عُصِىَ فى اَرْضِهِ، وَ ذُهِبَ بِحَقِّهِ، فَضَرَبَ الْجَوْرُ سُرادِقَهُ عَلى
وقتى كه خدا در زمينش معصيت شد و حق او از بين رفت، و ستم سراپرده خود را
الْبَرِّ وَ الْفاجِرِ، وَ الْمُقيمِ وَ الظّاعِنِ، فَلا مَعْرُوفٌ يُسْتَراحُ اِلَيْهِ،
بر سر نيك و بد، و مقيم و مسافر زد، در نتيجه نه معروفى بود كه در پناهش بياسايند،
وَ لامُنْكَرٌ يُتَناهى عَنْـهُ.
و نه منكَرى كه از آن بازداشته شود.
اَمَّا بَعْدُ، فَقَدْ بَعَثْتُ اِلَيْكُمْ عَبْداً مِنْ عِبادِ اللّهِ، لايَنامُ اَيّامَ
اما بعد، بنده اى از بندگان خدا را به سوى شما گسيل داشتم، كه هنگام جوّ وحشت
الْخَوْفِ، وَ لايَنْكُلُ عَنِ الاَْعْداءِ ساعاتِ الرَّوْعِ، اَشَدَّ عَلى الْفُجّارِ
نخوابد، و ساعات هولناك از دشمنان نهراسد و عقب ننشيند، از آتش سوزان بر بدكاران
مِنْ حَريقِ النّارِ، وَ هُوَ مالِكُ بْنُ الْحارِثِ اَخُو مَذْحِج. فَاسْمَعُوا لَهُ،
سوزنده تر است، و او مالك بن حارث از قبيله مَذحِج است. سخنش را بشنويد،
وَ اَطيعُوا اَمْرَهُ فيما طابَقَ الْحَقَّ، فَاِنَّهُ سَيْفٌ مِنْ سُيُوفِ اللّهِ، لا كَليلُ
و امرش را در آنچه مطابق حق است اطاعت نماييد، كه او شمشيرى از شمشيرهاى خداست، كه تيزيش
 الظُّبَةِ، وَ لانابِى الضَّريبَةِ، فَاِنْ اَمَرَكُمْ اَنْ تَنْفِرُوا فَانْفِرُوا، وَ اِنْ اَمَرَكُمْ
كنْد نگردد، و ضربتش بى اثر نشود، اگر شما را دستور به حركت داد حركت كنيد، و اگر فرمان
اَنْ تُقيمُوا فَاَقيمُوا، فَاِنَّهُ لايُقْدِمُ وَ لا يُحْجِمُ، وَ لا يُؤَخِّرُ وَ لا يُقَدِّمُ
توقف داد بازايستيد، كه او قدم برنمى دارد و بازپس نمى نهد، و به تأخير نمى اندازد و پيش نمى برد
اِلاّ عَنْ اَمْرى. وَ قَدْ آثَرْتُكُمْ بِهِ عَلى نَفْسى لِنَصيحَتِهِ لَكُمْ، وَ شِدَّةِ
مگر به فرمان من. شما را در فرستادن او بر خود مقدّم داشتم چون او را خيرخواه شما، و نسبت به
شَكيمَتِهِ عَلى عَدُوِّكُمْ.
دشمنتـان سـرسـخت تر يافتـم.

39

وَ مِنْ كِتاب لَهُ عَلَيْهِ السَّلامُ
از نامه هاى آن حضرت است
اِلى عَمْرِو بْنِ الْعاصِ
بـه عمـرو بـن عـاص
فَاِنَّكَ قَدْ جَعَلْتَ دينَكَ تَبَعاً لِدُنْيَا امْرِىء ظاهِر غَيُّهُ، مَهْتُوك
تو دينت را تابع دنياى كسى نمودى كه گمراهيش معلوم، و پرده حيايش
سِتْرُهُ، يَشينُ الْكَريمَ بِمَجْلِسِهِ، وَ يُسَفِّهُ الْحَليمَ بِخُلْطَتِهِ.
دريده شده، شخص بزرگوار را در مجلس خود بد مى گويد، و عاقل را با آميزش خود نادان مى نمايد.
فَاتَّبَعْتَ اَثَرَهُ، وَ طَلَبْتَ فَضْلَهُ، اتِّباعَ الْكَلْبِ لِلضِّرْغامِ،
قدم به جاى قدمش گذاشتى، و بخشش او را درخواست نمودى، همچون سگى كه به دنبال شير رود،
يَلُوذُ اِلى مَخالِبِهِ، وَ يَنْتَظِرُ ما يُلْقى اِلَيْهِ مِنْ فَضْلِ فَريسَتِهِ. فَاَذْهَبْتَ
كه به پناه چنگال او رود، و انتظار بكشد كه اضافه صيدش را به سوى او اندازد. از اين رو دنيا و
             
دُنْياكَ وَ آخِرَتَكَ، وَ لَوْ بِالْحَقِّ اَخَدْتَ اَدْرَكْتَ ما طَلَبْتَ. فَاِنْ
آخرتت را به باد دادى، در صورتى كه اگر به دامن حق مى آويختى آنچه را مى خواستى مى يافتى. اگر
يُمَكِّنِّى اللّهُ مِنْكَ وَ مِنِ ابْنِ اَبى سُفْيانَ اَجْزِكُما بِما قَدَّمْتُما، وَ اِنْ
خداوند مرا بر تو وپسرابوسفيان تسلّط دهد جزاى آنچه انجام داديد به شما خواهم داد، و اگر مرا ازپاى
تُعْجِـزا وَ تَبْقَيا فَمـا اَمامَكُـما شَـرٌّ لَكُـما. وَالسَّـلامُ.
نشانديد و خود برقرار مانديد آنچه از عذاب الهى پيش روى شماست براى شما بدتر است. والسّلام.

40

وَ مِنْ كِتاب لَهُ عَلَيْهِ السَّلامُ
از نامه هاى آن حضرت است
اِلى بَعْضِ عُمّالِهِ
به يكى از كارگزارانش
اَمّا بَعْدُ، فَقَدْ بَلَغَنى عَنْكَ اَمْرٌ اِنْ كُنْتَ فَعَلْتَهُ فَقَدْ اَسْخَطْتَ رَبَّكَ،
اما بعد، خبربر نامه اى از تو به من رسيده كه اگر انجام داده باشى پروردگارت را به خشم آورده،
وَ عَصَيْتَ اِمامَكَ، وَ اَخْزَيْتَ اَمانَتَكَ.
و امام خويش را نافرمانى نموده، و در امانت خيانت كرده اى.
بَلَغَنى اَنَّكَ جَرَّدْتَ الاَْرْضَ، فَاَخَذْتَ ما تَحْتَ قَدَمَيْكَ، وَ اَكَلْتَ
به من خبر رسيده كه محصولات زمين را برده، و آنچه زير دو پايت بوده برگرفته، و هرچه از
ما تَحْتَ يَدَيْكَ. فَارْفَعْ اِلَىَّ حِسابَكَ، وَ اعْلَمْ اَنَّ حِسابَ اللّهِ اَعْظَمُ
بيت المال در اختيار داشتى خورده اى. حسابت را پيش من فرست، و معلومت باد كه حسابرسى خداوند
مِنْ حِسابِ النّاسِ. وَالسَّلامُ.
از حسـابرسى مـردم بزرگتـر است. والسـلام.            

برچسب‌ها: 

نهج البلاغه