مفهوم شناسی

17:30 - 1393/05/24

الف) خدا

واژه خدا، نام پروردگار بلندمرتبه است. در آموزه های دین اسلام معادل این واژه، واژه الله است که از ال و اِله، به معنای معبود تشکیل شده و نام عَلَم، برای ذات خداوند تبارک و تعالی است. این واژه، 2702 بار در قرآن مجید تکرار شده است[1] و در مجموع منظور از آن، نام پروردگار همه موجودها و حاکم کل کائنات است که دارای اوصافی همچون یگانگی، دانش، دانایی، قدرت و... است. همچنین معانی­ای همچون آفریدگار جهان، ربّ الارباب، مالک و پروردگار، واژگان معادل این معناست.[2]

واژه خدا و معادل­های آن در زبان­های دیگر، در معانی بسیار متنوعی به کار رفته­اند. در کاربردهای گوناگون، از سویی واژه خدا، بر موجودی متعالی و نامتناهی دلالت می کند که خالق و رب است و از سوی دیگر، بر هر موجود یا تجربه محدودی که دارای اهمیت ویژه­ای است یا تکریم خاصی را برمی­انگیزد، اطلاق می­شود. میان این دو حد، موارد کاربرد بسیاری وجود دارد. گاه انسان­ها خدایان بسیاری را می­پرستیدند که آنها را همچون موجودات انسانی عظیم­الجثه­­ای پنداشته­اند که در قلمرو مافوق این جهان زندگی می­کنند، و در وقت­های دیگر، آنان به خدایی که عیناً مثل جهان است، باور داشته­اند.[3]

 

ب) خداباوری

خداباوری را می­توان باور به خدای یکتا، پروردگاری نامتناهی، قائم به ذات، مجرد، سرمدی، تغییرناپذیر، تأثیرناپذیر، بسیط، کامل، عالم مطلق و قادر مطلق دانست.[4]

خداباوری در سه مرتبه نمود دارد که نخستین مرتبه آن یاد و باور خدا در قلب، همراه با انجام واجبات و ترک محرمات است. در حدیثی می­خوانیم:

منظور از اینکه همیشه به یاد خدا باشی، این نیست که مرتب سبحان الله بگویی، بلکه منظور این است که واجبات و محرماتی را که برایت تعیین شده، رعایت کنی و مراقب باشی در این مورد کوتاهی نکنی.[5]

در مرتبه دوم، خداباوری یعنی انسان پیوسته به یاد داشته باشد که در حضور خداست و او شاهد اعمالش است و بداند اگر او خدا را نمی بیند خداوند او را می بیند. قرآن کریم می فرماید:

لا تُدْرِکُهُ اْلأَبْصارُ وَ هُوَ یُدْرِکُ اْلأَبْصارَ وَ هُوَ اللّطیفُ الْخَبیرُ؛ چشم ها او را درنمی یابند و اوست که دیدگان را درمی یابد و او لطیف و آگاه است. (انعام: 103)

مرتبه بالاتر این است که انسان به گونه ای ذکر گوید که گویا خدا را می­بیند. این حالت دشوارتر از مرحله پیشین است. بدین معنا که در مرحله پیشین، انسان خدا را نمی­دید، ولی به این باور رسیده بود که خدا در همه حال شاهد و ناظر اوست. پروردگار یکتا در قرآن کریم می­فرماید:

وَ هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنتُمْ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ؛ و هر کجا باشید، او با شماست و خدا به هر چه می­کنید بیناست. (حدید:4)

امیرمؤمنان علی(ع) در پاسخ به ذِعْلِب یمانی که پرسید: «یا امیرالمؤمنین! آیا پروردگارت را که عبادت می­کنی دیده­ای؟» فرمود: آیا چیزی را می­پرستم که نمی­بینم؟![6]

آشکار است که این تماشا با چشم سر نیست، بلکه حالتی است که بر اثر نور ایمان، برای قلب­ حاصل می­شود.

 

پی نوشت

[1]. نک: علی اکبر بنائی قرشی، قاموس قرآن، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1352، ج 3، ص 43.

[2]. محمد معین، فرهنگ فارسی، امیرکبیر، تهران، 1381، چ 8، ج 1، ص 1400.

[3]. اچ پی اوئن، دیدگاه ها درباره خدا، ترجمه: حمید بخشنده، نشر اشراق، 1380، چ 1، صص 26 و 27.

[4]. همان، ص 37.

[5]. محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، ترجمه: علی اکبر غفاری، تهران، مکتبه الصدوق، 1381 هـ. ق، ج 2، ص 80.

[6]. نهج­البلاغه، خطبه 179

http://btid.org/node/37238

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
1 + 1 =
*****
تصویر حلما
نویسنده حلما در

چرا خداباور شویم؟

چرا باید خداباور شویم؟ چه ضرورتی دارد که به پناه خداوند درآییم؟ جلو آزادی های خود را بگیریم و در پی رسیدن به همه آرزوها و امیال و هوا و هوس های خود نباشیم؟

حقیقت این است که خداناباوران از واقعیت دورافتاده از جایگاه حقیقی خود در چرخه هستی، در غفلت به سر می برند وگرنه چشم عقل و جان خود را به درستی باز می کردند و راهی جز خداپرستی و خداباوری برنمی گزیدند. این پرسش درست مانند این است که کسی بپرسد: چرا ما باید مرگ را قبول داشته باشیم و زندگی را جاودانه ندانیم؟ پاسخ هم این است که مرگ، واقعیتی انکارناپذیر است و هیچ خردمندی آن را انکار نمی کند؛ با این تفاوت که مرگ انسان را می توان دید، ولی وجود پروردگار را با خرد و برهان می پذیریم. البته آنچه با عقل اثبات شود، از آنچه با چشم دیده شود، یقینی تر است؛ چون چشم، سراب را آب و آب را سراب می پندارد، ولی عقل، چشم را از اشتباه درمی آورد.

خداباوری حقیقی و ایمان به خداوند متعال از واقع بینی و نگرش درست به دو اصل مهم و انکارناپذیر سرچشمه می گیرد:

1. آگاهی از جهل و نیاز انسان؛

2. بی نیازی و دانش و حکمت پرودرگار.

خداوند می فرماید:

یا أَیّهَا النّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَی اللّهِ وَ اللّهُ هُوَ الْغَنِیّ الْحَمیدُ. (فاطر: 15)

ای مردم شما (همگی) نیازمند به خدایید؛ تنها خداوند است که بی نیاز و شایسته هر گونه حمد و ستایش است.

پیوند این دو اصل، انسان را به سوی ایمان و خداباوری استواری می کشاند و هرگز در مقابل فرمان و خواست پروردگار و اولیای معصوم او خودرأیی و مخالفتی نخواهد داشت، چنان که خداوند می فرماید:

فَلا وَ رَبِّکَ لا یُؤْمِنُونَ حَتّی یُحَکِّمُوکَ فیما شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمّ لا یَجِدُوا فی أَنْفُسِهِمْ حَرَجًا مِمّا قَضَیْتَ وَ یُسَلِّمُوا تَسْلیمًا. (نسا: 65)

به پروردگارت سوگند که آنها مؤمن نخواهند بود، مگر اینکه در اختلافات خود، تو را به داوری طلبند. سپس از داوری تو، در دل خود احساس ناراحتی نکنند و کاملاً تسلیم باشند.

تصویر حلما
نویسنده حلما در

ب) خداباوری در میان ملت های گوناگون[11]

همه دین ها و مذهب ها، خدا را موجودی قاهر و آفریدگار جهان را برترین موجود هستی می­دانند که شایسته پرستش و یاری خواستن است. با مطالعه ادیان و مذاهب پی می­بریم که نیایش و پرستش همواره در میان پیروان گوناگون وجود داشته، ولی نوع معبود و شیوه اجرای عبادتشان در عبادت گاه فرق داشته است. عبادت آنها گاه رقص­ها و حرکت های موزون فردی یا گروهی بوده و گاه، این عبادت ها با عالی­ترین فروتنی ها و ستایش­ها برای خدا همراه بوده است. در اینجا به چند مورد از این عبادت ها از میان سرزمین ها و قوم های مذهبی گوناگون اشاره می­کنیم.

یک ـ مصریان

مصریان قدیم به موجودات غیبی بسیاری باور و خدایانی با صفت­های گوناگون داشتند. باور به الوهیت آفتاب و حیواناتی مانند شیر، تمساح و برخی پرندگان، از جمله باورهای آنان بود. برای نمونه، اوزیریس خدای کشاورزی، ایزیس، خواهر او، الهه مادر و هوروس، خدای آفتاب بود. آنها برای ساعت­های گوناگون روز نیز خدایانی را که نماینده خورشید بودند، برگزیده بودند. برای نمونه، خدای بامداد خِپْرَع، خدای نیمروز، رَعْ و خدای شام­گاهان اتوم بود. افزون بر آن، پرستش پادشاهان درگذشته نیز بسیار رواج داشت و از پادشاهان با عنوان فراعنه یاد می­شد.

دو ـ بابل

در حفاری­هایی که در مکان­های گوناگون عراق صورت گرفته، مجسمه خدایان بی­شماری کشف و به موزه­های جهان منتقل شده است. در طول چهار هزار سال، پرستش خدایانی که نماینده ارواحِ ماه، خورشید و ستارگان بودند، در میان بابلیان رواج داشت. در میان خدایان بی­شمار بابلیان، شش خدا معروف تر بودند که عبارتند از: خدای آسمان، آنو و خدای فضا و جنگ، انلیل و خدای آب، ائا و خدای آفتاب، شِمِش و ثا و خدای مؤنت، ایشتار.[12]

سه ـ یونانیان

یونانیان قدیم نیز به خدایان نر و ماده ایمان داشتند. بزرگ­ترین خدای ایشان زئوس بود. مجموع خدایان مورد پرستش آنها، معمولاً با خدایان آریایی قدیم مشترک دانسته شده است. برخی خدایان آنان عبارت بودند از: آپولو خدای آفتاب، یوزیدن خدای دریا، هستیا خدای مؤنث و مادر خانواده، دمیبّر خدای مؤنث و مادر کشاورزی و غلات و هرمس خدای حکمت.[13]

چهار ـ رومیان

رومیان قدیم، آیینی ساده و ابتدایی داشتند. همه رومیان خدای دیانا را می­پرستیدند که معبدش در کوه­های نزدیک روم بود، و هنگام جشن­های سالانه، در معبد او را عبادت می­کردند. رومیان نیز خدایان بی­شماری داشتند، از جمله ژوپیتر، جانوس، مارس، وستا، نیتون و ... .[14]

 

پی نوشت ها:

[11]. نک: حسین توفیقی، آشنایی با ادیان بزرگ، تهران، انتشارات سمت، قم، مؤسسه فرهنگی طه و مرکز جهانی علوم اسلامی، 1380، صص 24 ـ26.

[12]. همان، ص 26.

[13]. همان، ص 27.

[14]. همان، ص 30

تصویر حلما
نویسنده حلما در

خداباوری در طول تاریخ

الف) خداباوری در قوم های ابتدایی

 ایمان به خداوند از ابتدا در سرشت انسان ها بوده است. زیرا هر انسانی خویش را متمایل به سوی نیرویی برتر از نیروی خویش می انگارد، ولی مردم در تعیین و مرزبندی آن نیرو و قدرت متفاوتند. برخی آن را به نیروی طبیعی و بعضی به بت هایی که به دست خود می ساختند و برخی دیگر، آن را به چیزهایی دیگر، تشبیه می کردند.

پیامبران برای تصحیح این گمراهی ها مبعوث شدند تا عقل و خرد مردم را به اعتقاد به خدا و یگانگی او رهنمون شوند. بنابراین نخستین دعوت و بزرگترین هدف پیامبران در هر زمان و محیطی، تصحیح اعتقاد مردم نسبت به خدای تعالی و رابطه بین بنده و پروردگار بوده است.

پرستش بت­ها و مخلوقات یا مظاهر طبیعت که از قدیم در میان قوم­ها و ملت­های گوناگون متداول بوده، نشان دهنده ارضای حس خداجویی، به گونه ای نادرست بوده است، یعنی در اصل بشر می­خواسته خدا را بپرستد، ولی گمراه شده و عقل نارسایش، او را به بیراهه کشانده است.

 تا آنجا که منابع موجود گواهی می­دهد، از دیرباز بشر به موجود برتر گرایش داشته است. چیستی و چگونگی این گرایش در زمان­ها و مکان­های گوناگون، متفاوت بوده است، ولی به اصل وجود آن نمی­توان شک کرد تا جایی که گفته­اند: «اعتقاد به مبدأ، همراه به وجود آمدن انسان، متولد شده است».[7]

مردم­شناسان با مطالعه در فرهنگ بسیاری از قوم های بدوی، به وجود شباهت­های فراوانی میان قوم ها و انسان های دوران پیش از تاریخ پی برده­اند و از آنجا که در میان این قوم ها، باور به خدا و مذهب وجود داشته، به این نتیجه رسیده اند که در دوران نخستین تاریخ بشری نیز باور به خدای ماوراءالطبیعه وجود داشته است.[8]

براساس آثار و شواهد فراوانی که از گذشته­های بسیار دور بر جا مانده، در می­یابیم انسان به گونه ای بسیار ابتدایی، همیشه معبود و معبدی داشته و این دو، در زندگی وی نقشی جدی و مهم ایفا کرده است. تاریخ نشان می­دهد هنگامی که انسانهای بدوی و اولیه می خواستند به آرامش معنوی دست یابند، مجسمه­های گوناگونی را به عنوان آفریدگار و مدیر جهان هستی می پرستیدند و عزیزترین چیزهای خود را به پای مجسمه­ها قربانی می کردند.[9]

 پیامبران، بزرگ­ترین روان­شناسان یکتاپرستی به شمار می­آیند؛ زیرا انسان­ها را به سوی معبودی یکتا، بی­نیازِ نامحسوس و برتر از اندیشه­ها و شنوا و بینا راهنمایی کرده­اند و منظور از آفرینش جهان را گرایش و نیایش و کرنش آدمیان در برابر مبدأ و کارپرداز جهان عنوان کرده­اند که نتیجه­اش یافتن راهی برای بهتر زیستن، تشخیص حق از باطل و به خوش­بختی رسیدن جامعه بشری است.

طرفداران مکتب­های مادی و برخی اندیشمندان و فیلسوفان در تعریف انسان آزاده، راه اغراق پیموده و باور به خداوند یکتا را نوعی وابستگی دانسته­اند. در صورتی که وابستگی انسان به خداوند و پرستش این وجود یکتا و بی­نیاز، مطلق، نامتناهی و سرشار از نشانه­های فراوان، به انسان آرامش می­دهد و وی را از وابستگی به انسان­های فانی یا دیگر قدرت­های پوشالی و مادی می­رهاند. خداوندی که غنی و مطلق و جبار و رحمان و رحیم است و هر موجودی می­تواند در هر لحظه، با او راز و نیاز کند. خداوند مدبری که صاحب اختیار جهان هستی است و چون نامتناهی است، باور به ذات لایزال وی، نه تنها وابستگی نیست، بلکه ایمان به او، انسان را از دیگر وابستگی­های مادی و محدود می­رهاند.[10]

 

پی نوشت ها:

[7]. عبدالله نصری، خدا در اندیشه بشر، تهران، نشر دانشگاه علامه طباطبایی، 1373، ص 8.

[8]. همان، ص 12.

[9]. مهدی پروا، روان شناسی یکتاپرستی، نشر سهامی انتشار، 1380، چ 1، صص 60 و 61.

[10]. همان، صص 61 ـ 62.