با سلام
پسری 30 ساله هستم و در یکی از ادارات دولتی مشغول به کار هستم. سه سال پیش با دختری آشنا شدم. از اول به قصد ازدواج بهش پیشنهاد دادم. ولی خوب اون اول بهم جواب رد داد ولی پس از اصرارهای من تصمیم گرفتیم باهم اشنا بشیم. این آشنایی 2 سال به طول انجامید. چون از اول باهام طی کرد که تا زمانی که پایان نامم تموم نشه و نرم سره کار قصد ازدواج ندارم. منم قبول کردم. تو این دو سال باهم اس ام اسی در ارتباط بودیم. منم تو کارای پایان نامش بهش کمک می کردم. هر وقت بهم نیاز داشت کنارش بودم. حتی از کاره خودم میزدم تا کار اون انجام بشه. اگه بگم کل پایان نامشو من انجام دادم دروغ نگفتم. هیچ وقت بهش نه نگفتم. واقعاً دوستش داشتم. تا اینکه بالاخره بعد از همه این جریانا بهم اجازه داد بیام خواستگاری. تو مراسم خواستگاری . سره مهریه یکم چونه زدیم. اونا گفتن 700 تا. من گفتم 300تا. پدرم آخرش گفت 367 تا و یک سفر حج. ولی قبول نکرد. یهو خودش گفت 400 تا. با این اینکه یه جورایی خورد تو ذوق خودمو خوانوادم ولی قبول کردیم. همه چی خوب پیش رفت تا اینکه پدرش شرط گذاشت که تو باید 5 قلم جهیزیه بیاری. اونم اون چیزی که ما می گیم. گفت تلویزیون، یخچال، گاز، ماشین لباس شویی و فرش باید داماد بیاره. من که هنگ کرده بودم. مادرمم به شوخی نارضایتیشو اعلام کرد. ولی دیگه چیزی نگفتیم. دیگه قول و قرار گذاشتیم و رفتیم. ما راضی به این مسئله جهیزیه نبودیم. ولی گفتیم شاید واقعاً رسم شهرشونه. ولی نبود. تا اینکه مادرم به مادرش زنگ زد و گفت این مسئله ما باهاش موافق نیستیم. ولی اگه واسه شما مهمه ما حرفی نداریم. همین حرف شروع اختلافات ما بود. من اداره بودم. یهو دیدم بهم زنگ زد که همه چی بین ما تمومه. دیگه اسم منو نیار. یک هفته دیگه قرار بود نامزدیمون باشه. هر چی گفتم چی شده گفت برو از مادرت بپرس. منه بدبخت گیج شده بودم. همون جا مرخصی گرفتم رفتم خونه. از مادرمم که پرسیدم اونم همینو گفت. اونم گیج شده بود که چرا اینها اینجوری برخورد کردن. هرچی بهش زنگ زدم دیگه جوابمو نداد. بهم خیلی برخورده بود. خوانوادمم همینطور. مگه ما چی گفته بودیم. با اولین مخالفت با نظرش همه چیو زد بهم. حس بدی داشتم. تا یک ماه جوابمو نداد. منم دیدم اینجریه دیگه بهش زنگ نزدم. ولی این 1 ماه تو برزخ بودم. یعنی تمام عشق علاقه اون به من اندازه 5 قلم جهیزیه بود که تا گفتم نمیدم همه چیو خراب کرد. حتی خوانوادشم زنگ نزدن. انگار بیشتر اون 5 قلم واسشون مهم بود. تا اینکه دیگه طاقتم تموم شد. با یه شماره ناشناس بهش زنگ زدم که جواب بده. گفتم می خوام ببینمت. وقتی باهاش حرف زدم کلی به خودمو مادرم بی احترامی کرد. که تو مرد نیستی. تو بچه ننه هستی. اگه مادرتم مخالف بود تو بخاطر من باید 5 قلمو میاوردی. مادرت حق نداره حرف بزنه.خلاصه هرچی دلش خواست بهم گفت. آخرشم گفت قراره هفته دیگه واسم خواستگار بیاد. منم طاقت نیاوردم. ازش خواستم اینکارو نکنه. گفت باید بیای با پدر مادرم صحبت کنی. منم رفتم. خوانوادشم همون نظرات خودشونو داشتن. که من بچه ننه هستم. نباید اجازه بدی مادرت تو زندگیت دخالت کنه. خلاصه با اینکه همه چی بهم خورد باز قرار شد من همه چیو درست کنم. بهم گفت اگه منو میخوای باید این 5 قلمو بیاری. اگه منو میخوای دیگه نباید بذاری مادرت دخالت کنه. منم گفتم باید صبر کنی تا من با خوانوادم صحبت کنم. متاسفانه در این بین پدر بزرگم فوت کرد و شرایط روحی خوانوادم اصلاً مساعد حرف زدن نبود. از طرفی خوانوادمم اصلاً با این وصلت موافق نیستن ولی بازم میگن اگه تو بخوای ما حرفی نداریم. مجبور شدم تا بعد از چهلم پدربزرگم صبر کنم. بهش گفتم. ولی باز شروع کرد. هرچی بهش میگم بابا الان محرم صفره. الان نمیشه . من خوانوادم شرایط روحی خوبی ندارن ولی هر روز جنگ اعصاب دارم. هر روز بهم میگه تکلیف منو روشن کن. هر روز میگه من خواستگار دارم. هر روز میگه بابام دیگه اجازه نمیده باهات حرف بزنم. با تمام این فشارها از پدرم خواستم به پدرش زنگ بزنه. پدرم هم قبول کرد و زنگ زد و شرایطو توضیح داد. انتظار داشتم بعد از این زنگ اوضاع بهتر بشه. ولی برخوردش تغییری نکرد. تا جایی که وقتی بهش زنگ زدم حالشو بپرسم با تندی بهم جواب داد که من با تو کاری ندارم. هر وقت مشکلاتت حل شد بیا با بابام حرف بزن. گفتم خوب بعد از ماه صفر میام. که گفت بعد از ماه صفر هم یکی دیگتون میمیره میوفته عقب. که منم عصبانی شدم. اونم تلفونو قطع کرد. الانم یک هفتست باهاش حرف نزدم. من به یک تردید شدید رسیدم. خواب و خوراک ندارم. دارم کارمو از دست میدم. آیا میشه با یه همچین دختری ادامه داد. آیا من این وسط مقصرم. الان به یه جایی رسیدم که مطمعنم اون عشقی به من نداشتو اون فقط یه شوهر می خواست. یه کسیو میخواست که نیازاشو برطرف کنه. عقلم میگه با اون خوشبخت نمیشم ولی دلم نه. آیا من با یه همچین کسی می تونم زندگی کنم. خواهشن کمکم کنید تا بتونم یه تصمیم درست بگیرم. من ادم فوق العاده احساسی هستم. من یکیو میخوام که بهم توجه کنه. کنارم باشه. نه اینکه همین اول زندگی این همه مشکلات واسم درست کنه. من به خودشم گفتم. ولی همیشه بهم میگفت من بعد از ازدواج عوض میشم. کمکم کنید که بتونم بین دلم و عقلم یکیو انتخاب کنم.
اولش رفاقتی بود اما الان شده توقع و توهین!
12:53 - 1394/09/01
انجمنها:
http://btid.org/node/80072
با تشكر از دوستانی که در این بحث شرکت داشتهاند. جمع بندی مطلب ارائه میگردد.
متاسفانه این ارتباط دو ساله، به بهانه ایجاد شناخت و آماده شدن شرایط، کار صحیحی نبود و اگر از ابتدا زیر نظر خانوادهها و در یک جلسه خواستگاری رسمی، طرفین شرایط همدیگر را میشنیدند و قول و قرارها گذاشته میشد، شاید شرایط به این نحو پیش نمیرفت و حداقل تکلیف الان مشخص بود.
به دوست محترمی که این سوال را طرح نمودند میگوییم: «چنانکه عرض شده بود و سایر دوستان هم در این مطلب تقریبا اتفاق نظر دارند، ظاهرا این خانم مناسب شما نیستند».
ولی بازهم بنده پیشنهاد میدهم اگر میتوانید جلسهای رسمی را برپا کنید و شما تمام خطوط قرمزتان و هر آنچه در توانتان است که برای عقد و عروسی و بعد از آن انجام دهید را بدون دخیل کردن احساسات بیان نمایید، یا آنها میپذیرند که خب الحمدلله؛ یا بازهم بر خواستههای خودشان که در توان شما نیست پافشاری و به شما و خانوادهتان توهین میکنند که در این صورت فراموش کردن چنین فردی به صلاحتان خواهد بود.
امیدوارم خوشبخت شوید.
ای بابا...بازم داستان پسر صاف و ساده عاشق و دختر زرنگ.
بیخیالش شو داداش. با چیزهایی که گفتی رفتارهاش نرمال نیست.
سلام برشما.
میدونید گاهی دل انسان رو گمراه میکنه..درمسئله ای به نام ازدواج باید به حرف عقلتون گوش بدید.اگرانتخابی از سر عقلانیت صورت بگیره همواره باعث افتخار و غرور شماست.
هنوز هیچی نشده اینطور رفتار شده باشما.ایشون حق نداشتن به مادر شما به خوده شما اینطور توهین کنن.بعدم عشق و علاقه با پول نمیسنجن ..
حق دارید قلبتون درد بگیره حق دارید ناراحت باشید اما بجای روزی دولیتر اشک ریختن یک تصمیم مهم بگیرید.خانواده ای که از اول با شما انقد مخالفت دارن تو زندگیتون هم انقد دخالت میکنن ک رنگ ارامش نخواهید دید..زنی ک از الان جا بزنه و اینطور برخورد کنه در اینده هم با کمترین واکنش ازجانب شما میره!زندگی ای ک از الان انقد دردسر داره تشکیل نشه خیلی بهتر هست..من چیزی از دوست داشتن تو متن شما توسط خانم مد نظر ندیدم البته ایشون هم حرفایی دارند مسلما اما هیچ چیزی دلیل نمیشه که ادمی به عشق خودش توهین کنه..درهمه روابط یه چیزی هست ب اسم حرمت ..که اگه بشکنه خوبی حس نمیشه دوست داشتن از بین میره ..این حرمت بین شما و ایشون نیست اگرم هست یک طرفست ازجانب شما...حداقل من این استنباط کردم..
------------------------------------------------------------
پ.ن:گاهی دراوج تمنا باید نخواست...
شادباشید و منطقی..
یازهرا
اگر خواستین ازدواج کنین مطمئنا اماده طلاق هم باشین!! واقعا ایشون شمارو دوست نداره و کاملا مشخصه
---
عذر میخوام دوستان که مطلب پایین ربطی به پست نداره،
سلام عرض میکنم خدمت اقا مهدیار، ببخشید جای دیگه پیدا نکردم برای عرض ارادت، فقط خواستم بگم که سلام مارو خدمت حاج اقا علی کریمی برسونین
---
مطمئن باش اگه این اتفاقات بعدعقدتون می افتادالان بایدبه جرم نپرداختن 400سکه مهریه پشت میله های زندان بودین داداش همین امروزاین رابطه روتمومش کن انسان باعقلش تصمیم می گیره نه باقلبش اون دختروخانواده ای که به خاطرچند تیکه اشغال مثل تلوزیون وفرش ...همچین برخوردی باشماوخانوادتون میکنن مطمئن باش باکوچکترین برخوردی برخلاف نظراونهاازاهرم مهریه برای تحت فشارقراردادن شمااستفاده میکنن.درصدموفقیت ازدواج باهمچین دخترمادی گرازیر10درصده درضمن میشه بگین شماجذب کدوم خصوصیت اسشون شدین؟
درست فرمودین .. مهریه اهرم فشاری شده که حرف های زور خانواده دختر به کرسی بشینه در حالی که اصل مهریه هدیه و نشانه صداقت مرد به زن هستش نه اهرم فشار و زورگویی خانواده دختر
کاملاً با نطر شما موافقم
کلا این خصلت تموم آدمهاست به محض اینکه متوجه میشن عاشق و دلباخته اش شده اید میرن و تنهاتون میذارن
این خانوم خودشون خیلی دهن بین تر هستن مامان شما با مامان اون صحبت کرده اونوقت ایشون با تحریک مامانش به شما عکس العمل نشون داده و جوابتون رو نداده اگه یه دختری واقعا عاشق یه پسری باشه اصلا دلش نمیاد جواب تلفنش رو نده بخواد یه ماه از عشقش بی خبر باشه.
نمیدونم این خانوم وضع مالیشون در چه حدی هست ولی معمولا خانواد هایی که توان کامل واسه جهیزیه دادن ندارن از خودشون قاعده های من در اوردی در میارن دیگه این پنج قلم هم شما بگیرین اونوقت این خانوم چه زحمتی میکشن!!! ( با اینکه خودم خانومم ولی مخالف سرسخت این زرنگی خانواده دختر هستم.)
فکر کنم بهتره حضوری برین پیش مشاور چون ما غیر حضوری نظر میدیم از همه چی خبر نداریم.
ولی اگه شما داداش من یا پسرم بودین نمیذاشتم با همچین دختری ازدواج کنین دخترهایی که اولش عقد نکردن و زیر یه سقف نرفتن اروم و خوش اخلاقن حالا این خانوم هنوز از راه نیومده گرد و خاک به پا کرده!!!!!!
حتما با مشاور صحبت کن به نظرم ادم شش ماه بدبختی بکشه عشقش رو فراموش کنه بهتر از اینه که پنجاه سال به اسیری بره این خانوم با این اخلاقش از فردای عقد اون مهریه چهارصد تایی رو علم میکنه و اونوقت کل خانوادتون و شمارو به دردسر میندازه.
سلام. سالی ک نکوست از بهارش پیداست!!! از طرفی باید خرفای اون دختر رو هم شنید ولی اگر حتی حق هم با اون خانم باشه حق این رفتارها رو نداره. شما هم زیادی محبت کردین. از قدیم گفتن ... محبت چون از حد بگذرد ....احمق خیال بد کند....
نظر منو بخوای این خانم کمی خود رای هست .. حالا من نمیدونم مادر شما چی کگفته و چه لحنی داشته ولی به نظرم این خانم اصلا شما رو درک نمیکنه ..یه جورایی زبون دلش با زبون دل شما یکی نیست .. تو برخی شهر ها این رسم هست مثلا تو شهر ما هست ... شما درستش این بود می رفتید تحقیق میکردی و رسموشن رو به جا می آوردید ...در کل به نظر می رسه این خانم اون قدر که شما بهش علاقه دارین بهتون علاقه مند نیست به قول خودتون شوهر میخواسته صرفا ...
ان شاااله که بتونید با خودتون کنار بیاین .
جهیزیه رسم که پسر بعضیاشو می خره
حتی طرفای ما رسم کل جهیزیه رو پسر می خره
اما بنظرم حتما مشاور حضوری برو
ولی چون پای بی احترامی و این چیزا امد وسط بیخیال ش شو
البته اینم بگم حتما مادرت یه چیزی گفته که اونا از همین الان فهمیدن مادرت اهل دخالت کردن
چیزی که مشخص شما نظراتتو کاملا یه طرفه نوشته
یه مورد بود طرف ادم زن اینطوری و خیلی اذیت کرده و الکی رفته درخواست طلاق داده
بعدا تحقیق کرده بودن متوجه شدن جریان یه چیز دیگه بوده )))
تو چجور مردي هستي
اصن مردي?!!!
همش طرف دخترا و زنارو ميگيري
تو جهیزیه رو بخر بده خوبه واست بایدم بدی
اقای محترم نمیشه انقدر یکجانبه قضاوت کرد.باید حرفهای اون خانم را هم شنید.به حرفهای افراطی که بعضیا میگن هم توجه نکنید چون این اقایونی که افراطی نظر دادن اگر بلد بودن چکار کنن که تو این سایت نبودن و الان متاهل بودن. بهترین کار اینه که برید پیش یک مشاور و هردوتون حرفهاتون را به مشاور بزنید
نه فقط شما درس خونده ای
فقط شما میتونی واسه دکتری از ایران بری
فقط شما تو دانشگاه دولتی تو تهران درس خوندی
اصلا شما خوبی
اقای ابراهیمی اولا من اصلا درمورد شما حرف نزدم
ثانیا زندگی من با امثال شماها فرق داره.من دارم کارهامو میکنم که برای دکترا از ایران برم
ثانیا شما برو با بقیه دعواتو بکن من با کسی که پست گذاشته داشتم صحبت میکردم.
اوههههههه میگه زندگی من با شماها فرق داره باشه دخترم زندگی تو خیلی خوبه افرین بهت کسی که از این جهت به بقیه مردم نگا میکنه همون بهتر که بره به امید خدا زودتر بری
شما بلدین ازدواج کردین ؟ من متاهلم 2 فرزند هم دارم ولی این کار اقا اصلاً عاقلانه نیست
عزت و وقار مرد باید حفط بشه
بله کاملا مقصر شمایی که همه جوره جلوی این خانم کرنش کردی و عزت و مردونگیت رو له کردی!
فقط جلوی خدا باید ادما سجده کنن! به نظرم دوباره فکر کن و عزت نفست رو به دست بیار، دختر خوب و مومن و عالی بسیار زیاده، رفتارتو تغییر بده اصلا دیگه بهش زنگ نزن، این جوری که داره قبل ازدواج باهات برخورد میکنه خدا بعدشو به خیر کنه
اکثر عروس ها اولش با مادر شوهرشون خوبن کم کم بد میشن، این از همین الان میخواد تو رو از خانوادت جدا کنه چون میدونه دوسش داری، به هر حال نشستن حساب کتاب کردن و گفتن اینو حسابی بدوشیم، احتمالا یک روز بعد از عقدت هم مهریه اش رو میذاره اجرا، پس از الان 400 میلیون اماده کن که بدی بهش اگه میخوای ازدواج کنی
من جای پدر مادرتون بودم اول کار عاقت میکردم ، بعد از خونه مینداختمت بیرون .
مرد ناحسابی انقدر تحقیر شدی باز ول کن نیستی ؟! یعنی کافی بود یک هزارم این واسه من اتفاق می افتاد برخورد"سخت و خشنی" نشونشون میدادم که آل سعود که خوبه تن اوباما تو کاخ سفید بلرزه
این قصه خواستگار تهدیدای الکیه میخوان تورو اذیت کنن( راهشم خوب بلدن) ، ببین داداش گلم ته این زندگی خوشبختی نیست کسی که از اول کار هی اسم جهیزیه میاره بهت توهین کردن بچه ننه ای بهت گفتن نذار مادرت دخالت کنه تازه این که دخالت نیست حق مادرت تو انتخاب همسر پسرش نظر بده حالا فکر کن از فردا تو زندگی مادرت بنده خدا ی اشتباهی کنه اونوقت دیگه جلو اینا رو میشه گرفت ؟!!؟!
برو بشین فکر کن ببین از زندگی جی میخوای ، اگه زهر مار میخوای همین خوبه ...
پ ن :
دختر خانمای گرامی ایشون ی مورد خیلی خیلی خیلی نادر در آقایون می باشد فکر نکنید همه اینطورین :|
"برخورد سخت و خشن"
نگو یه مورد خیلی خیلی نادر.
بگو یک گونه منقرض شده که از همون اول هم انگشت شمار بودن.
عالي
این همه دختر خوب و مظلوم رو ول کردی رفتی چشم بازار رو کور کردی این رو پیدا کردی که هنوز نه به داره نه به باره هم به خودت هم به مادرت هم به خانوادت توهین میکنه؟!
وای جالبید به خدا
دکترا و فوق لیسانسای مارو نورخدا
اومدم مطالب خوندم حس کردم اینجا کودکستانه
کاملا معلومه که تو رو واسه خودت دوس نداره و فقط دنبال مادياته
بندازش تو سطل آشغال
اين بدردت نميخوره
400 تا سکه+اين 5 قلم هم که اصل جهيزه بود(لابد خودشون فقط ميخوان چهارتا دمکني بيارن)
اين همه دختر مجرد ريخته
مگه دختر قحطيه
تو رفتي چش بازارو درآوردي!!!!
تو چرا يکمي توي وجودت غرور نداري که هر چي بارت ميکنن صدات درنمياد???
من فکر میکنم انقدر که شما به ایشون علاقه دارید،اون خانم ندارن،برای همینم انگار یه جورایی میخوان ازین علاقه بیشتر به نفع خودشون استفاده کنن تا هر دو،به قول معروف گربه رو دم حجله بکشن،
وگرنه این اختلافات اونم توی این زمان نباید در این حد باشه....،در ضمن بی احترامی به خانواده تون و کوتاه اومدنتون یه زنگ خطره برای شما
سلام انقدر هرچی میگن قبول نکنید پس قردا نمیتونید ازپس این خانم بربیاری ارالان نباید به خانواده شما توهین کنن دخترمناسب نیست فقط داره شمارو تحریک میکنه یه خرده برای خودتون وخانواده تون ارزش قائل بشید اسمان که سوراخ نشده
بی خیالش شو. بخدا میدونم که میگم. لا خودت کنار بیا
وای وای بعضی از دخترای امروز چرا اینطوری شدن؟ مادر شوهر عین مادر ادمه این رفتارا چیه اخه ؟ بمیرم برای دل این مادر
سلام
اول چیزی که می تونم به شما بگم کارتون مهم تر از هر چیز دیگست تو این زمونه دختر خوب رو میشه به راحتی پیدا کرد ولی کار پیدا نمیشه .
شما از همون اول با خواسته این خانم کنار اومدین و هرچی خواستن براشون انجام دادین به خاطر همین پرتوقع شدن . به نظرم اونها قصد دارن شما رو از خانواده جدا کنن و بجز این خواسته هاشون هم به شما تحمیل می کنن. به نظر من اصلا مهم نیست چقدر از جهیزیه مرد بیاره ولی میشه این حرف هارو محترمانه مطرح کرد ، که خانواده با اون برخوردشون خواستن حرف خودشون رو به کرسی بنشونن .
در کل هر آدمی علاوه بر اعتقادات و رفتار و .. یه ذات دارن که نمیشه اون رو تغییر داد .ابن خانوداه از همین الان ذات خودشون رو به شما نشون دادن دیگه دنبال چی هستین؟؟؟؟؟؟ به نظرمن اگر همین جا موضوع رو خاتمه بدین بهتره تا از این بیشتر به خانوادتون توهین نشه . اینم بدونین این خانم از همین الان که هیچی نشده میخواد تو روی مادر شما وایسه و اون رو از زندگیتون بیرون کنه .
سلام
خیلی متن غم انگیز و ناراحت کننده ای بود واقعاً ناراحت شدم ... امیدوارم خدا بهتون صبر بده.
ببینید من دسته بندی کردم رفتار شما رو
مرحله اول زیر بار رفتن برای انجام پایان نامه بود که خب اشتباه بوده ... کمک حدی داره اینکه شما مدرک به ایشون برسونید درست نبوده ... هرچند که عادی شده این اتفاقا ...
مرحله دوم پذیرش این همه سکه به عنوان مهریه بوده حالا اگه شما خانواده خوب و پولداری هستید بحثش جداست ولی حساب کردید نزدیک 400 میلیون تومن باید بدید !!!!
مرحله سوم پذیرش جهیزیه بوده ... این 5 قلمی که ذکر کردید از نطر مادی 60-70% کل جهیزیه هستن ... در حالی که طبق فرموده خودتون خانواده تون دنبال جهیزیه و چیزهای مادی نیستن ... تو زندگی بعداً اینا همه مشکل و مساله و دعوا خواهد شد
مرحله چهارم توهین ایشون به مادرتون بوده .. چطور تونستید توهین به مادر رو تحمل کنید؟ کسی که اخلاقش جوری باشه که به یه مادر توهین کنه فکر می کنم انسان درستی نباید باشه از نطر اخلاقی ...
مرحله پنجم قدر این خانواده بسیار خوبتونو بدونید که انقدر با شما راه میان هم پدر هم مادر که این همه همراهی کردن شما باید قاطع باشید و با این دختر قطع ارتباط کنید تا بیش از این پدر و مادرتون بخاطر عشق به شما سختی نکشن
مرحله ششم دختری که انقدر ناز و ادا داره به درد زندگی نمی خوره هنوز زندگی شروع نشده قهر ها شو شروع کرده شما از همین رفتار ها باید دخترو بشناسید ...
خلاصه اینکه به نطرم این دختر مناسب شما نیست ... توهین به مادر چیزی نیست که به این سادگی ها بشه ازش گذشت و خبر از تربیت خانوادگی طرف داره
عاشق با فرهنگ!
تو این دوره هر کی خُل چِل تر باشه میشه عاشق ُ با فرهنگ تر ...
نیاز به شمشیر نیست ، اگه دختر ارزششُ داشته باشه ادم جونشم میده نه اینکه همه فکر ذکرش سو استفاده باشه
اتفاقا تو مدل تفکر شما ازدواج معامله ایه
راستی #اصلا شما خوبی
اقای امیر مهدی!
اولا من چنین پسرهایی را کم ندیدم.و چون براساس شواهد عینی دارم میگم پس مطمئنم هنوز چنین پسرهای عاشق و با فرهنگی پیدا میشن.
ثانیا شما شمشیر بگیر دستت و برو خواستگاری.انشالله موفق میشی.
ثالثا شما عاشق نیستی پس همون بهتر که چرتکه بندازی و بفکر ارزش افزوده ات باشی.قطعا طرف مقابلتونم بفکر ارزش افزوده و مدل ماشین و مقدار پول توی جیب شما خواهد بود.یک ازدواج معامله ای.
خانم حَسِرَت
اون کسی که شرایطی که شما گفتید ُ قبول میکنه آدم نیست انعامه
مگه ی دختر چقدر میتونه ارزش افزوده واسه ی مرد داشته باشه که طرف همه زندگیشُ بذار ، ثروتشُ ، اعصابشُ، وقتشُ و از همه مهم تر خانوادشُ .....
تا چارتا خُل پیدا نشن شما اینطوری توقعاتت نمیره بالا
اره اقای موسی راست میگه.کلا نه جهیزیه بده نه چند قلم جهاز بخر و نه به همسر ایندت کمک کن. از اقا موسی یاد بگیر که الان مجرده و کلا تو فاز صیغه کردنه.
مسیر زندگی ایشون را درپیش بگیرید تا در دنیا و اخرت سعادتمند بشید.
اقا موسی محض اطلاعتون دیدم اقایونی را که وقتی به دختری علاقمند میشن جهاز که هیچ پایان نامه هم هیچ حتی خونشونم بنام دختر خانم میزنن.حق طلاق هم میدن تازه دختر را روی سرشونم میذارن.تا وقتی که چنین پسرهایی هستن کسی بفکر ازدواج با اقایونی با طرز فکر شما نمیفته.
والا چند تا از جهیزیه را من دیدم خیلیا میگن اقا پسر بگیره یا تلویزیون که پسر میگیره.حالا بستگی به فرهنگشون داره باز.
درخصوص رفتار خانم هم من که نمیشناسمشون اما دیدم مواردی را که اول خانواده دختر کلی پسر را اذیت کردن تا از میزان وفاداری و علاقه پسر و مدیریتش مطمئن بشن.حالا باز موردی باید بررسی کرد اما خواستم بگم من چنین مواردی را دیدم که الانم اصلا اون بحثهای قدیم را ندارن. شما که دوسال باهاش دوست بودید باید بهتر بدونید که کلا دعواییه یا اینارو برای محکم کاری داره میگه.
والا الان انقدر زمونه بد شده که خیلیا اول از ترسشون هر شرطی را میذارن.درخصوص علاقه نداشتنم باید بگی بعضی وقتا ممکنه دختر تو دل و ذهنش اشوب باشه اما چیزی بروز نده و باهاتون تماس نگیره و زنگ نزدن دلیل بر عدم علاقه نیست.
خانم حَسِرَت ماذا فاذا؟
خداروشکر همیشه به نفع خانم ها تفسیر می کنید
دختر جالبی نیست
یک جورایی با توجه به توصیفاتت از خودش و خانوادش خودخواهی می باره
بعد بی احترامی به مادرت کرده و این سرآغاز ماجراست
ازطرفی هم وقتی پدربزرگت مرده اونا باید بهت احترام بذارن نه اینکه بهت فشار بیارن
مگه نمیگه خواستگار داره بذار بیاد ببینم اگر شد قسمت تو نبوده اگر نشد باید اون رفتاراش تغییر بده
پسر اگر بخواهد از اول زندگی اینجور کوتاه بیاد افسار زندگی از دستش می ره احترام مقابل احترام
با سلام و تشکر از اعتماد شما به گروه مشاوران "رهروان ولایت".
قبول دارم در شرایط سختی قرار گرفتهاید؛ منتها ریشهی تمام این مشکلات شیوه ناصحیح شما در ارتباط با این خانم بود و مصداق این بیت شدید که:
خشت اول گر نهد معمار کج ::: تا ثریا می رود دیوار کج
یقینا کار درستی نبوده که بدون هماهنگی با خانوادهها و شنیدن شروط و خواستههای همدیگر، به بهانهی ایجاد شناخت، 2 سال! با هم ارتباط داشتید.
شما ابتدا باید خانوادهها را در جریان قرار میدادید تا همین شروطی که اکنون عامل اختلاف شده، همان ابتدا مطرح میشد؛ و چه بسا اگر آن زمان بصورت رسمی پیگیری میکردید شاید الان توقعات آنها اینقدر زیاد نمیگشت!
در حال حاضر شما باید شرایط خودتان را عاقلانه و خوب ببینید و احساسی تصمیم نگیرید؛ چراکه برای ازدواج، ابتدا عقل شرط است و درمرحله بعد ظواهر و احساسات را باید دخیل کرد.
امام علی علیه السلام میفرمایند: حُبُّ الدُّنیا یفسِدُ العَقلَ وَ یصِمُّ القَلبَ عَن سَماعِ الحِکمَةِ وَ یوجِبُ اَلیمَ العِقابِ؛ دل بستگی به ظواهر دنیا، عقل را فاسد میکند، قلب را از شنیدن حکمت ناتوان میسازد و باعث عذاب دردناک میشود. (1)
از خودتان بپرسید: آیا توان پرداخت مهریه را دارید؟ آیا تهیه جهیزیه برای شما ممکن است؟ آیا تحمل شنیدن توهینهای متعدد ایشان به مادرتان را دارید؟ آیا اخلاقتان به هم میخورد؟ از کجا معلوم بعد از ازدواج مدام به شما نگوید که من کلی خواستگار داشتم اصلا چرا باید با توی بچه ننه ازدواج میکردم؟ از کجا معلوم بعد از عقد همسرتان به بهانه مشکل داشتن با مادرتان مهریه را اجرا نگذارد و ... ؟
به نظر بنده با یک فرد فقیر میتوان زندگی کرد، اما با یک فرد بیادب اصلا نمیشود.
با توجه به خصوصیات اخلاقی و رفتاریای که شما از ایشان نام بردید و با توجه به عباراتی که نوشتید: خانوادهام اصلاً با این وصلت موافق نیستند؛ الان به جایی رسیدم که مطمئنم اون عشقی به من نداشت؛ عقلم میگه با اون خوشبخت نمیشم و ... علی رغم میل باطنی، باید عرض شود ظاهرا این وصلت صلاح نمیباشد.
پیشنهاد پایانی:
شما جلسهای بگذارید و هر آنچه خطوط قرمزتان میباشد و هر آنچه در توانتان است که برای عقد و عروسی و بعد از آن انجام دهید را بدون دخیل کردن احساسات بیان نمایید، یا آنها میپذیرند که خب الحمدلله؛ یا بازهم بر خواستههای خودشان که در توان شما نیست پافشاری و به شما و خانوادهتان توهین میکنند که در این صورت فراموش کردن چنین فردی به صلاحتان است؛ هر چند شاید برایتان سخت باشد.
عَسَی أَنْ تَکرَهُوا شَیئًا وَهُوَ خَیرٌ لَکمْ وَعَسَی أَنْ تُحِبُّوا شَیئًا وَهُوَ شَرٌّ لَکمْ وَاللَّهُ یعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ؛ چه بسا چیزی را دوست نداشته باشید، حال آن که خیر شما در آن است. و یا چیزی را دوست داشته باشید، درحالی که شرّ شما در آن است. و خدا میداند، و شما نمیدانید. (2)
امیدوارم تصمیم درستی بگیرید.
----------------------------------------------------
پینوشت:
1 – مستدرک الوسائل ج12ص41
2 - سوره بقره آیه 216