افزودن دیدگاه

تصویر ک.ن
نویسنده ک.ن در

سلام،پسری۲۵ ساله هستم،با یکی از دخترای آشنامون متولد۶۹ هستیم دوتامون فقط من دو ماه بزرگترم اون لیسانسه و من دیپلم برق و رابطمم در حد صحبت کردن بوده باهاش،الان ۲ ماهی ک میشه برای ازدواج به خانوادش گفتیم،پدرش واسه نداشتن کار من قبول نمیکنه،میگ باید کار داشته باشی،ولی از نظر شناخت و بقیه چیزا قبولم دارن،مهم دختره ک اونم دوست داره،حتی مادرشم راضی به اینکار،دیشب ک باهاش حرف میزدم،بهونهاش شروع شد ک من منصرف بشم،میگ من خاسته هام زیاده نمیخام اذیت بشی،منم خاستهاشو قبول کردم قوول دادم براش انجام بدم،ولی بعد از این حرف بهم گفت من مشکل دیگه ای هم دارم نمیتونم باهاش کنار بیام،هر چی ازش خاستم بگه نگفت ولی ی جوری غیر مستقیم بهم گفت،و نسبت با شوخی بین هردومون،به اون نکته اشاره کردم،و گفت اره بکارتمو از دست دادم،ی اشخال میخاستتش و گفته میخام برای خودم باشی و این عملو انجام داده بهش،هر چی هم دیگ خاستگاری اومده اون فرد قبوبش نکرده،ولی بعد اون به هیچ پسری اعتماد پیدا نکرده،تا چند سال ک من دیدمش بهش علاقه مند شدم،الان من باید چیکار کنم نمیتونم به این ساده ازش رد بشم،اون منو برای خودم میخاد واقعا دوستم داره،و در پاکی اون کاملا اعتماد دارم،من خیلی دوسش دارم،فقط این مسئله یکم اذیتم میکرد ،ازش فرصت خاستم ک فکرامو کنم ببینم با این عمل کنار بیام ی نه ،بعد شبش رفتم بهش گفتم سخته نمیتونم کنار بیام با این مشکل،بهم میگ میخاستم عشقت بهم ثابت بشه،که ثابت شد،اگ دوستم داشتی میگفتیمن تو رو واسه خودت میخامو از این حرفا،هی میگ تمومه تمومه،ولی الان یکم اروم شد ولی مثل قبل برخورد نمیکنه،تو رو خدا کمکم کنید نمیخام به این راحتی ازش بگذرم

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
7 + 2 =
*****