پس فردا که ازدواج کردی دم به دقیقه بهش گیر میدی یا نه؟همش دوست نداری اون پسره رو ببینی؟ همش فکروخیال نمی کنی در مورد رابطه گذشته اون؟روانی نمیشی؟عصبی نمیشی؟نمی گی چطور حاضر شد بره با اون؟همش خودتو با پسره مقایسه نمی کنی؟همش تو دلت نمی گی نکنه هنوزم اونو دوست داره؟نمی گی به یادشه؟
فک کن ببین میتونی با این قضیه کنا بیای؟
پس فردا که ازدواج کردی دم به دقیقه بهش گیر میدی یا نه؟همش دوست نداری اون پسره رو ببینی؟ همش فکروخیال نمی کنی در مورد رابطه گذشته اون؟روانی نمیشی؟عصبی نمیشی؟نمی گی چطور حاضر شد بره با اون؟همش خودتو با پسره مقایسه نمی کنی؟همش تو دلت نمی گی نکنه هنوزم اونو دوست داره؟نمی گی به یادشه؟
اگه هیچکدوم از این اتفاقا برات نمیفته که قضیه حله