افزودن دیدگاه

تصویر karbar
نویسنده karbar در

قبل ازينكه بخوام تو اين سايت اين پست و ايجاد كنم ديدگاهي كه داشتم شايد بر مبناي ترحم هم بود.ولي اينروزها با صحبت دوستان موضوع كم كم برايم رنگ و بوي ديگه اي گرفته. خيلي مهم تره كه بخوام درست تصميم بگيرم.يكي از دوستان حرف خوبي زد.خيلي دل بزرگي بايد داشت كه در يك عمر زندگي اين موضوع رو نگفت و چشمت و ببندي رو اين موضوع.گاهي آدم حس ميكنه امتحان خداست گاهي هم حس ميكني نتيجه اعمال خودته. گاهي يه موضوع انقد عجيب ميشه كه برا خودتم سخت ميشه فكر كردن بهش. يه پايان تلخ بهتر از يه تلخي بي پايانه. فكر ميكنم اول بايد با خودم كنار بيام كه فردا در هم بستر شدن با اين خانم ميتونم فراموش كنم يا توي زندگي دم به دقيقه نميزنمش تو سرش و براش عادي بشه. ولي قبل ترش بايد رو اخلاق و سبك زندگي فكر كرد و اونم يه مشاور خوب ميخواد.متاسفانه اينجور مواقع خود آدم فك ميكنه نباشي كسي اين آدم بمشكل بر ميخوره و طرفتم فك ميكنه تو ناجي هستي. گاهي از قاب خودمون خارج ميشيم. من تصميم دارم با اين خانم جدي صحبت كنم راجع به اين قضيه.يعني ابتدا فكر كنم اين مشكل و نداره و ببينم چقد ميتونم روش حساب كنم.بعد شرايط زندگي و باورهاي خودم و بش بگم و در آخر سر كه همه رو شنيذم ببينم كدوم كفه سنگين تره. حالا سوالم از شما اينه چطو ميشه درست پيش رفت و درست اقدام كرد؟ يا خودش؟ رفتن به خواستگاريش و شناخت در خانواده؟ مشاور؟ چه راهي درسته و چطو عمي كنم درسته؟ 

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
5 + 4 =
*****