در خصوص مورد هفتم باید عرض کنم: اگر داستان صحت داشته باشد، همین است که خود شما هم اشاره کرده اید، امام با علم غیب میداند که این انگور مسموم است، لذا نباید با میل و اراده خود بخورد، به همین خاطر مامون به زور متوسل میشود؛ یعنی امام چون میداند این انگور مسموم است، میفرماید من نمیخورم، اما وقتی اختیاری نباشد و مامون به زور انگور را به خورد حضرت بدهد، دیگر این این شبهه که حضرت میدانست و چرا سم را خورد، پیش نمی آید، چون با اراده و میل خود این کار نکرده است.
به همین خاطر است که در داستان تحکم و زور آمده است.
البته به طور کلی ما میدانیم در تمامی امور حضرات معصومین(علیهم السلام) از علم غیب خود استفاده نکرده اند، یعنی خود را مانند یک انسان عادی در نظر گرفته و مانند آن عمل کرده اند، لذا بسیاری از شبهات پیش نمی آید، مثلا میپرسن ایا امیرالمومنین میدانست شهید میشود و با این علم به مسجد رفت؟
میگوییم بله میدانست، اما آن علم خود را نادیده گرفته و مانند یک فرد عادی رفتار میکرد.
با سلام خدمت شما.
در خصوص مورد هفتم باید عرض کنم: اگر داستان صحت داشته باشد، همین است که خود شما هم اشاره کرده اید، امام با علم غیب میداند که این انگور مسموم است، لذا نباید با میل و اراده خود بخورد، به همین خاطر مامون به زور متوسل میشود؛ یعنی امام چون میداند این انگور مسموم است، میفرماید من نمیخورم، اما وقتی اختیاری نباشد و مامون به زور انگور را به خورد حضرت بدهد، دیگر این این شبهه که حضرت میدانست و چرا سم را خورد، پیش نمی آید، چون با اراده و میل خود این کار نکرده است.
به همین خاطر است که در داستان تحکم و زور آمده است.
البته به طور کلی ما میدانیم در تمامی امور حضرات معصومین(علیهم السلام) از علم غیب خود استفاده نکرده اند، یعنی خود را مانند یک انسان عادی در نظر گرفته و مانند آن عمل کرده اند، لذا بسیاری از شبهات پیش نمی آید، مثلا میپرسن ایا امیرالمومنین میدانست شهید میشود و با این علم به مسجد رفت؟
میگوییم بله میدانست، اما آن علم خود را نادیده گرفته و مانند یک فرد عادی رفتار میکرد.