افزودن دیدگاه

تصویر a3tila3t0nat0

سلام

بنظرم شما اول تکلیفتو با خودت روشن کن که چی میخوای چی باید توی یه مرد باشه که بهش علاقه داشته باشی

تحصیلات مهمه یا آدم بودن؟اگه تخصیلات عالی داشته باشه و خیلی عذر میخوام آدم نباشه میتونی زندگی کنی؟

پول مهمه یا علاقه؟اگه هرشب بیاد خونه و یه چمدون پول بریزه جلوی پات ولی حتی حتی یه لحظه هم نگاه نکنه که الان چهره ات ناراخته یا خوشحال یا نگران اونوقت چی؟

ظاهرش مهمه یا اخلاقش؟اگه یه آدم خوش قیافه باشه ولی هر بار که باهاش حرف میزنی مثل...دعوات کنه خوبه یا اینکه زشت باشه ولی خوش اخلاق؟

سرزبون دار یا کم حرف؟اگه خوش صجبت باشه و در بهترین حالت ناخواسته زن ها و دخترها رو چذب کنه خوبه یا اینکه کم حرف بزنه و خیلی هم معقول و مقبول؟یا مثلا اینقدر پرجرف باشه که تو مهمونی ها همه ازش فرار کنن و بگن مغزمونو خورد؟

 

نمیگم همه اونایی که تحصیلات دارن و پولدارنو خوش قیافه و خوش صحبت آدمای خوبی نیستن نه اصلا به حتی یک نفرشونم این توهینو نمیکنم ولی حرف من اینه

درست کردن یه زندگی از ویران کردنش خیلی بهترو با ارزش تره .

شما وقتی میتونستی معیاراتو پول و تحصیل و ... قرار بدی که هنوز به شوهرت تعهدی نداده بودی اما الان اوضاع فرق میکنه.

این بنده خدا اینقدرام بد نیست که اینطور تو ذوقش میزنی؟اگه مشکل تحصیلاته میتونی ازش بخوای که تجصیلاتشو ادامه بده

شکر خدا اینقدر دانشگاه رفتن آسون شده که اگه شب کنکورم کتابارو یه ورقی بزنی میتونی قبول شی!!!

برای درآمدم خدا بزرگه . خدارو شکر کنین که به هردوتون سلامتی داده که بتونین کار کنین مطمئن باش خدا رزقتونو افزایش میده.

توروخدا اینطور نزن تو ذوقش.من از اینجا دلم براش سوخت.خودتو بذار جاش ببین اگه یکی با تو همچین کاری میکرد چه حالی میشدی؟میدونم درکت میکنم بیشتر بی علاقگیت اینه که فکر میکنی لیاقتت بیشتر از این بوده.اگه صبر میکردی حتما یکی با مدرک فوق میومد سراغت اما باور کن که اولش اینجوریه.فزض کن با یه آدم تحصیلکرده ازدواج کرده بودی . اولش همه بهش میگن (مثلا) آقای مهندس بفرما ، مهندس جان ، نه شما مهندسی در شان شما نیست که...و ازینجور چیزا و شما هم کلی ذوق میکنی و بقولی به خودت می بالی اما بعد یه مدت که برات عادی شد دیگه مهندس مهندس گفتنای بقیه برات مهم نیست برات این مهمه که چقدر طرف جلوی بقیه بهت احترام میذاره چقدر نشون میده که براش مهمی و دوست داره چقدر برای زندگی با تو تلاش میکنه.

 

چون همه چیز سریع اتفاق افتاده این احساس رو داری که اشتباه کردی.منم مثل شما تو خرید کردن خیلی سختگیرم طوری که هروقت به کسی میگم بیا بریم خرید اشک تو چشماش حلقه میزنهlaugh من در برابر هر تغییر تو زندگیم مقاومت میکنم(به شوخی به دوستام میگم اینرسی ام بالاست(قانون اول نیوتونو میگم))ولی وقتی که تعییر ایجاد شد دیگه قبولش میکنم و باهاش اخت میشم.برای همینم هست که میگم درکت میکنم.نگدان نباش با گذشت زمان حل میشه

ولی طلاق اصلا چیز خوبی نیست مخصوصا تو شرایطی که شما هستی .چون اگه طلاق بگیرید دوتا خانواده از هم میپاشه و اینکه تو هر مراسمی چه شادی په خدایی نکرده غم همدیگه رو میبینین و بعدها مشکلاتی هم برای شما و شوهر بعدیتون و هم برای پسر عموتون و همسرشون پیش میاد که غیر قابل پیشگیریه.

صلاج مملکت خویش خسروان دانند .اما اگه تصمیم گرفتین که ادامه بدین سعی کنین با شوهربون درباره این احساستون صحبت کنین.اول خاطرشو جمع کنین که اصلا و ابدا تصمیم به طلاق ندارین و ازشون بدتون (نه بی میل ) نمیاد بعد ازش کمک بخواین که همراهیتون کنن که به اون میزان از علاقه ای که مد نظرتونه برسین.

 

ازین که زیاد حرف زدم معذرت میخوام

انشاالله که خوشبخت بشین و روز به روز علاقه تون به هم بیشتر و بیشتر بشه

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
12 + 8 =
*****