ازدواج خواهرم وحشتناک بود

00:42 - 1393/05/21

سلام من یک دختر پانزده ساله هستم و رابطه ی عالی با خواهر هجده ساله ی خودم داشتم و همیشه همه مشکلات و خوشی هام خلاصه همه چیزمو بهش میگفتم اونم متقابلا به من میگفت مشکل من از اونجایی شروع شد که برای من خواهرم خواستگار پیدا شد طبیعتا مال اون چون بزرگتر از من بود بیشتر بود ولی همه رو رد کرد تا اینکه یکشونو بالاخره قبول کردیم که بیان و با هم حرف بزنن، اومدن و حرف زدن و آجیم قبول کرد همه چی خیلی زود انجام شد و خواهرم عقد کرد منم که دیگه سراز پا نمیشناختم و خیلی ذوق کرده بودم همه چی خوب پیش میرفت تا اینکه خواهرم رفت خونه ی اونا واقعا وحشتناک بود انگار همه ی دنیا رو سرم خراب شده بود نمیدنم ولی حسادت میکنم نمیتونم تحمل کنم من که همیشه وقتی مشکلی داشتم به خواهرم میگفتمحالا برم بهش چی بگم بگم مشکلم تویی نمیخوام ازدواج کنی تازه بهش که گفتم چقدر ای روزا که رفتی برام سخت بوده مدام داشتم گریه میکردم گقت چرا آخه چرا مثل بچه ها لوس بازی در میاری واقعا ای حرفش دیگه آتیشم زد از یه طرف دلم میخواد خوشبخت شه از یه طرف خودمم دارم از درد و رنج پرپر مشم تو رو خدا یه راهی جلو ی پام بذارید!!!

http://btid.org/node/36795

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
2 + 0 =
*****
تصویر yosef
نویسنده yosef در

ترس از دست دادن چيزي كه قبلا داشتي  تورا فرا گرفته . بايد با شرايط جديدت در زندگي كنار بيايي و بدوني كه همه بايد  دنبال سرنوشت خوشون بروند و همه چيز اونطور كه تومي خواي پيش نخواهد رفت.

تصویر باران
نویسنده باران در

اخی...کم سنی و وابسته....بیشتر ببینش تا کم کم عادت کنی...و براش ارزوی خوشبختی کن...

عزیزم الان با نت انگار هر لحظه میتونی عزیزتو ببینی باهاش حرف بزنی...غصه نخور..عادت میکنی....

یه مدت دیگه خاله میشی...cheeky

تصویر پارسا
نویسنده پارسا در

سلام و خسته نباشيد خدمت دوستاني كه دوستاني كه پيام گذاشتند...

خطابم به بعضي از دوستانه: عزيزان مشكل اين خانوم اصلا حسادت نيست. ايشون به دليل وابستگي شديد به خواهرشون دارن از دوري خواهرشون اذيت ميشن...

اول بفهميد بنده ي خدا مشكلش چيه... بعد اينجا نسخه بپيچين... طرف رو رو متهم به بيماريه نداشته ميكنيد و بعد ميگين اختلال شخصيتي داري.

اصلا اين بخش از اين سايت رو نميفهمم كه چرا جايي براي كامنت نوشتن داره.

تصویر مروارید

با سلام 

خانومی همچین گفتی ازدواج وحشتناک ترسیدم خدایی نکرده اتفاقی افتاده 

خداروشکر کن خواهرت داره به خونه بخت میره و انشاا.. خوشبخت بشه میدونی خوشبختی یا خدای نکرده بدبختی خواهرت چقدر در اینده ی تو تاثیر گذاره هیچ وقت ناشکری نکن . تازه شما هم که سنی ندارید. 

تصویر so.mosavi
نویسنده so.mosavi در

سلام

یکی از راههای برطرف شدن این حس اینه که برای خودتون انتظار بهتر از اون چیزی روکه خدا به خواهرتون داده رو بدید . و

بدونید اینقدر موقعیتهای خوب زیادند که یکیش قسمت شما بشه . هر قدر  امید و توکلتون به خدا بیشتر باشه همونقدر پاداش میگیرید

تصویر anoosh
نویسنده anoosh در

سلام،

اين طبيعي هست ، وقتي يك عضو از خانواده ي ما از ما دور ميشه ما ناراحت ميشيم. اما ما بايد بدونيم كه با ازدواج ، اون ها هنوز كنار ما هستند و  ما رو دوست دارند و ما هم دوستشون داريم اما از بعد مكان بين ما مقداري مصافت ايجاد شده.

اون ها در دل ما هستند و احساس مي كنيم هر لحظه كنارشون هستيم. اگر مشكلي داشتيم ازشون كمك مي گيريم و اگر مشكلي براشون پيش اومد كمكشون مي كنيم.

خواهرم دنيا همينه ، بين ما فاصله ميفته با ازدواج و مرگ و... يكم بيشتر به اتفاقات آينده توجه كن. فقط بايد سعي كنيم كه از خدا دور نشيم تا يك روز به اونجايي بريم كه فاصله و قهر و مرگ معني نداره و همه در كنار هم هستند. اونجا دنيا نيست .

دنياي درون ذهن شما فقط توي بهشت پيدا ميشه . بايد سعي كنيد به بهشت بريد...

تصویر soha123
نویسنده soha123 در

شما اختلال شخصیتی و مشکل روحی روانی داری باید به مشاور و پزشک مراجعه کنی، حسادت یه نوع اختلال شخصیتیه

تصویر حق انتخاب

با کمال احترام 

نگاه متفاوت

شما باید از شخصیت خود بیرون آمده و از بیرون زشتی رفتار خود را بنگرید چیزی که شما عنوان کرده اید چیزی جز همان که خواهرتان گفته اند نیست ( بچه لوس)/ گاهی حقیقت زشتی رفتار خویشتن تلخ است و باید پذیرفت و در راه اصلاح خود قدم برداشت. ضمنا این مطلب پیش پا افتاده نیاز به تیتری چنین آتشین نداشت.

تصویر mazhararamesh

مخاطب گرامی!

نه تنها اینکه باید از میزان وابستگی از خواهرتون کم کنید باید اعتماد به نفس خود را تقویت کنید تا در این دوران آشنایی یا عقد یا ازدواج خواهرتون شما بعنوان یک همراه یا مددیار ایشون باشید 

بیایید اندیشه خود را متعالی تر کنید ایشون الان در یک مسیری قرار گرفته است که شما باید با اراده و اعتماد به نفستون مسیر ازدواج ایشون را برای درستی و انتخاب ازدواجشون هموار کنید نه اینکه با وابستگی خود سد راه ایشون بشوید

با توجه به اینکه راه ازدواج شما باز شده از تجربیات روز به روز ایشون با دنیای متاهل شدن آشنا بشوید و با امید به زندگی  در مسیر همدلی و همراهی مرد آیندتون قرار بگیرید

 

موفق و موید باشید

تصویر ساقی کوثر saghi67

چرا حسادت اتفاقا باید خوشحال باشید که خواهرتون رفته خونه بخت

ایشالا شمام به زودی زود میری

اما این وابستگیتون روباید کم کم فراموش کنید درد دل هاتونو به مادرتون بگید یا به یکی از اقوامتون که خیلی باهاتون جنگ هست و واقعا راز نگهدار هست

تصویر سلام 2
نویسنده سلام 2 در

عزیزم مشکل تو مشکل بزرگی نیست کمی صبرکن زمان خیلی مسایل را حل می کند سعی کن از این دورام مجردی که دورانی است که مسیولیت کمی داری برای پیشرفت خودت استفاده کنی موفق باش

تصویر mostafavi
نویسنده mostafavi در

چه بسا اسم این حالت را بتوان وابستگی گذاشت. از آنجایی که رابطه شما با خواهرتان در دوران مجردی بسیار خوب بوده و به نوعی همدم و همراز هم بودید، لذا با ازدواج خواهرتان، تصور کردید که همدم و همراز خودرا از دست داده‌اید و ...

از یک طرف آرزوی موفقیت و خوشبختی را برای خواهرتان دارید و از طرفی دوست دارید به به روزهای گذشته برگردید، زمانی که خواهرتان مجرد بود و...

امّا ازدواج مسیری است که پیش روی هر انسانی است و راهی برای موفقیت و تکامل انسان است. ولی این طرز فکر و تصور که با ازدواج خواهرتان، شما او را ازدست خواهید داد، درست نیست. زیرا نقش خواهری و همدمی خواهرتان از بین نمی‌رود بلکه باعث می‌شود که نقشی به نقشهای او اضافه شود. یعنی خواهرتان علاوه بر نقش خواهری، نقش همسری را نیز باید ایفا کند و این باعث مسئولیت پذیری، تعهد و بزرگ شدن او خواهد شد. از طرفی با پذیرفتن این نقش، رفته رفته باعث می‌شود که خواهرتان، با کسب تجربه از ایفا کردن نقش همسری، نقش خواهری و نقش همدم و همدلی را به خوبی برای شما ایفا کند.

امّا وابستگى شما به خواهرتان آنچنان زياد و شديد است كه باعث شده نتوانید به امور روزمره و عادى خود رسيدگى كنید، و چه بسا بتوان این نوع وابستگی را نوعی مانع زندگى تلقى کرد. بنابراين اگر وابستگى و ميزان تعلق تان به خواهرتان بيش از حد معمول است به نكات زير توجه فرمائيد:

1. خود را برای مدتی سختی کشیدن آماده کنید. بالاخره نسبت به این وضعیت عادت خواهید کرد.

2. سعى نكنيد يك مرتبه به تمام وابستگى‌ها و ارتباطات قوى و شديدى كه با خواهرتان داريد پشت پا بزنيد و آن را رها كنيد كه اين امر نشدنى است، ولى اگر طالب كمال و ترقى هستيد بايد بتوانيد به تدريج از ميزان وابستگى‌هاى خود بكاهيد. مثلا اگر در هر امر جزيى و كوچكى از او طلب يارى مى‌كرديد و يا او را به ارائه راه حل وادار مى‌كرديد، بتدريج از آنها بكاهيد و برخى تصميمات‌تان را بدون نظر مشورتى شان عملى كنيد و كم كم به تصميمات مهمتر اين روش را سرايت دهيد.

3. سعى كنيد از افراد جانشين استفاده كنيد؛ يعنى به جاى خواهرتان با دیگر اعضای خانواده و دوستان و افراد با صلاحيت ديگرى که قابل اعتماد و افراد با تجربه و... كه از صلاحيتهاى كافى برخوردارند، طرح دوستى و ارتباط عاطفى داشته باشيد.
همچنین در نشستهای دوستانه و فامیلی و سفرهای جمعی و کلاسهای مختلف بیشتر شرکت کنید. از طرفی ارتباط محبت آمیز با مادر و اعضای دیگر خانواده و یا دوستان صمیمی را تقویت کنید.

4. برای مدتی از تنهایی که باعث رنجش خاطر شما می‌شود خودداری کنید.

5. بهترين حالت، برخورد متعادل با اين امور است، يعنى به گونه‌اى رفتار كنيد كه وابستگى به خواهرتان مانع پيشرفت و كارهاى ضرورى شما نشود و همچنين طورى مستقل و بى تفاوت عمل نكنيد كه احساسات او جريحه دار شود.

با آرزوی موفقیت

تصویر آرام
نویسنده آرام در

سلام

بسیارعالی

کاملا موافقم.