ایمان به خداوند از ابتدا در سرشت انسان ها بوده است. زیرا هر انسانی خویش را متمایل به سوی نیرویی برتر از نیروی خویش می انگارد، ولی مردم در تعیین و مرزبندی آن نیرو و قدرت متفاوتند. برخی آن را به نیروی طبیعی و بعضی به بت هایی که به دست خود می ساختند و برخی دیگر، آن را به چیزهایی دیگر، تشبیه می کردند.
پیامبران برای تصحیح این گمراهی ها مبعوث شدند تا عقل و خرد مردم را به اعتقاد به خدا و یگانگی او رهنمون شوند. بنابراین نخستین دعوت و بزرگترین هدف پیامبران در هر زمان و محیطی، تصحیح اعتقاد مردم نسبت به خدای تعالی و رابطه بین بنده و پروردگار بوده است.
پرستش بتها و مخلوقات یا مظاهر طبیعت که از قدیم در میان قومها و ملتهای گوناگون متداول بوده، نشان دهنده ارضای حس خداجویی، به گونه ای نادرست بوده است، یعنی در اصل بشر میخواسته خدا را بپرستد، ولی گمراه شده و عقل نارسایش، او را به بیراهه کشانده است.
تا آنجا که منابع موجود گواهی میدهد، از دیرباز بشر به موجود برتر گرایش داشته است. چیستی و چگونگی این گرایش در زمانها و مکانهای گوناگون، متفاوت بوده است، ولی به اصل وجود آن نمیتوان شک کرد تا جایی که گفتهاند: «اعتقاد به مبدأ، همراه به وجود آمدن انسان، متولد شده است».[7]
مردمشناسان با مطالعه در فرهنگ بسیاری از قوم های بدوی، به وجود شباهتهای فراوانی میان قوم ها و انسان های دوران پیش از تاریخ پی بردهاند و از آنجا که در میان این قوم ها، باور به خدا و مذهب وجود داشته، به این نتیجه رسیده اند که در دوران نخستین تاریخ بشری نیز باور به خدای ماوراءالطبیعه وجود داشته است.[8]
براساس آثار و شواهد فراوانی که از گذشتههای بسیار دور بر جا مانده، در مییابیم انسان به گونه ای بسیار ابتدایی، همیشه معبود و معبدی داشته و این دو، در زندگی وی نقشی جدی و مهم ایفا کرده است. تاریخ نشان میدهد هنگامی که انسانهای بدوی و اولیه می خواستند به آرامش معنوی دست یابند، مجسمههای گوناگونی را به عنوان آفریدگار و مدیر جهان هستی می پرستیدند و عزیزترین چیزهای خود را به پای مجسمهها قربانی می کردند.[9]
پیامبران، بزرگترین روانشناسان یکتاپرستی به شمار میآیند؛ زیرا انسانها را به سوی معبودی یکتا، بینیازِ نامحسوس و برتر از اندیشهها و شنوا و بینا راهنمایی کردهاند و منظور از آفرینش جهان را گرایش و نیایش و کرنش آدمیان در برابر مبدأ و کارپرداز جهان عنوان کردهاند که نتیجهاش یافتن راهی برای بهتر زیستن، تشخیص حق از باطل و به خوشبختی رسیدن جامعه بشری است.
طرفداران مکتبهای مادی و برخی اندیشمندان و فیلسوفان در تعریف انسان آزاده، راه اغراق پیموده و باور به خداوند یکتا را نوعی وابستگی دانستهاند. در صورتی که وابستگی انسان به خداوند و پرستش این وجود یکتا و بینیاز، مطلق، نامتناهی و سرشار از نشانههای فراوان، به انسان آرامش میدهد و وی را از وابستگی به انسانهای فانی یا دیگر قدرتهای پوشالی و مادی میرهاند. خداوندی که غنی و مطلق و جبار و رحمان و رحیم است و هر موجودی میتواند در هر لحظه، با او راز و نیاز کند. خداوند مدبری که صاحب اختیار جهان هستی است و چون نامتناهی است، باور به ذات لایزال وی، نه تنها وابستگی نیست، بلکه ایمان به او، انسان را از دیگر وابستگیهای مادی و محدود میرهاند.[10]
پی نوشت ها:
[7]. عبدالله نصری، خدا در اندیشه بشر، تهران، نشر دانشگاه علامه طباطبایی، 1373، ص 8.
[8]. همان، ص 12.
[9]. مهدی پروا، روان شناسی یکتاپرستی، نشر سهامی انتشار، 1380، چ 1، صص 60 و 61.
خداباوری در طول تاریخ
الف) خداباوری در قوم های ابتدایی
ایمان به خداوند از ابتدا در سرشت انسان ها بوده است. زیرا هر انسانی خویش را متمایل به سوی نیرویی برتر از نیروی خویش می انگارد، ولی مردم در تعیین و مرزبندی آن نیرو و قدرت متفاوتند. برخی آن را به نیروی طبیعی و بعضی به بت هایی که به دست خود می ساختند و برخی دیگر، آن را به چیزهایی دیگر، تشبیه می کردند.
پیامبران برای تصحیح این گمراهی ها مبعوث شدند تا عقل و خرد مردم را به اعتقاد به خدا و یگانگی او رهنمون شوند. بنابراین نخستین دعوت و بزرگترین هدف پیامبران در هر زمان و محیطی، تصحیح اعتقاد مردم نسبت به خدای تعالی و رابطه بین بنده و پروردگار بوده است.
پرستش بتها و مخلوقات یا مظاهر طبیعت که از قدیم در میان قومها و ملتهای گوناگون متداول بوده، نشان دهنده ارضای حس خداجویی، به گونه ای نادرست بوده است، یعنی در اصل بشر میخواسته خدا را بپرستد، ولی گمراه شده و عقل نارسایش، او را به بیراهه کشانده است.
تا آنجا که منابع موجود گواهی میدهد، از دیرباز بشر به موجود برتر گرایش داشته است. چیستی و چگونگی این گرایش در زمانها و مکانهای گوناگون، متفاوت بوده است، ولی به اصل وجود آن نمیتوان شک کرد تا جایی که گفتهاند: «اعتقاد به مبدأ، همراه به وجود آمدن انسان، متولد شده است».[7]
مردمشناسان با مطالعه در فرهنگ بسیاری از قوم های بدوی، به وجود شباهتهای فراوانی میان قوم ها و انسان های دوران پیش از تاریخ پی بردهاند و از آنجا که در میان این قوم ها، باور به خدا و مذهب وجود داشته، به این نتیجه رسیده اند که در دوران نخستین تاریخ بشری نیز باور به خدای ماوراءالطبیعه وجود داشته است.[8]
براساس آثار و شواهد فراوانی که از گذشتههای بسیار دور بر جا مانده، در مییابیم انسان به گونه ای بسیار ابتدایی، همیشه معبود و معبدی داشته و این دو، در زندگی وی نقشی جدی و مهم ایفا کرده است. تاریخ نشان میدهد هنگامی که انسانهای بدوی و اولیه می خواستند به آرامش معنوی دست یابند، مجسمههای گوناگونی را به عنوان آفریدگار و مدیر جهان هستی می پرستیدند و عزیزترین چیزهای خود را به پای مجسمهها قربانی می کردند.[9]
پیامبران، بزرگترین روانشناسان یکتاپرستی به شمار میآیند؛ زیرا انسانها را به سوی معبودی یکتا، بینیازِ نامحسوس و برتر از اندیشهها و شنوا و بینا راهنمایی کردهاند و منظور از آفرینش جهان را گرایش و نیایش و کرنش آدمیان در برابر مبدأ و کارپرداز جهان عنوان کردهاند که نتیجهاش یافتن راهی برای بهتر زیستن، تشخیص حق از باطل و به خوشبختی رسیدن جامعه بشری است.
طرفداران مکتبهای مادی و برخی اندیشمندان و فیلسوفان در تعریف انسان آزاده، راه اغراق پیموده و باور به خداوند یکتا را نوعی وابستگی دانستهاند. در صورتی که وابستگی انسان به خداوند و پرستش این وجود یکتا و بینیاز، مطلق، نامتناهی و سرشار از نشانههای فراوان، به انسان آرامش میدهد و وی را از وابستگی به انسانهای فانی یا دیگر قدرتهای پوشالی و مادی میرهاند. خداوندی که غنی و مطلق و جبار و رحمان و رحیم است و هر موجودی میتواند در هر لحظه، با او راز و نیاز کند. خداوند مدبری که صاحب اختیار جهان هستی است و چون نامتناهی است، باور به ذات لایزال وی، نه تنها وابستگی نیست، بلکه ایمان به او، انسان را از دیگر وابستگیهای مادی و محدود میرهاند.[10]
پی نوشت ها:
[7]. عبدالله نصری، خدا در اندیشه بشر، تهران، نشر دانشگاه علامه طباطبایی، 1373، ص 8.
[8]. همان، ص 12.
[9]. مهدی پروا، روان شناسی یکتاپرستی، نشر سهامی انتشار، 1380، چ 1، صص 60 و 61.
[10]. همان، صص 61 ـ 62.