قبل از هرچیز لازم است بدانید که چگونه شما دچار افسردگی شدید و فرایند تشدید این افسردگی در طی زمان چگونه رخ داده است.
اشاره کردید که شروع افسردگی شما در واقع از مشکل خانوادگی نشأت گرفته است و سال به سال این افسردگی تشدید شده است، باید عرض کنم چه بسا باید به قبل تر از ان برگردید زمان که اولین کنکور را دادید و با ناکامی مواجه شدید، بالطبع اولین کنکورتان بوده و ناکامی در آن، اولین فشار کنکور را احساس کردید. از طرفی مشکلی خانوادگی (که ما نمیدانیم چی هست؟) هم به فشارهای روحی شما افزوده شد و در ادامه اضطرابهای ناشی از کنکور و عدم موفقیت در آن و فشارهای خانواده مبنی بر انتخاب رشته، همگی اضطراب و ترسهای شما را بیشتر کرد، در کنارش حس تنهایی و عدم تخلیه هیجانی باز اضطراب و ترسهای شما را تشدید میکرد تا اینکه سال بعد کنکور ندادید و همین ندادن کنکور و حس اینکه از دیگران عقب افتادید و ... باز اضطراب و ترسهای شما را بیشتر کرد. از طرفی هدف شما قبولی در رشته پزشکی بود، ولی به دلایل مختلفی آمادگی کافی برای قبولی در آن رشته را نداشتید و باز اضطراب و تنشهای روحی شما بیشتر میشد تا جایی که در برابر همه این اضطرابهای درمانده شدید و درنهایت به راهبرد اجتناب و عدم تلاش رسیدید و دیگر امید و انگیزهای برای موفقیت در آینده را از دست دادهاید.
نکتهای که وجود دارد این است که شما اصطلاحا تمام توپهای خود را در یک سبد جمع کردید و چون به سبد خود نرسیدید، کاملا نا امید شدید. اما چرا فکر میکنید که تمام موفقیت شما در قبول شدن در رشته پزشکی خلاصه میشود؟ آیا فکر میکنید همه انسانهای موفق، در کنکور موفق شدند و تحصیلات آکادمیک را سپری کردند؟ چرا برای زندگی خودتان اصطلاحا پلن یا نقشه دوم و سوم تعریف نکردید؟ یعنی وقتی شما به هردلیلی به هدف اولیه تان نمیرسید، بهتر است اهداف بعدی خود را هم بسنجید. اگر شما اهداف دیگری را هم برای موفقیت خودتان مشخص میکردید، شاید در حال حاضر اینقدر مستاصل نمیشدید که چرا در کنکور در رشته پزشکی قبول نشدید! توصیه میکنم اهداف متعدد و نقشههای موفقیت خودتان را روی کاغذ بیاورید و در صورت لزوم با افرادی که میتوانند در این زمینه به شما همفکری بدهند مشورت بگیرید تا اهداف اولیه، ثانویه و ... را روی کاغذ بیاورید و راههای رسیدن به هدفهایتان را باز با مشورت ترسیم کنید. این کار باعث میشود بهتر متوجه شوید در کجای کار قرار دارید و چگونه به هدفتان خواهید رسید.
اینکه فکر میکنید که چون دارای دو نقاب هستید و ... حتما دارای بیماری دو قطبی هستید، اینگونه نیست، بلکه این مسئله نیاز به بررسی از سوی روانشناس دارد . همچنین اینکه در حال حاضر احساس افسردگی میکنید توصیه میکنم دست از برچسب زدن به خودتان بردارید و با یک احساس خوب و امیدبخش روزتان را شروع کنید و همواره در زندگی هم خداوند را درنظر بگیرید و از او کمک بخواهید. در آخر شما را به روایت امیرالمومنین علی(علیهالسلام) توجه میدهم که میتواند شاه کلید موفقیت و امید شما در زندگیتان شود. ایشان فرمود: «رُبَّمَا سَأَلْتَ الشَّيْءَ فَلَا تُؤْتَاهُ وَ أُوتِيتَ خَيْراً مِنْهُ عَاجِلًا أَوْ آجِلًا أَوْ صُرِفَ عَنْكَ لِمَا هُوَ خَيْرٌ لَكَ فَلَرُبَّ أَمْرٍ قَدْ طَلَبْتَهُ فِيهِ هَلَاكُ دِينِكَ لَوْ أُوتِيتَهُ فَلْتَكُنْ مَسْأَلَتُكَ فِيمَا يَبْقَى لَكَ جَمَالُهُ وَ يُنْفَى عَنْكَ وَبَالُهُ؛ گاه چيزى را (از خدا) مىخواهى، امّا به تو داده نمىشود و دير يا زود بهتر از آن به تو داده مىشود يا به خاطر آنچه خير و مصلحت تو در آن است از برآورده شدن خواستهات دريغ مىشود، زيرا بسا خواستهاى كه اگر برآورده شود، به نابودى و تباهى دين تو مىانجامد، پس چيزى بخواه كه زيبايى و نيكيش برايت مىماند و پيامد سوئى ندارد.» [مجموعه ورام، ج 2، ص 104]
با سلام به شما کاربر محترم
قبل از هرچیز لازم است بدانید که چگونه شما دچار افسردگی شدید و فرایند تشدید این افسردگی در طی زمان چگونه رخ داده است.
اشاره کردید که شروع افسردگی شما در واقع از مشکل خانوادگی نشأت گرفته است و سال به سال این افسردگی تشدید شده است، باید عرض کنم چه بسا باید به قبل تر از ان برگردید زمان که اولین کنکور را دادید و با ناکامی مواجه شدید، بالطبع اولین کنکورتان بوده و ناکامی در آن، اولین فشار کنکور را احساس کردید. از طرفی مشکلی خانوادگی (که ما نمیدانیم چی هست؟) هم به فشارهای روحی شما افزوده شد و در ادامه اضطرابهای ناشی از کنکور و عدم موفقیت در آن و فشارهای خانواده مبنی بر انتخاب رشته، همگی اضطراب و ترسهای شما را بیشتر کرد، در کنارش حس تنهایی و عدم تخلیه هیجانی باز اضطراب و ترسهای شما را تشدید میکرد تا اینکه سال بعد کنکور ندادید و همین ندادن کنکور و حس اینکه از دیگران عقب افتادید و ... باز اضطراب و ترسهای شما را بیشتر کرد. از طرفی هدف شما قبولی در رشته پزشکی بود، ولی به دلایل مختلفی آمادگی کافی برای قبولی در آن رشته را نداشتید و باز اضطراب و تنشهای روحی شما بیشتر میشد تا جایی که در برابر همه این اضطرابهای درمانده شدید و درنهایت به راهبرد اجتناب و عدم تلاش رسیدید و دیگر امید و انگیزهای برای موفقیت در آینده را از دست دادهاید.
نکتهای که وجود دارد این است که شما اصطلاحا تمام توپهای خود را در یک سبد جمع کردید و چون به سبد خود نرسیدید، کاملا نا امید شدید. اما چرا فکر میکنید که تمام موفقیت شما در قبول شدن در رشته پزشکی خلاصه میشود؟ آیا فکر میکنید همه انسانهای موفق، در کنکور موفق شدند و تحصیلات آکادمیک را سپری کردند؟ چرا برای زندگی خودتان اصطلاحا پلن یا نقشه دوم و سوم تعریف نکردید؟ یعنی وقتی شما به هردلیلی به هدف اولیه تان نمیرسید، بهتر است اهداف بعدی خود را هم بسنجید. اگر شما اهداف دیگری را هم برای موفقیت خودتان مشخص میکردید، شاید در حال حاضر اینقدر مستاصل نمیشدید که چرا در کنکور در رشته پزشکی قبول نشدید! توصیه میکنم اهداف متعدد و نقشههای موفقیت خودتان را روی کاغذ بیاورید و در صورت لزوم با افرادی که میتوانند در این زمینه به شما همفکری بدهند مشورت بگیرید تا اهداف اولیه، ثانویه و ... را روی کاغذ بیاورید و راههای رسیدن به هدفهایتان را باز با مشورت ترسیم کنید. این کار باعث میشود بهتر متوجه شوید در کجای کار قرار دارید و چگونه به هدفتان خواهید رسید.
اینکه فکر میکنید که چون دارای دو نقاب هستید و ... حتما دارای بیماری دو قطبی هستید، اینگونه نیست، بلکه این مسئله نیاز به بررسی از سوی روانشناس دارد . همچنین اینکه در حال حاضر احساس افسردگی میکنید توصیه میکنم دست از برچسب زدن به خودتان بردارید و با یک احساس خوب و امیدبخش روزتان را شروع کنید و همواره در زندگی هم خداوند را درنظر بگیرید و از او کمک بخواهید. در آخر شما را به روایت امیرالمومنین علی(علیهالسلام) توجه میدهم که میتواند شاه کلید موفقیت و امید شما در زندگیتان شود. ایشان فرمود: «رُبَّمَا سَأَلْتَ الشَّيْءَ فَلَا تُؤْتَاهُ وَ أُوتِيتَ خَيْراً مِنْهُ عَاجِلًا أَوْ آجِلًا أَوْ صُرِفَ عَنْكَ لِمَا هُوَ خَيْرٌ لَكَ فَلَرُبَّ أَمْرٍ قَدْ طَلَبْتَهُ فِيهِ هَلَاكُ دِينِكَ لَوْ أُوتِيتَهُ فَلْتَكُنْ مَسْأَلَتُكَ فِيمَا يَبْقَى لَكَ جَمَالُهُ وَ يُنْفَى عَنْكَ وَبَالُهُ؛ گاه چيزى را (از خدا) مىخواهى، امّا به تو داده نمىشود و دير يا زود بهتر از آن به تو داده مىشود يا به خاطر آنچه خير و مصلحت تو در آن است از برآورده شدن خواستهات دريغ مىشود، زيرا بسا خواستهاى كه اگر برآورده شود، به نابودى و تباهى دين تو مىانجامد، پس چيزى بخواه كه زيبايى و نيكيش برايت مىماند و پيامد سوئى ندارد.» [مجموعه ورام، ج 2، ص 104]
موفق باشید.