بنویس که خیلی سخته... بنویس که خیلی سخته از نگفته ها گذشتن گریه کردن و نوشتن؛ هی نوشتن و نوشتن! فکر چشمای تو بودن، از دل خودت گذشتن گریه کردن و نوشتن؛ هی نوشتن و نوشتن! بنویس که خیلی سخته، از آرزوهات گذشتن گریه کردن و نوشتن؛ هی نوشتن و نوشتن! خواب بابایی رو دیدن! از خواب بابا گذشتن گریه کردن و نوشتن؛ هی نوشتن و نوشتن! بنویس که خیلی سخته از باباییها گذشتن گریه کردن و نوشتن؛ هی نوشتن و نوشتن! مهر بابا رو ندیدن، از بی مهری ها گذشتن گریه کردن و نوشتن؛ هی نوشتن و نوشتن! بنویس که خیلی سخته از خیر بابا گذشتن گریه کردن و نوشتن؛ هی نوشتن و نوشتن! دخترِ یکدونه بودن، از همین یکی گذشتن گریه کردن و نوشتن؛ هی نوشتن و نوشتن! بنویس که خیلی سخته از جوونیها گذشتن گریه کردن و نوشتن؛ هی نوشتن و نوشتن! بچه ی طلاق بودن؛ از غریبی هات گذشتن گریه کردن و نوشتن؛ هی نوشتن و نوشتن! بنویس که خیلی سخته از حرف مردم گذشتن گریه کردن و نوشتن؛ هی نوشتن و نوشتن! همه حرفا رو شنیدن؛ از شنیده ها گذشتن! گریه کردن و نوشتن؛ هی نوشتن و نوشتن! بنویس که خیلی سخته از قضاوتا گذشتن گریه کردن و نوشتن؛ هی نوشتن و نوشتن! انگ ناسازی رو خوردن، از سازگاری گذشتن گریه کردن و نوشتن؛ هی نوشتن و نوشتن! بنویس که خیلی سخته، یکّه و تنها گذشتن گریه کردن و نوشتن؛ هی نوشتن و نوشتن! بی تو با فکر تو بودن! از فکر و خیال گذشتن گریه کردن و نوشتن؛ هی نوشتن و نوشتن! بنویس که خیلی سخته بدون بابا گذشتن گریه کردن و نوشتن؛ هی نوشتن و نوشتن! همسنگ مهریه بودن، از حضانت هم گذشتن گریه کردن و نوشتن؛ هی نوشتن و نوشتن! بنویس که خیلی سخته از حساب، کتاب گذشتن گریه کردن و نوشتن؛ هی نوشتن و نوشتن! تسلیم تقدیر بودن، راضی از قضا گذشتن گریه کردن و نوشتن؛ هی نوشتن و نوشتن! بنویس که خیلی سخته بعدِ مرگ من گذشتن گریه کردن و نوشتن؛ هی نوشتن و نوشتن! روی قبرم اسم بابا رو نوشتن؛ روی بابا پا گذشتن گریه کردن و نوشتن؛ هی نوشتن و نوشتن! بنویس که خیلی سخته از قیامت هم گذشتن گریه کردن و نوشتن؛ هی نوشتن و نوشتن! توی این قیدا نبودن؛ آخر از خدا گذشتن! گریه کردن و نوشتن؛ هی نوشتن و نوشتن! بنویس که خیلی سخته هی نوشتن، هی گذشتن گریه کردن و نوشتن؛ هی نوشتن و نوشتن! هی نوشتن، هی نوشتن، هی نوشتن، هی گذشتن! گریه کردن و نوشتن؛ هی نوشتن و نوشتن! بنویس که خیلی سخته... +0-0 پاسخ
بنویس که خیلی سخته...
بنویس که خیلی سخته از نگفته ها گذشتن
گریه کردن و نوشتن؛ هی نوشتن و نوشتن!
فکر چشمای تو بودن، از دل خودت گذشتن
گریه کردن و نوشتن؛ هی نوشتن و نوشتن!
بنویس که خیلی سخته، از آرزوهات گذشتن
گریه کردن و نوشتن؛ هی نوشتن و نوشتن!
خواب بابایی رو دیدن! از خواب بابا گذشتن
گریه کردن و نوشتن؛ هی نوشتن و نوشتن!
بنویس که خیلی سخته از باباییها گذشتن
گریه کردن و نوشتن؛ هی نوشتن و نوشتن!
مهر بابا رو ندیدن، از بی مهری ها گذشتن
گریه کردن و نوشتن؛ هی نوشتن و نوشتن!
بنویس که خیلی سخته از خیر بابا گذشتن
گریه کردن و نوشتن؛ هی نوشتن و نوشتن!
دخترِ یکدونه بودن، از همین یکی گذشتن
گریه کردن و نوشتن؛ هی نوشتن و نوشتن!
بنویس که خیلی سخته از جوونیها گذشتن
گریه کردن و نوشتن؛ هی نوشتن و نوشتن!
بچه ی طلاق بودن؛ از غریبی هات گذشتن
گریه کردن و نوشتن؛ هی نوشتن و نوشتن!
بنویس که خیلی سخته از حرف مردم گذشتن
گریه کردن و نوشتن؛ هی نوشتن و نوشتن!
همه حرفا رو شنیدن؛ از شنیده ها گذشتن!
گریه کردن و نوشتن؛ هی نوشتن و نوشتن!
بنویس که خیلی سخته از قضاوتا گذشتن
گریه کردن و نوشتن؛ هی نوشتن و نوشتن!
انگ ناسازی رو خوردن، از سازگاری گذشتن
گریه کردن و نوشتن؛ هی نوشتن و نوشتن!
بنویس که خیلی سخته، یکّه و تنها گذشتن
گریه کردن و نوشتن؛ هی نوشتن و نوشتن!
بی تو با فکر تو بودن! از فکر و خیال گذشتن
گریه کردن و نوشتن؛ هی نوشتن و نوشتن!
بنویس که خیلی سخته بدون بابا گذشتن
گریه کردن و نوشتن؛ هی نوشتن و نوشتن!
همسنگ مهریه بودن، از حضانت هم گذشتن
گریه کردن و نوشتن؛ هی نوشتن و نوشتن!
بنویس که خیلی سخته از حساب، کتاب گذشتن
گریه کردن و نوشتن؛ هی نوشتن و نوشتن!
تسلیم تقدیر بودن، راضی از قضا گذشتن
گریه کردن و نوشتن؛ هی نوشتن و نوشتن!
بنویس که خیلی سخته بعدِ مرگ من گذشتن
گریه کردن و نوشتن؛ هی نوشتن و نوشتن!
روی قبرم اسم بابا رو نوشتن؛ روی بابا پا گذشتن
گریه کردن و نوشتن؛ هی نوشتن و نوشتن!
بنویس که خیلی سخته از قیامت هم گذشتن
گریه کردن و نوشتن؛ هی نوشتن و نوشتن!
توی این قیدا نبودن؛ آخر از خدا گذشتن!
گریه کردن و نوشتن؛ هی نوشتن و نوشتن!
بنویس که خیلی سخته هی نوشتن، هی گذشتن
گریه کردن و نوشتن؛ هی نوشتن و نوشتن!
هی نوشتن، هی نوشتن، هی نوشتن، هی گذشتن!
گریه کردن و نوشتن؛ هی نوشتن و نوشتن!
بنویس که خیلی سخته...