افزودن دیدگاه

تصویر یه دوست

سلام، زهرا خانم امیدوارم که زیاد به ما بد و بیراه نگفته باشی. یه هرحال وظیفه ما گفتن حقایق و واقعیاته نه خوش آمد گویی. اهمیتی هم نداره که طرفمون خوشش میاد یا نه. مهم اینه که کمکی که لازم داره بهش برسه. بیشتر مواقع این کار با ملایمت انجام میشه. ولی مواقعی هم پیش میاد که برخورد کمی تند (مانند مورد شما) و یا حتی خیلی تند تنها راه باقی مونده است.

علت اندک تندروی من از یک طرف اشتباهات پی در پی شما و خانواده تان و مهمتر از آن عبرت نگرفتن و قصد ادامه مسیر گذشته تان بود. جملات آخر پیامتان را چند بار بخوانید. نه تنها نشانه ای از پشیمانی و تجربه پیدا کردن در آن نیست، بلکه اشک ها و التماسهای از ته دل شما برای برگردوندن !!! اون آقا درد به دل هر کسی می آورد. وانمود نمی کنم هنگام نوشتن مطالب خشمگین نبودم. اتفاقا خیلی هم داشتم حرص می خوردم، ولی مقصود اصلیم ضعیف کردن احساس دلسوزی نسبت به خود، ناامیدی که انگار دنیا به آخر رسیده، ساده نگری بیش از اندازه و ... با تحریک خشم و ناراحتیتان بود.

امیوار بودم و هستم با خواندن آن مطالب از زاویه دیگری و با واقع بینی به مشکلی که خود شما و والدینتان بوجود آورنده اصلی آن بوده اید نگاه کنید، و هم کمی شوک برای خلاصی از اون احساسات منفی و عشق یک طرفه، بهتون وارد شده باشه. البته بیشتر از آن امیدوارم این ناراحتی و خشمتان را به مسیر درست آن یعنی آن آقا روانه کنید.

 

پسرا عجیب نیستند. در واقع خانم ها نسبت به آقایان بسیار پیچیده تر و مرمورتر هستند. افکار آقایان رو بیشتر مواقع میشه حدس زد. ولی اینکه تو کله یه خانم چی میگذره؟ فقط وقت تلف کردنه. (احتمالا خودش هم ندونه enlightened)

 

** اینکه چرا پسری از دختری که بهش علاقه داره و میدونه او هم متقابلا علاقه منده، ولی می ترسه و حتی ممکنه ازش دوری کنه، دلایل خیلی زیادی میتونه داشته باشه. بخواهید دباره اش صحبت کنید ده ها صفحه مطلب میشه نوشت.

* اما در مورد شخص شما، اولا هیچ اطمینانی نیست ایشون از همون اول عاشق شما شده باشه که بعدا بخواد سرد بشه. شاید از اول همین احساس رو داشته ولی مخفی می کرده. کار خیلی ساده ایه.

* بر فرض هم اوایل بهتون احساس داشته، همانطور که قبلا گفتم اعمال خود شما و خانواده تان نه فقط ایشون بلکه هر فرد دیگری رو هم به صرافت می اندازه که حالا که طرفم اینقدر ساده است بذار تا میتونم امتیاز بگیرم.

علاوه بر اینکه این توهم رو در وی ایجاد میکنه که شان و موقعیت خیلی بالاتری داره. بیشتر آدما همین نوع هستند. زیاده از حد در مقابلشان مودب و صبور باشید و اجازه بدید از خط قرمزها (دین، اخلاق، عرف، حریم شخصی و خانوادگی) رد بشند، خودشون رو گم میکنند، چه برسه اینکه مسستقیم یا غیرمستقیم تشویق هم بشند. در کار و اجتماع هم همینطوره.

 

"تواضع گرچه محمود است و فضل بی کران دارد        نشاید کرد بیش از حد، که هیبت را زیان دارد"

 

*** البته از اونور بام هم نباید افتاد. به فکر نیفتید در مقابل خواستگار بعدی خودتون رو همچین بگیرید که فرار کنه surprise

 

*** اطلاعات بیشتر که ندادید، فقط میشه گفت این آقا و خانواده اش یا اصلا شما رو نمی خواهند (اوایل آشنایی رو کنار بگذارید، از همون هم اطمینانی نیست) یا مجانی و با شرایط خودشون می خواند. یه اشاره ای هم داشتید به اینکه از دو شهر متفاوت هستید. نمیدونم متوجه خطری که خدا ازتون دور کرده شده اید و یا همچنان ... ولی هر روز خدا رو شکر کنید که با ایشون ازدواج نکردید و مجبور نشدید به شهر ایشون رفته (ممکنه یکی از شرطهای فعلی آقا همین باشه) و دور از خانواده و حامی، شکنجه بشید.

این اطمینان را هم داشته باشید این آقا ابدا از شما نترسیده و شما هم توانایی ترسوندن ایشون رو ندارید. خیلی زرنگ تر از این حرفهاست.

همونطور که گفتید : " حکایت زندگی باقیست" و در دفتر زندگی شما برگ های زیادی برای نوشتن وجود داره. انشاا... خدا قشنگترین ها و خوش عاقبت ترین ها رو برای شما و همه عزیزان بنویسه.

 

  "The best way to predict your future is to create it

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
1 + 18 =
*****