چرا باید خداباور شویم؟ چه ضرورتی دارد که به پناه خداوند درآییم؟ جلو آزادی های خود را بگیریم و در پی رسیدن به همه آرزوها و امیال و هوا و هوس های خود نباشیم؟
حقیقت این است که خداناباوران از واقعیت دورافتاده از جایگاه حقیقی خود در چرخه هستی، در غفلت به سر می برند وگرنه چشم عقل و جان خود را به درستی باز می کردند و راهی جز خداپرستی و خداباوری برنمی گزیدند. این پرسش درست مانند این است که کسی بپرسد: چرا ما باید مرگ را قبول داشته باشیم و زندگی را جاودانه ندانیم؟ پاسخ هم این است که مرگ، واقعیتی انکارناپذیر است و هیچ خردمندی آن را انکار نمی کند؛ با این تفاوت که مرگ انسان را می توان دید، ولی وجود پروردگار را با خرد و برهان می پذیریم. البته آنچه با عقل اثبات شود، از آنچه با چشم دیده شود، یقینی تر است؛ چون چشم، سراب را آب و آب را سراب می پندارد، ولی عقل، چشم را از اشتباه درمی آورد.
خداباوری حقیقی و ایمان به خداوند متعال از واقع بینی و نگرش درست به دو اصل مهم و انکارناپذیر سرچشمه می گیرد:
ای مردم شما (همگی) نیازمند به خدایید؛ تنها خداوند است که بی نیاز و شایسته هر گونه حمد و ستایش است.
پیوند این دو اصل، انسان را به سوی ایمان و خداباوری استواری می کشاند و هرگز در مقابل فرمان و خواست پروردگار و اولیای معصوم او خودرأیی و مخالفتی نخواهد داشت، چنان که خداوند می فرماید:
به پروردگارت سوگند که آنها مؤمن نخواهند بود، مگر اینکه در اختلافات خود، تو را به داوری طلبند. سپس از داوری تو، در دل خود احساس ناراحتی نکنند و کاملاً تسلیم باشند.
چرا خداباور شویم؟
چرا باید خداباور شویم؟ چه ضرورتی دارد که به پناه خداوند درآییم؟ جلو آزادی های خود را بگیریم و در پی رسیدن به همه آرزوها و امیال و هوا و هوس های خود نباشیم؟
حقیقت این است که خداناباوران از واقعیت دورافتاده از جایگاه حقیقی خود در چرخه هستی، در غفلت به سر می برند وگرنه چشم عقل و جان خود را به درستی باز می کردند و راهی جز خداپرستی و خداباوری برنمی گزیدند. این پرسش درست مانند این است که کسی بپرسد: چرا ما باید مرگ را قبول داشته باشیم و زندگی را جاودانه ندانیم؟ پاسخ هم این است که مرگ، واقعیتی انکارناپذیر است و هیچ خردمندی آن را انکار نمی کند؛ با این تفاوت که مرگ انسان را می توان دید، ولی وجود پروردگار را با خرد و برهان می پذیریم. البته آنچه با عقل اثبات شود، از آنچه با چشم دیده شود، یقینی تر است؛ چون چشم، سراب را آب و آب را سراب می پندارد، ولی عقل، چشم را از اشتباه درمی آورد.
خداباوری حقیقی و ایمان به خداوند متعال از واقع بینی و نگرش درست به دو اصل مهم و انکارناپذیر سرچشمه می گیرد:
1. آگاهی از جهل و نیاز انسان؛
2. بی نیازی و دانش و حکمت پرودرگار.
خداوند می فرماید:
یا أَیّهَا النّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَی اللّهِ وَ اللّهُ هُوَ الْغَنِیّ الْحَمیدُ. (فاطر: 15)
ای مردم شما (همگی) نیازمند به خدایید؛ تنها خداوند است که بی نیاز و شایسته هر گونه حمد و ستایش است.
پیوند این دو اصل، انسان را به سوی ایمان و خداباوری استواری می کشاند و هرگز در مقابل فرمان و خواست پروردگار و اولیای معصوم او خودرأیی و مخالفتی نخواهد داشت، چنان که خداوند می فرماید:
فَلا وَ رَبِّکَ لا یُؤْمِنُونَ حَتّی یُحَکِّمُوکَ فیما شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمّ لا یَجِدُوا فی أَنْفُسِهِمْ حَرَجًا مِمّا قَضَیْتَ وَ یُسَلِّمُوا تَسْلیمًا. (نسا: 65)
به پروردگارت سوگند که آنها مؤمن نخواهند بود، مگر اینکه در اختلافات خود، تو را به داوری طلبند. سپس از داوری تو، در دل خود احساس ناراحتی نکنند و کاملاً تسلیم باشند.