افزودن دیدگاه

تصویر ناشناس
نویسنده ناشناس در

متاسفانه شما متوجه منظور بنده نشدید . اولا منظور من از (علمی) در متن بالا صرفا گزاره های علوم تجربی بود نه شاخه های دیگر (مثلا ریاضیات و ....).در ثانی اگر به مثال قاضی که بیان کردم دقت بیشتری مبذول می داشتید احتمالا این مشکل به وجود نمی آمد. شما عنوان کردید که در مقام تعارض بین گزاره های مختلف آن که ارزش بیشتری دارد مقدم می شود , می پذیرم , اما شما باید اولا ارزش گزاره هایی را که در مقام دفاع از آن ها بر آمده اید اثبات کنید و ثانیا نشان دهید و ثابت کنید که بین آن ها عدم تعارضی وجود دارد که هیچگاه مرتفع نخواهد شد . شکی نیست که اگر بین نظریه تکامل و برای مثال اصل عدم اجتماع نقیضین تعارضی به دست آمد باید آن  را کنار گذاشت اما آیا شما این ادعا را در مورد ظاهر آیات قرآن اثبات کرده اید؟  در این حال شما چگونه ادعا می کنید که در تعارض بین نظریه داروین و ظاهر قرآن تفسیری که شما از ظاهر آیات قرآن ارائه کردید از لحاظ معرفت شناختی مقدم بر نظریه داروین است ؟

من نظرم این است که شما اولا باید ادعای خود در باره این تعارض را ثابت کنید و ثانیا اثبات کنید که این مشکل در آینده هم حل نخواهد شد و با توجه به این که بیشتر اثبات های ظاهرا عقلی در طبیعیات که توسط حکمای ما ارائه شده اند به جای روشن کردن واقعیت صرفا باعث به تاخیر انداختن پیشرفت علم شدند تا کشف حقیقت , این مسئله (اثبات برتری معرفت شناختی ادعا های شما بر نظریه داروین) بسیار حیاتی به نظر می رسد.
 (دقت کنید که منظور من از این ادعا رد عقل و بدیهیات عقلی نیست بلکه رد پیشداوری هایی است که به جای بدیهیات عقلی می نشینند , برای مثال می توانید به برهان های اثبات خداوند و غیر مادی بودن فرآیند خود آگاهی و حافظه و... مراجعه بکنید که همه مفروضاتی به نظر بدیهی اما اثبات نشده دارند و عموما بیشتر ناشی از پیشداوری های ذهنی هستند تا بدیهیات عقلی) مهمتر از همه این که حکمای ما در مورد مکانیسم به وجود آمدن موجودات زنده نظر دقیق و مشخصی را اثبات نکرده اند. 
اما شما ادعا کردید شواهدی که ارائه کردم هیچ کدام اثبات نظریه داروین نیست در جواب باید گفت که شما متاسفانه به مقدمه نظر قبلی من توجه نکردید من در مثال قاضی سعی کردم نشان دهم که ارائه اثبات قیاسی نه تنها برای نظریات علمی ضروری نیست بلکه حتی امکان هم ندارد و خواستم نشان دهم که پارادایم داروینی در حال حاظر تا چه حد قدرتمند است و چه مشاهدات ظاهرا بی ربطی را توجیه می کند , ضمن این که دشوار می توان فهمید که اگر نظریه داروین صحیح نیست پس چرا تابه حال بیشتر پیشبینی های زیستشناسان تکاملی در باب فسیل ها و مقاومت باکتری ها درست از آب درآمده به نحوی که تا به حال تعداد زیادی از فسیل ها صرفا از لحاظ نظری و با اعمال نظریه تکامل داروین بر آناتومی موجودات زنده پیشبینی و سپس کشف شدند. اگر نظریه تکامل غلط است آیا از روی تصادف تقریبا تمام پیشبینی هایش درست از آب در می آید؟!؟  
شما عنوان کردید : ( در تمام این موارد تنها یک ویژگی براساس شرائط برای یک نوع به وجود آمده است نه اینکه نوعی تبدیل به نوع دیگر شود زیرا همان گونه که مخالفان نظریه تکامل گفته‌اند هیچگاه طرفداران داروین این موضوع را توضیح نداده‌اند که چگونه از موجودات ساده یک موجود پیچیده نشأت می‌گیرد. ) جواب این ادعای شما را هم به طور خلاصه در نظر قبلی ام دادم اما برای بررسی مبسوط آن باید ابتدا مفهوم نوع (گونه ) را بررسی کرد اگر درست منظور شما را درک کرده باشم این دیدگاه شما درباب حیات ( که از این به بعد آن را اندیشه سنخ شناختی یا ماهیت گرایی) می نامیم در زیست شناسی جایگاهی ندارد. ماهیت گرایان بر مبنای دیدگاه های فیثاغورث و ارسطو فکر می کردند که می توان همه پدیده های ظاهرا متغیر طبیعت را در طبقاتی دسته بندی کرد . هر طبقه با تعریف آن مشخص می شود . این ماهیت ثابت و نا متغیر است و به دقت با همه ماهیت های دیگر مرزبندی می شود طبق این تعریف نوع یا گونه کاملا ثابت است و امروز هم شبیه همان چیزی است که در روز خلقت بوده است.
داروین با اندیشه ای کاملا جدید گسستی بنیادی در سنخ شناسی سنتی ماهیت گرایی ایجاد کرد.به گفته او آن چه ما در میان موجودات زنده شاهدیم نه طبقات ثابت (سنخ ها) بلکه جمعیت های متغیر اند , هر گونه از بیشمار جمعیت های محلی تشکیل شده است . بر خلاف یک طبقه در درون یک جمعیت هر فرد به طور بی مانندی با افراد دیگر متفاوت است. این موضوع حتی در مورد گونه انسان با جمعیت هفت میلیارد نفری هم صادق است , امروزه این شیوه ی جدید تفکر داروین که بر مطالعات جمعیت ها متمرکز است اندیشه جمعیتی نامیده می شود.  
مفروضات اندیشه جمعیتی کاملا متفاوت از مفروضات سنخ شناختی است.جمعیت گرایان بر یکتایی هر چیز در جهان آلی تاکید دارند از این نظر گونه(یا به قول شما نوع) امری واقعی نیست بلکه یک مفهوم آماری و انتزاعی است گونه یا نوع صرفا وجود ذهنی دارند 
 و آنچه که واقعی است تنوع بی پایان در جمعیت های موجودات زنده است.مفهوم گونه تا حدی شبیه به مفهومی است که زنون در باره تپه شن بیان می کرد.اگر شما یک دانه شن را در نظر بگیرید بدیهی است که این دانه یک تپه شن محسوب نمی شود 
دو تا یا سه دانه شن هم یک تپه محسوب نمی شوند , در واقع می توان ادامه دادن و چیدن دانه های شن روی زمین را ادامه داد و در نهایت به یک تپه شن رسید ولی نمی توان مشخص کرد که دقیقا در چه زمانی تپه شن تشکیل می شود ,در واقع تپه شن تحت یک فرآیند کاملا تدریجی تشکیل می شود و نمی توان به طور مشخص تبدیل چند دانه شن به یک تپه شن را مشخص کرد.در نظریه تکامل هم فرآیند گونه زایی یا به قول شما تبدیل انواع به هم تقریبا (اگر چه نه کاملا) شبیه فرآیند تشکیل  این تپه است , به طورکلی بیشتر فرآیند های زمین شناختی مثل کوه زایی , بسته شدن دریا ها , تغییرات آب و هوایی , شروع و پایان عصر های یخبندان و ... همه یه صورتی کاملا تدریجی انجام می شوند و فرآیند گونه زایی و تبدل انواع به هم نیز در روایت تاریخی اش تقریبا شبیه فرآیند های زمین شناختی انجام شده و نمی توان زمان و نمونه ی دقیقی از این فرآیند را آنگونه که مدنظر شماست در طول عمرمان مشاهده کنیم.از اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم طبیعی دانان بیشتر و بیشتری به این نکته پی بردند که گونه های موجودات زنده انواع یا سنخ ها یا طبقات خوشتعریف جدا از هم نیستند بلکه بیشتر جمعیت ها یا گروه هایی از جمعیت ها هستند.مشکل دیگر مفهوم گونه یا نوع طبیعی این است که ارجاع معیار های طبقه بندی گونه ها به تفاوت های ظاهری , فیزیولوژیک و یا حتی رفتاری و اکولوژیکمشکلات خاصی دارد , البته که تفاوت گذاشتن بین اسب و نهنگ برای هیچکس مشکلی جدی ایجاد نمی کند اما مرز بین گونه های مختلف همیشه به همین سادگی تعریف نمی شود مثلا تعداد نسبتا زیادی از جمعیت های طبیعی در یک ناحیه جغرافیایی یافت شده اند با هم تولید مثل نمی کنند ولی با هم تفاوت های زیادی از نظر ساختاری ندارند . طبقه بندی این گونه ها از روی ساختار بدنشان همانند تشخیص بین اسب و نهنگ نیست و مشکلات عدیده ای برای زیستشناسان ایجاد می کند , چنین گونه هایی را گونه های هم نژاد یا گونه های مخفی می نامند.مالاریا در اروپا الگوی توزیع بسیار پیچیده ای داشت تا این که مشخص پشه ی مالاریا در واقع مجموعه ای از شش گونه ی هم نژاد است.مجموعا همه ی این مشکلات زیستشناسان را بر آن داشت تا از مفهوم طبیعی و ارسطویی گونه دست بردارند و مفهوم گونه را بر پایه تولید مثل جنسی تعریف کنند به این معنی که یک گونه مجموعه ای از جمعیت هایی تعریف می شود که باهم قادر به تولید مثل هستند و فرزندانی زیستا و زایا به دنیا می  آورند(این مفهوم را در نظر قبلی هم مطرح کرده بودم) وقتی گونه یا نوع را به شکل بالا تعریف کردیم با تمام مشکلاتی که در مشاهده مستقیم فرآیند گونه زایی وجود دارد می توان نمونه هایی از این تبدیل را یافت .برای مثال ایجاد گونه های جدید در گیاهان مشاهده شده است. 
در اوایل دهه1900 دانشمندی به نام هوگو دووری که با گیاهان گل مغربی کار می کرد متوجه شد که یکی از گل های مغربی ظاهری متفاوت با بقیه دارد , وی با بررسی کروموزوم های این گیاه متوجه شد که این نوع جدید گل مغربی دو برابر گونه های 
طبیعی کروموزوم دارد و در صورت آمیزش با گل های مغربی طبیعی منجر به ایجاد گیاهی نازا می شود ولی اگر با گیاهی شبیه خود آمیزش کند زاده ایی شبیه به خود را به وجود می آورد و این نشان می دهد که تحت بررسی های ما از مفهوم گونه , این نوع
جدید گل مغربی گونه یا به قول شما نوع جدیدی است و در این جا فرآیند تبدیل انواع به هم را مشاهده می کنیم.این فرآیند در جنس متعلق گیاه تنباکو هم مشاهده شده است.به هر حال علت اصلی پذیرفتن فرآیند گونه زایی یا تبدل انواع تعمیم منطقی فرآیند تکامل خرد 
است(تکامل خرد همان فرآیندی است که شما آن را به وجود آمدن یک ویژگی بر اساس شرائط تعریف کرده بودید) . شما تغییر ویژگی های یک جمعیت(دقت کنید یک جمعیت نه یک موجود زنده) را پذیرفتید بدون آنکه به تعمیم منطقی آن به سطوح بالاتر توجه کنید.از آنجایی که تمام ویژگی های یک موجود زنده صرفا حاصل برهمکنش ژن های آن موجود با محیط است و باز از آنجایی که تغییر در ژن های یک موجود تحت فرآیند جهش هیچ محدودیتی ندارد می توان فهمید که تغیر یک جمعیت تحت جهش و انتخاب طبیعی محدودیتی ندارد(البته این فرآیند نمی تواند موجود را از پیشینه تاریخی اش رها سازد ولی به هر حال در تغییر ماده ژنتیکی و به طبع آن صفات موجود زنده محدودیتی وجود ندارد).
من از کسانی که با ناباوری به فرآیند تبدل انواع نگاه می کنند می خواهم که به نژاد های مختلف حیوانات اهلی و مخصوصا سگ ها نگاه کنند.چنان تفاوت حیرت آوری بین نژاد های مختلف سگ ها وجود دارد که گاهی حتی نمی توان باور کرد که این نژاد ها همگی سگ هستند برای مثال می توانید تصویر نژاد یورکشایر تریر را با 32 سانتی متر قد با نژاد اینگلیش ماستیف با حدود 1 متر قد مقایسه بکنید . این نژاد ها به قدری از نظر رفتار با انسان ,عادات غذایی و رفتاری و ... متفاوت شده اند که تشخیص آن ها از هم بسیار راحت تر از تشخیص بسیاری از گونه های طبیعی از یکدیگر است.وقتی این مشاهدات را با قدرت بالقوه نامحدود ماده ژنتیکی برای تغییر و جهش در کنار هم قرار بدهیم متوجه می شویم که تبدیل انواع به هم فرآیندی دور از ذهن و غیر ممکن نیست . طرفه این که این گونه های متنوع سگ تحت انتخاب مصنوعی توسط مربیان حیوانات و همچنین تحت اصلاح نژاد در سال های اخیر ایجاد شده اند .
نکته دیگر این که در فرآیند تبدیل انواع به هم دیگر بافته های فسیلی می توانند به ویژه بسیار کمک کننده باشند چون بسیاری از فسیل هایی که تا به حال یافت شده اند حلقه میانی بین موجودات زنده حال حاظر و موجودات منقرض شده دوران های قبلی زمین شناسی را پر می کنند برای نمونه به فسیل آرکئوپتریکس که حلقه میانی بین پرنده ها و خزندگان است در نظر قبلی ام اشاره کردم .این موجود هم ویژگی های خزندگان از جمله دندان ها و چنگال های جلویی را دارد و هم ویژگی های پرندگان از جمله پر و بال را.نمونه های دیگری از این حلقه های میانی برای موجودات یافت شده است به ویژه برای نهنگ ها ,دوزیستان ,اسب ها , تکامل پستانداران از خزندگان و حتی انسان ! که با یک جستجوی ساده در اینترنت می توانید هزاران فسیل اینچنینی را مشاهده کنید. معلوم نیست که اگر تکامل داروینی غلط است پس چرا این فسیل ها دقیقا طبق پیشگویی های نظریه تکامل کشف شده اند . آیا خداون به عمد این فسیل ها را دقیقا طبق پیشگویی های داروین در زمین قرار داده تا مردم را گمراه کند؟؟!! آیا مطابقت این فسیل ها با پیشگویی های داروین کاملا تصادفی است ؟؟!! فر آیند تکامل حتی در پزشکی نیز به کار می رود به طوری که بر اساس این نظریه و برای مهار تکاملباکتری ها و ویروس ها باید تجویز آنتی بیوتیک ها و آنتی ویروس ها با دقت انجام بگیرد 
شما ادعا کردید که طرفداران داروین هیچگاه چگونگی به وجود آمدن موجودات پیچیده از ساده را تبیین نکرده اند در حالی که اگر نظر قبلی من را با دقت مطالعه کرده بودید متوجه می شدید که چگونه موجودات پیجیده از ساده (و ایضا موجودات ساده از پیچیده) می توانند تحت فرآیند دو
مرحله ای جهش تصادفی و انتخاب غیر تصادفی و تحت تکامل تنوع بنیاد ایجاد شوند.
سخن پایانی این که شما مدعی شده اید که نظریه تکامل را خود غربی ها رد کرده اند و برای ادعای خود به جای دلیل آوردن از منابع معتبری مانند مجله نیچر یا ساینس  یک سایت غیر علمی  به عنوان منبع خود انتخاب کرده اید ,  سایت(icr.org)که به آن استناد کردید نه 
یک منبع معتبر علمی بلکه یک سازمان آفرینش گرای مسیحی است(اگر به عنوان سایت دقت کنید این مطلب را متوجه می شوید) این کار دقیقا شبیه به این است که من بخواهم برای معرفی اسلام از نظرات ابن تیمیه یا آیت الله برقعی  استفاده کنم.
جدای این مطلب که هانری برگسون که در این سایت به عنوان یک فیلسوف ضد تکامل معرفی شده اصلا یک زیستشناس نبوده و جایزه نوبل را نه در فیزیولوژی بلکه در ادبیات گرفته , هانری برگسون به هیچ عنوان مخالف تکامل نبوده و نسل انسان را منتهی به حیوان می دانسته است.  

بهتر است برای آشنایی با نظرات برگسون در زمینه تکامل به کتاب سیر حکمت در اروپا تالیف محمد علی فروغی(چاپ 1398 انتشارات نیلوفر صفحه586 )مراجعه کنیم :(برگسون در کتاب معتبر خود که آن را تکامل خلاق نامیده است به تحقیق در امر حیات
یعنی جان و جانداری می پردازد.به این مناسبت در بحث تحول موجودات و رای داروین وارد می شود.تصدیق می کند که موجودات جاندار در حال تحول و ارتقا بوده و هستند و از مراتب بسیار پست و ساده آغاز کرده به مدارج کمال رسیده اند)یعنی به هر حال برگسون که 
از مدافعان نظریه راست زایی بوده است هم تکامل را قبول کرده و صرفا بر سر مکانیسم تکامل مخالف داروین است.

به هر حال در این نظرات تلاش نکرده ام لیست بلند بالایی از اثبات های تکامل را ارئه دهم , وقوع تکامل به اندازه کافی اثبات شده است و لذا 
به ارائه جزئیات چنین شواهدی نیاز نیست. در هر حال کسی که تا به حال قانع نشده است را نمی توان متقاعد کرد.
         

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
9 + 1 =
*****