اگه یکی بهم پیشنهاد دوستی بده سریع قبول میکنم!

22:14 - 1393/10/04

سلام. تقریبا 4'5ماهی از آخرین مطلبم میگذره...اتفاق خاصی نیفتاده...یادتون باشه گفتم دکتر گفته کم کاری تیورید و تنبلی تخمدان دارم یه دوره دارو مصرف کردم خوب نشدم رفتم پیش یکی دیگه دارو ها رو عوض کرد بازم خوب نشدم...قراره چن روز دیگه برم آزمایش بدم تا بعد.. رفتم کاموا بافی و کیف دوزی با چرم یاد گرفتم...شدم حالا هنرمند.. اما هنوز تنهام...احساس نچسب بودن میکنم...کسی بهم علاقه نداره.حتی خوانوادم... گاهی برای جلب توجه دوس دارم خودکشی کنم.وگاهی دوس دارم از رو اینکه همه چیز واقعا تموم بشه... ایمانمو گم کردم...گیج گیجم...نمیدونم کی قراره از گیجی در بیام. احساس میکنم اگه یکی بهم پیشنهاد دوستی بده سریع قبول میکنم...اما این غرور لعنتی بهم اجازه نمیده..میترسم از خدا. وقتی به عشق گذشتم نگاه میکنم حسرت میخورم که چرا گفتم شاید خدا قرار بهترشو بده...چرا گفتم شاید اون بده....چرا گفتم معامله با خدا....تو کله ی پوکم چی میگذشت..هنوز اینا رو با ترس مینویسم...مگه من قدیسم که با هاش دوست نشدمو گفتم خدا دوس نداره...این همه آدم دوسن خدا رو برگردونده ازشون مگه.... این حرفا نیست عرضه نداشتم...خدا کسی رو به سمتم نفرستاد.در حالی کسی روجز خودش نداشتم...چرا انقدر سکوت کرده...از مصلحتش متنفرم...که توش آرزوهای من جایی نداره...دعا کنین خدا گناهانم رو ببخشه و ندید بگیره و قبل اینکه بیشتر چرت بگم بمیرم...

http://btid.org/node/50366
تصویر sagheh
نویسنده sagheh در

من دانشجو هستم اگه میخواستم دیده بشم باید میشدم.اما کسی از من خوشش نمیاد .اگه بوده ارزش فک کردن نداشتن.خب آدم دوس باشه روحیشم خوب میشه دیگ.بعدشم کی مرده کی زنده.تازه بعدشم اگه ازدواج نشه تازه به همین نقطه رسیدیم.الاقل یه دو ساعت خوشی.

تصویر فاطي جون

ببين دوست عزيز تو قبل هر كاري بايد احساس خودتو نسبت به خودت تغيير بدي

فرضا با يكي هم دوست شدي بعد دوسه روز بازم ناراحت و افسرده ميشي چون تو كه تغيير نكردي

بايد خودت يه احساس رضايت نسبت به خودت پيدا كني البته من مطلب قبليتونو نخوندم ولي مثل اينكه تو فقط منتظر يه معجزه بزرگ از طرف خدا هستي

تصویر sagheh
نویسنده sagheh در

سلام ممنون هانای عزیز از راهنماییت یه سوال دارم.
اگه یه دختر با یه پسری که نمیشناسه ولی قسم میخوره قصد ازدواج داره.ولی هیچ کدوم همو ندیدن .و خانواده ها نمیدونن.شماره بده و صحبت کنن.برای آشنایی بیشتر.گناه داره درسته؟؟؟

تصویر هانا
نویسنده هانا در

بعضی وقتا لازم نیست فقط به گناه داشتن یا نداشتنه یه چیزی نگاه کنید آیندشو پیش بینی کن سخت که نیست همین تو سایت چقد دخترا و پسرا به خاطره دوستی حتی با قصده ازدواج آسیب دیدن از همه چی نا امید هستن برا چی خودآزاری میکنید پنهونی با هیچ پسری صحبت نکنید حتی اگر دست رو قرآن گذاشت بازم صحبت نکنید اصلا بر فرض اینکه اون آقا راست بگه احتماله اینکه خونواده ها قبول نکنن رو هم در نظر بگیرید پسرا از طرفه خودشون هر کسیو میبینن خوششون میاد بهش پیشنهاد ازدواج میدن بعد احتمالش زیاده خونواده پشیمونشون بکنه خب چه کاریه وقتی میتونن بیان خواستگاریو آشنا بشن چرا دوست بشن پنهونی الان که دیگه دوره قدیم نیست تا پسر اومد خواستگاری همه چی قطعی باشه تا سه ماه دوطرف میتونن با هم باشن تفاهم داشتن ازدواج میکنن نداشتن جدا میشن از هم شناخته خیلی کاملی پیدا میکنن ولی دوستی 2 سال هم که با هم حرف بزنن حتی نصفه اون 3 ماه شناخت پیدا نمیکنن اصلا طرفه دوستی نرو ...شما احتیاج به ازدواج داریدو این شوخی نیست تا به گناه نیوفتادید به فکره خودتون باشید شما باید دیده بشید با تو خونه بودن کسی بهش الهام نمیشه شما هستید بیاد خواستگاریتون باید سعی کنید موارده مثبتتونو اخلاقا و مهارتای خوبیو که دارید ارتقا بدید بقیه بفهمن خودتونو واقعا بشناسن وقتی نگاهتون میکنن یه دختره غمگینو منتظرو نبینن مطمئن باشید حاله روحیتون خوب بشه مشکلات جسمیتونم خوب میشه ارتباطتونو با فامیل و دوستاتون زیاد کنید با آدمای شادو هم سنه خودتون باشید هر چی که بهتون انرزی منفی میده از خودتون دور کنید

تصویر هانا
نویسنده هانا در

درک میکنم عزیزم نذار دیگه این حست طولانی بشه شما باید رو خودت کار کنی انقد منفی فکر نکن وقتی مثبت فکر کنی میشه کلاسای بافتنیو گلدوزی خوبه ولی بهتر نبود بری یه کلاسه شادتر که همسن و سالای خودت و کسایی که مجرد هستن بیشتر توش باشن ؟یا یه کلاس دخترونه تر...کلاسای یوگا یا ورزشای توپ دار یا کلاس هنریای جدید مثله ساخت جواهر و سنگتراشی یا حتی کلاسای حرفه ای تر مثله کامپیوترو برنامه نویسی این چیزا چون اینجور کلاسا فکرو درگیر میکنه ولی بافتنیو وخیاطی برعکس به خاطره اون آرامشو ملایمتی که داره اصلا تاثیری روی ذهنت نداره موقعه کار میتونی به هرچیزی فک کنی حالا من کاری به کلاس رفتن ندارم شاید دوس داری ...اهل کدوم شهری؟اگر همشهری باشیم شاید بتونم کمکی کنم...تا حالا مشاوره حضوری رفتی؟

تصویر توفیقی

سلام

واقعا احساس تنهایی، نگرانی نسبت به آینده، حس و حال نچسب و دلگیریه! همه ما دوست داریم مسئله شما حل بشه و به آرزوی خود برسی.

همانطور که در پاسخ اول اشاره کردم همه این حس و حال ها و نا امیدی ها و غمگین بودن و ... (حتی تنبلی تخمدان ،احتمالا)  میتونه به خاطر کم کاری تیروید شما باشه (البته عواملی همچون نداشتن خواستگار مناسب و برآورده نشدن انتظارات و... هم از عوامل محیطی این مسئله است که میگم چکار کنید)

نکته ای که باید خدمت شما بیان کنم اینه که: راهکارهای دوستان (هرچند مفید) نمیتونه به شما کمک اساسی کنه مثلا رفتن به کلاس هنری میتونه جزیی از برنامه درمان باشه ولی کامل نیست لذا پاسخ نمیگیرید.

شما قبول دارید که اگه کسی دستش بشکنه؛

 هم درد داره!

 هم باید بره درمانش کنه!

 و هم صبر و تحمل کنه تا چند ماهی بگذره و دوره درمانش تکمیل بشه سپس خوب شه؟

آیا درسته این شخص دعا کنه بگه خدایا دستم زود جوش بخوره تا نخوام گچش بگیرم؟ این انتظار بجاییه؟ در روایات داریم که وقتی حضرت موسی(علی نبیا و آله و علیه السلام) مریض شد و از خدا طلب شفا کرد او را به رفتن پیش طبیب سفلرش کرد.( كما قيل «ابى اللّه ان يجرى الامور الا باسبابها» و «اذا اراد اللّه شيئا هيأ اسبابه» و هذا جار فى كل شي‏ء)[1]

خواهر گرامی شما باید در ابتدا مشکل کم کاری تیرویید خود را حل کنید این یک مشکل جسمی است که باید دوره درمانش تمام بشه.

 بعد از اون چون این مسله فرایندهای ذهنی هم درگیر کرده و عوامل محیطی اجتماعی هم وجود داره باید با تکنیکهای روانشناختی مشکل خودتون رو حل کنید.(این هم دوره درمان داره)

 وقتی اوضاع جسمی و حال و احوال فکری شما مناسب شد خود به خود در رفتارها و گفتارها و نوع تفکر شما نشان داده میشود طوری که نه تنها خود شما بلکه اطرافیان متوجه تغییر خواهید شد.

پس از آن روشهایی که مشاورین محترم در تاپیکهای قبلی شما نسبت به چگونگی پیدا کردن خواستگار بیان کرده اند را دنبال کنید.

انشاالله به نتایج خوبی خواهید رسید.

 

نکات پایانی اینکه:

1- خواهش میکنم مطلبم را با دقت بخونید و اهمیت بدید.

2- اگه دنبال درمان رفتید امید موفقیت شما هست و الا این حالات زمینه بروز دورهای افسردگی  و ... خواهد شد که مشکل شما را به مراتب بدتر خواهد کرد.

                              برایتان هر چه خوبیست صمیمانه دعا میکنم.

 

[1]. شرح الكافي-الأصول و الروضة (للمولى صالح المازندراني)، ج‏4، ص 269.

تصویر شبنم73
نویسنده شبنم73 در

به نظرمن همه چیز بستگی داره به اینکه با چه عینکی آدم به دنیا نگاه کنه با عینک خوشبینی یابدبینی !

اعتماد به نفست خیلی پایین اومده دلیل ناراحتیت اینه خب سعی کن بالا ببریش 

خیلی نسبت به زندگی بدبین شدی دیدت رو عوض کن با خدا حرف بزن همه چیزواز خودش بخواه بدترین گناه ناامیدی از درگاه خداونده

وقتی شما حتی ی آشپزی ساده رو میگی من یادندارم اونم ی جوری که تاآخر عمرم یادندارم ویاد نخواهم گرفت یعنی چی؟!

از چیزای کوچیک شروع کن مثل همین آشپزی تلاش کن تا یاد بگیری بیا اینترنت سرچ کن تمرین کن تا یاد بگیری بعد وقتی تونستی ی غدای خوب درست کنی اعتماد به نفست بیشتر میشه وکم کم اعتماد به نفست روتقویت کن به خودت بگو من بهترینم  بقیه نمیفهمن مگه میشه خانواده دوست نداشته باشن؟فک کن ببین چه رفتارایی داری شاید به خاطر رفتار خودت باشه نباید بشینی ودست رو دست بزاری وهمش منفی بافی کنی باید خودتو فکرتو زندگیتو تغییر بدی وتلاش کنی

بعدم واسه بچه دارشدن خیلی ها بچه دارنمیشن از حالا ناراحت باشی که شاید بچه دارنشی خب هروقت نشدی اونوقت غصه بخور شاید خدا بخواد بهت بده کسی که نمی تونه جلو خدارو بگیره

اگه همه مثه توفک کنن پس اونیکه فهمیده سرطان داره باید خودشو توقبر کنه خیلی ها بچه دار نمیشن اونام مثه تورفتار می کنن؟توکه دستی دستی داری دوراز جون بااین افکارت قبر خودتو می کنی!

یکم مثبت نگر باش شروع کن به تغییر خودت ایشالا خداهم کمکت کنه ومشکلاتت رو حل کنهkiss

تصویر mahmood
نویسنده mahmood در

با حرفای شما   موهای بدن آدم سیخ میشه.. حرفات خیلی تکان دهنده است. گناه دختران معصومی مثل شما  به گردن کیه و مقصرکیست که باعث میشه دختران امثال شما در این جامعه و این شرایط  بخواهند اینجور زجر بکشن.... با این حرف  منم از مرد بودن خودم شرمم میشود.. چه روزگار و چه جامعه عجیبی.. همه به نوعی و از چیزی مینالند.. ختر و پس نداره.. خیلی از دردها مثل همند وروی یک نقطه مشترکند.. حس شما و روزگار شما رو هم من حدود 12 سال تجربه کردم اما بازم از چاله به چاه افتادم و الان اسیرم...  سخته.. آدم نمیدونه دلش برا خودش بسوزه یا همنوعانش.

تصویر sagheh
نویسنده sagheh در

سلام سروناز عزیز نمیدونم ولی من نمیشناسمت ولی نمیدونم چرا بهت علاقه پیدا کردم و اینکه ایکاش دوستم بودی...
اینکه آدم قانع باشه خیلی خوبه چیزی که دوس داشتم باشم اما نیستم...
سالها پیش موقع کنکور دادنم.میگفتم سردرد دارم حالم اصلا خوب نبود ازشدت درد شبا از خواب بیدار میشدم و گریه میکردم...وقتی به خانوادم میگفتم بهم میگفتن فلانی.کور شل وال بل ...اما درس میخونه.پس تو هم باید ...
انقدر از این حرفا زدن که خودکشی کردم...
الانم همون موقعیته...حرفایی که احساس میکنم دارم تحقیر میشم..
من باید مقاوم باشم...
بارها سعی کردم خودم رو اصلاح کنم...از دوستام پرسیدم چرا من نچسبم.ایراداتمو بگید...گفتم رو کاغذ بنویسین که اصلا مشخص نشه کی به کی...اما همه ازم تعریف میکنن...یه ایرادات جزیی میگیرن...
به این نتیجه رسیدم تقصیر من شاید همش نباشه...آخه وقتی با دوستام هستم انقد قاطی نیستم...

تصویر saman66
نویسنده saman66 در

سلام

خواهر خوبم به قول قدیمی ها شما هنوز جای سفت ندیدی یا مودبانه ترش سختی ندیدی که شرایطت رو سخت میدونی

شما مشکلت با دوست پسر و شوهر حل نمیشه فقط نیاز داری به بزرگ شدن

راه کارش به نظر بنده اینه( کاری که خودم کردم و میکنم)حداقل یک روز در هفته برو به یه آسایشگاه یا بیمارستان و از کسایی که هیچ ارزویی ندارن جز داشتن سلامتی دیدن کن، اگه میتونی کمکشون کن،پرستارشون باش،با یه شاخه گل دلشون رو شاد کن

راه کار بعدی که حتما حتما باید انجام بدی اینه که بری به قبرستون

اونجا پر از کسایی که ارزشونه می تونستن به دنیا برگردن و فقط یه کار خوب انجام بدن، ارزوشون می تونستن جای شما باشن هنوز فرصت داشته باشن

خواهر خوبم زندگی همین یه باره و تو برای خوشبخت بودن نیاز به داشتن کسی که تو رو خوشبخت کنه نداری ،،،چه شما چه هر کس دیگه ای اگر قبل از ازدواجش احساس خوشبختی کرد بعد ازدواج هم میکنه اما اگه امیدت به این باشه که کسه دیگه ای با اومدنش تو زندگیتون شما رو خوشبخت می کنه اشتباه میکنید و دارید از زیر پذیرش مسئولیت زندگیتون شونه خالی میکنید

محکم باشید و خودتون رو باور کنید و به خدا توکل کنید (شما کار خودتو انجام بده نتیجه رو به خداوند واگذار کن)

شما که معاذلله از حضرت زهرا و حضرت زینب و حضرت خدیجه نزد خداوند عزیزتر نیستی، اون بزرگواران چقدر بر مشعیت های الهی صبر و تحمل کردن و همواره خداوند رو شاکر بودن

پس برای خودتو زنگیت ارزش قائل باش و کلام خدا رو بیشتر بخون

تصویر merida
نویسنده merida در

طرف نا امید هست بقده کافی شما میگی بره قبزستون!!!!!!!!!!!!!!!!!smiley

  

تصویر sagheh
نویسنده sagheh در

سلام خانم سروناز.راهنمایی هاتون جالبه..مرسی...
بنظرت بعد ۲۷سال که از سنت گذشته هنوز خدا مصلحت ندیده شما ازدواج کنین...به چیزای تقریبا کوچیک شما رو سرگرم کرده...
بنظرتون ازدواج همه چیز نیست...؟؟؟!!!!!جالبه
باز ازدواج آدم ها مستقل میشن زن بودن و مرد بودن رو تجربه میکنن.مسولیت پذیر میشن...بچه دار میشن...اینه کمه از نظرتتون...
فکر نمیکنین یکم دارین خودتون رو گول میزنین...
اصلا من افسرده...کم عقل...نیاز به مشاور دارم هرچند وسعم نمیرسه..ولی شما هم قبول کنین از در ناچاری رفتین تو فاز گول زدن خودتون...
چرا چون شما دخترین اجازه ندارین خیلی کارا برخلاف پسرا انجام بدین...برم تو جمع مسجد و مهمونی و فلان اجتماع و...همه به نگاه دختری که اومده خودشو بچسبونه.نگات میکنن.
خدا خودش گفته با ازدواج دینت نصف کامل میشه..نمازت ۷۰برابر...ال بل نگفته..
..برادرت بگه اگه من لب تر کنم صد تا دختر دورم میچرخن تو چی؟ بازم حرفاتو تکرار میکنی.اگه همه بفکر حل کردن مشکلات برادرت باشن اما کسی نگه تو چه مرگته...
من وسع مالیم نمیرسه برم مشاوره...۴سال پیش رفتم نیم ساعت۲۴۰۰۰۰ت میگرفتن..الان لابد ۵۰میگرن از کجا بیارم...همین جوری پول دکتر و دوا میدم به اندازه ی کافی

تصویر mahseta
نویسنده mahseta در

خوابیده بودم؛ در خواب كتاب گذشته ام را باز كردم و روزهای سپری شده عمرم را برگ به برگ مرور كردم. به هر روزی كه نگاهمی كردم، در كنارش دو جفت جای پا بود. یكی مال من و یكی مال خدا. جلوتر می رفتم و روزهای سپری شده ام را می دیدم. خاطرات خوب، خاطرات بد، زیباییها، لبخندها، شیرینیها، مصیبت ها، … همه و همه را می دیدم؛ اما دیدم در كنار بعضی برگها فقط یک جفت جای پا است. نگاه كردم، همه سخت ترین روزهای زندگیام بودند. روزهایی همراه با تلخی ها، ترس ها، درد ها، بیچارگی ها.

با ناراحتی به خدا گفتم: «روز اول تو به من قول دادی كه هیچ گاه مرا تنها نمی گذاری. هیچ وقت مرا به حال خود رها نمی كنی و من با این اعتماد پذیرفتم كه زندگی كنم. چگونه، چگونه در این سخت ترین روزهای زندگی توانستی مرا با رنج ها، مصیبت ها و دردمندی ها تنها رها كنی؟ چگونه؟»

خداوند مهربانانه مرا نگاه كرد . لبخندی زد و گفت: « من به تو قول دادم كه همراهت خواهم بود. در شب و روز، در تلخی و شادی، در گرفتاری و خوشبختی. من به قول خود وفا كردم، هرگز تو را تنها نگذاشتم، هرگز تو را رها نكردم، حتی برای لحظه ای! آن جای پا كه در آن روزهای سخت می بینی ، جای پای من است ، وقتی كه تو را به دوش كشیده بودم!»

تصویر sagheh
نویسنده sagheh در

سلام خانم سروناز...از همیاریتون ممنون
ببخشید اگه شما هم خواهر بزرگتر از خودتون نداشتین و خواهراتون ۲۰،۲۱سالگی ازدواج میکردن.شاید الان شما هم به من میپیوستین.اوضاع منو داشتین شاید بدتر کی میدونه...
در ضمن ببخشید یک سوالی تو ذهنم سالیان هست که جوابشو پیدا نمیکنم..
مگه من خودم خواستم که تو این دنیا باشم؟خانوادم,جنسیتم,حتی رشته تحصیلیم،وحتی همسرممخودم حق انتخاب ندارم...مجبورم زندگی کنم.مجبورم بسازم.مجبور...همه زندگی اجباره...
بهم میگی برو با خدا حرف بزن مگه نزدم ۲۴سال به خدا گفتم.شد یه بار بگه حق باتو...شد بگم فلان چی نگه مصلحتم حکمتم...
برای چی باید انقدر سختی بکشم...
هی میگم شوهر ...به امام هشتم قسم که خودش میدونه چقد دوسش دارم..اگه بخاطر جو موجود نبود نمیگفتم..همه میلم به شوهر در حد ۲۰درصد شایدم کمتر...
اما وقتی به دور و اطراف نگاه میکنم...امان از بی کسی..امان

تصویر سروناز20

حرفات تامل برانگیزه ... راستش من سال هاس که دیگه  به پر وپای خدا هم نمی پیچم .. شدم مثل یه تیکه سنگ که حتی از خداهم چیزی نمی خوام...هرچند اون خودش میدونه من چی میخوام ....

با خودم میگم شاید آزمایش من تو زندگی اینه... بازم خدا رو شکر که فلج نیستم قطع نخاع نیستم پندر ومادرم بالای سرم هسن....

من برای شکر گذار بودم همینا برام بس بوده... !!!

البته شاید مسخره به نظرت بیادا...

یعنی همیشه سعی کردم خودمو با بد تر از خودم مقایسه کنم نه بهتراز خودم .. برعکس شما...

خوب نمیدونم شاید منم یه جور بدبختم .....!!

تصویر سروناز20

چی بگم... اینجا هر کس هر چی بگه شما بازم حرف خودتونو میزنید  من حتی میدونم میخوای چه نتیجه ای بگیری... میدونم به خدا شک کردی میدونم از خوب بودن که تهش جوابی نمیگیری هم خسته شدی .. میدونم ... شاید الان تو مقطعی هستی که دیگه حتی اعتقادی به برخی از رفتارهات هم نداری ... من تمام این مراحل رو رفتم ... اما به لطف خدا خودمو نگه داشتم ... میدونم خیلی کار سختیه .. خیلی زیاد .. . اما حس کردم هر بار یه کمکی بهم کرد که بمونم... مثالش همین دیروز  رفتم جایی یه آقایی که همیشه به خانم های بد حجاب  و.. احترام میذاشت شروع کرد به بی احترامی و بد رفتاری باهام .. نمی تونم بگم تو لحظه چقدر غمگین شدم چقدر دلم شکست ... چقدر تو دنیا حس غربت بهم دست داد ولی اندکی بعداید کم تر از ده دقیقه بعد   سر راهم یه آقایی سبز شد که برام کلی از راه های مقامت تو زندگی و تحمل رفتار های بد مردم حرف زد تو  یقین دارم خدا فرستادش که از دلم دربیاره... اینو الان که میگم نمیفهمی باید درک میکردی چه حالی داشتم و اون حرفا چقدر مثل آب رو اتیش عمل کرد وحالم خوب شد ... ولی من دوست دارم اینا حرف اخرم باشه... اول توصیم اینه که خودتم به خودت کمک کن پیش یه مشاور خوب برو که متدین هم باشه مثل آقای گلزاری تو تهران ... سعی کن امید رو تو زندگیت ایجاد کنی .. رو ازدواجم فوکوس نکن .. به نظرم گاهی برای کشف خوشبختی تو زندگی لازمه بری و کمی از نزدیک تنهایی و مشکلات مردم دیگه رو ببینی ..یه سر به محله های جنوب شهر بزن یه سر به خونه سالمندان بیارستان ها .. برو ببین که چقدر چیزهای خوب داری که فراموش کردی ... درضمن خیلی چیزا هست که شما  نمیدونی... و خدا میدونه.....خدا رو چه دیدی شاید دیگه چیزی نمونده باشه و این اخراش باشه...!!!

تصویر sagheh
نویسنده sagheh در

سلام ممنون از راهنمایی و حرف زدنتون....
اما راهی نیست برای من...آرزوی مرگ بهترین کمک به منه...
من چیزی ندارم...حتی جرأت خودکشی...پس باید بشینم و دعا کنم که بمیرم...
خدا که حوصله ی منو نداره حقم داره...شما دعا کنید بمیرم .فقط بمیرم

تصویر سروناز20

میدونستی اخرین حربه شیطان برای گمراهی  انسان ها ناامید کردنشونو ... ؟؟؟؟؟؟؟

میدونستی الان بازیچه شیطان شدی؟؟؟

 میدونی چقدر تا الان به خودت و خدات بد کردی؟؟؟

میدونی خدا چقدر منتظرته؟؟؟

میدونی

تو رندگی فقط یه نفره که همیشه حواسش بهت هست...

فقط یه نفره که همیشه برات وقت داره...

فقط یه نفره که همیشه ودر هر حال میشه بهش تکیه کرد...

فقط یه نفره که هیچ وقت تنهات نمیذاره...

فقط یه نفره که با وجو مه داشته ها و نداشته هات بازم دوستت داره ..

فقط یه نفره که واقعا درکت میکنه..

فقط یه نفره که میشه راحت باهاش حرف زد و درد ودل کرد و بعدش پشیمونم نشد...

فقط یه نفره ..

خودت بهتر از من می شناسیش....

 

تصویر max
نویسنده max در

ازدواج باید,با عشق شروع بشه.پسری که واسش مامانش,زن پیدا کنه همون بهتر که نباشه,,,البته عشق پاک..نه اون عشقی که با نگاههای هرزه به وجود,بیاد..پسر میخواد,زن بگیره نه ماماناشون.اخ که چقد از,ازدواجای سنتیه سنتی که تو دو جلسه همه چیو تموم میکنن و عقد,میکنن بدون هیچ شناختی چقد,بدم میاد.بغد چند ماهمم طلاق میگیرن.ننیدونم چرا دقیقا ازدواجای سنتی داره به طلاق کشیده نیشه.دقیقا برعکس شده.یه زمانی ازدواجای,دوس پسری و دختری به طلاق میکشید ,جدیدا ازدواجای سنتی اینحوری شده

تصویر توفیقی

خواهر گرامی

حرفای شما درسته! واقعا احساس تنهایی، نگرانی نسبت به آینده، حس و حال نچسب و دلگیریه! همه ما دوست داریم مسئله شما حل بشه و به آرزوی خود برسی.

همانطور که در پاسخ اول اشاره کردم همه این حس و حال ها و نا امیدی ها و غمگین بودن و ... (حتی تنبلی تخمدان ،احتمالا)  میتونه به خاطر کم کاری تیروید شما باشه (البته عواملی همچون نداشتن خواستگار مناسب و برآورده نشدن انتظارات و... هم از عوامل محیطی این مسئله است که میگم چکار کنید)

نکته ای که باید خدمت شما بیان کنم اینه که: راهکارهای دوستان (هرچند مفید) نمیتونه به شما کمک اساسی کنه مثلا رفتن به کلاس هنری میتونه جزیی از برنامه درمان باشه ولی کامل نیست لذا پاسخ نمیگیرید.

شما قبول دارید که اگه کسی دستش بشکنه؛

 هم درد داره!

 هم باید بره درمانش کنه!

 و هم صبر و تحمل کنه تا چند ماهی بگذره و دوره درمانش تکمیل بشه سپس خوب شه؟

آیا درسته این شخص دعا کنه بگه خدایا دستم زود جوش بخوره تا نخوام گچش بگیرم؟ این انتظار بجاییه؟ در روایات داریم که وقتی حضرت موسی(علی نبیا و آله و علیه السلام) مریض شد و از خدا طلب شفا کرد او را به رفتن پیش طبیب سفلرش کرد.( كما قيل «ابى اللّه ان يجرى الامور الا باسبابها» و «اذا اراد اللّه شيئا هيأ اسبابه» و هذا جار فى كل شي‏ء)[1]

خواهر گرامی شما باید در ابتدا مشکل کم کاری تیرویید خود را حل کنید این یک مشکل جسمی است که باید دوره درمانش تمام بشه.

 بعد از اون چون این مسله فرایندهای ذهنی هم درگیر کرده و عوامل محیطی اجتماعی هم وجود داره باید با تکنیکهای روانشناختی مشکل خودتون رو حل کنید.(این هم دوره درمان داره)

 وقتی اوضاع جسمی و حال و احوال فکری شما مناسب شد خود به خود در رفتارها و گفتارها و نوع تفکر شما نشان داده میشود طوری که نه تنها خود شما بلکه اطرافیان متوجه تغییر خواهید شد.

پس از آن روشهایی که مشاورین محترم در تاپیکهای قبلی شما نسبت به چگونگی پیدا کردن خواستگار بیان کرده اند را دنبال کنید.

انشاالله به نتایج خوبی خواهید رسید.

 

نکات پایانی اینکه:

1- خواهش میکنم مطلبم را با دقت بخونید و اهمیت بدید.

2- اگه دنبال درمان رفتید امید موفقیت شما هست و الا این حالات زمینه بروز دورهای افسردگی اساسی و ... خواهد شد که مشکل شما را به مراتب بدتر خواهد کرد.

                              برایتان هر چه خوبیست صمیمانه دعا میکنم.

 

[1]. شرح الكافي-الأصول و الروضة (للمولى صالح المازندراني)، ج‏4، ص 269.

تصویر sagheh
نویسنده sagheh در

میشه لااقل بگین چه ایرادی دارم...اون دفعه گفتین برم کلاس هنر مند شم گوش کردم...
بگین چرا خوشش نمیاد با من حرف بزنه

تصویر sagheh
نویسنده sagheh در

منظورم همه آدما هست...شما و دیگران

تصویر sagheh
نویسنده sagheh در

چرا کسی با من حرف نمیزنه

تصویر sagheh
نویسنده sagheh در

تنها نشدی تا بفهمی تنهایی چقد درد داره...درد میفهمی درد...تا حالا درد کشیدی مطمینن...
خدا هم میدونست کسی نمیتونه اونقدر عاشقش باشه که لایقه...برا همین از هر چی جفت آفرید.
کاش کسی حرفا مو میفهمید...

تصویر sagheh
نویسنده sagheh در

آره از خدا چیزی کم نمیشه...خدا این همه عاشق داره که هر روز از عشقش هزار تا کار خوب میکنن و هزارتا کار بد و ترک میکنن...خدا لیاقت بیشتر از اینا رو داره...شک نیست.
اما من نباید حرف از عشق بزنم فقط باید حسرت عشق دیگران رو بخورم...
فک میکنی پسری که دست مامانشو گرفته میاد خواستگاریت عقلشو ...گاز گرفته بیاد نفقه و مهریه و.....به جناب عالی بده...این همه دردسر رو میکشه تا نیاز جنسیشو رفع کنه ..اینم استادمون گفته.

روایت حضرت موسی (ع) استادم که شیخه گفته.راستی منظورتون از
اینکه شاید از دید شما مصلحت شما در یک ازدواج خوب باشه. ولی در مصلحت خدا این نباشه چیه؟؟؟
خواستگار ؟؟!!!!!!!!دلم میخواد یه نفر باشه که برای بدست آوردنم یکم تکون خورده باشه بعد برا نگه داشتنم.راحت بدست بیای راحتم از دست میری...
ماجرای دلم میخواد دوس بشم ماجرای صیغه موقت آقایونه...
دوس داشتن لیاقت میخواد که انگار از بدشانسی اونم نداریم...
کمک به دیگران؟؟؟؟چه کمکی ؟؟؟؟؟هر کی کمک ازم میخواد اگه بتونم خود خدا میدونه کمکش کردم..
بیرون گود نشستی داری داری چی میگی ...

تصویر nara
نویسنده nara در

ببخشید این روایت حضرت موسی رو از کجا اوردید؟!!!!!

و اما جواب سوالتون.شاید از دید شما مصلحت شما در یک ازدواج خوب باشه. ولی در مصلحت خدا این نباشه!از طرفی خانم هایی هستن که مانند شما همین شکایات رو دارن ولی بعد از بررسی مشخص شده که خواستگارهایی رو بادلایل واهی ردکردن.

حالا شما کلا خواستگار نداشتید؟

و نکته بعد اینکه این همه آدمی که دوست دختر و دوست پسر شدن مگه به عشق رسیدن؟!

یه پسری یه دختری رو تو خیابون میبینه میگه چه خوشگله، هورمون های جنسیش به کار میوفته و میره سمت دختره و بهش پیشنهاد میده. دختره هم میگه اخ جون من به چشم یکی اومدم و قبول میکنه.

این یعنی عشق؟!

حالا این وسط یه عده به ازدواج میرسن ولی گروه کثیری نمیرسن.

حالا شما بری رفیق پیدا کنی برای خودت نه چیزی از خدا کم میشه نه چیزی بهش اضافه میشه. فقط به بدبختی های خودت اضافه میشه دوست خوبم.

یادت باشه در مسلک بندگی، قناعت و رضایت به خواسته خداحرف اول و آخر رو میزنه.

و اما من راه حل شما رو در زیارت امام رضا و انجام کارهای خیر برای مردم میدونم.

برو به ملت کمک کن. جوابشو میگیری.

تصویر سروناز20

گر روزى در دشوارى و فشار افتادى نوميد مشو، چراكه روزگارى دراز در آسايش و توانگرى خواهى زيست.

و به پروردگارت گمان بد مبر، چرا كه ذات بى همتاى خدا به خوش گمان بودن به او زيباتر است.

بى ترديد در پى دشوارى آسانى خواهد آمد، و سخن خدا راست‏ترين گفتارهاست كه فرمود: ان مع العسر يسراً.

تصویر سروناز20

بیین من الان 27 سالمه ... خداییش گاهی فکر میکنم صبر عیوب دارم... از سن 24 سالگی پاتوقم اینجاس..

تو زندگیمم تا دلت بخواد حساسم .. یعنی اگه دل ببندم خیلی دیر فراموش میکنم ...

البته مثل خیلی از دخترای خوب که اهل دوست پسر و.. نیستن ..یعنی یه جورایی روحم هنوز اون حساسیت هاشو خدا رو شکر از دست نداده و خشن نشده که بشه بهش گفت کاروان سرا.!!!

حالا این من.. اوضات از من بدتره؟؟؟؟

تا زه من خواهر بزرگ تر از خودمم دارم که هنوز ازدواج نکرده ....پس حالا حالا ها باید صبر داشته باشم...

بد تر ازاون نداشتن آشنا و قوم وخویش درست و حسابی و در شان هست ..

بدتر از اون وضعیت فرهنگی شهرمون هست ..

و..

تا دلت بخواد یمشه روش فکر کرد ولی وقتی به جایگاه من برسی میفهمی باید ...ساخت...

باید دووم آورد به هر طرفی که هست ..البته در مسیر خدا ...

و بی خیال شد و سپرد به خودش ...

 

تصویر sagheh
نویسنده sagheh در

آفرین چقد همه درساشونو خوب خوندن...باریک الله...خدا از داشتن بنده هایی مثل شما به خودش افتخار میکنه...
من باید چیکار میکردم که نکردم...من هیچ وقت نگفتم خدایا اونی که من فقط دوس دارم گفتم اگه مصلحتت خودشو وگرنه اونی که خوبتر رو بده سه سال گذشته ...قراره مثل حضرت زکریا تا 100سالگی صبر کنم ....یه آدم مذهبی خوش اخلاق کوشا و با عرضه که بشه باهاش زندگی کرد تو این دنیا نیست
یک عمر بهم گفتن معنویات....یه استاد دارم شیخه میگه وقتی حضرت موسی از بین دو دختر شعیب حق انتخاب پیدا کرد به پدرشون گفت من زیبا تر رومیخوام حتی اگه علم نداره...
توقع نداشته باشین با ۲۴سال سن حقم رو از زندگی نخوام.
خدا اصلا منو فراموش نکرده من این حرفو نزدم..فقط نمیدونم دلیل این سکوت کبری چیه..

تصویر آقا حمید

کاشکی میومدی اتاق گفتگو بهت کمک کنیم با بچه ها

تصویر yosef
نویسنده yosef در

اگر فقط به این فکر کنیم که ما فقط بنده خداییم و در دنیا وظیفه مون اینه که عبادتش کنیم . و اگه این رو فراموش نکنیم که روزی ما دست خداست . دیگه به چیزهای دیگه فکر نمی کردیم.

تصویر ناجی
نویسنده ناجی در

سلام خواهرم  هیچ وقت فراموش نکن ماها بچه های فاطمه زهرا و علی هستیم از همه مهمتر ماها بنده خدا و عشق خدا هستیم  خدا و اهل بیت عاشق تک تک ماها هستند . اینکه فکر میکنیم خدا فراموشمون کرده مال  خیال ماست   و الا خدا هیچ وقت فراموش نمیکنه . مگه میشه کانون عشق و محبت، عشقش رو فراموش کنه . فقط ما راه رو اشتباه رفتیم و فقط نوک دماغمون و همین الانمون رو میبینیم .  اما خدا به بلندای ابدیت به ما نگاه میکنه . چرا باطن زندگیمون رو با ظاهر زندگی دیگران قیاس میکنیم . خیلی ها هستند که بعد از ازدواج با اینکه عاشق بودند الان ارزوی مرگ میکنند .  کی گفته ازدواج نکردن یعنی بدبختی  ااگه ازدواج کردی و گیر یک آدم زبون نفهم افتادی و دست بزن داشت و زندگی رو برات زهر مار کرد و....  اونموقه هم ..... بیایم کمی واقعیت ها رو ببینیم . خدا  خیلی دوسمون داره. میزان موفقیت و  نشاط انسان ها بستگی به میزان ارتباطشون با خداوند متعال داره ، اگر کسی بتونه با خدا آروم بشه دیگه هیچ چیز دنیا نمیتونه بهمش بریزه .

تصویر max
نویسنده max در

هی میگن خدا,,مصلحت,,خودمونو با مصلحت گول زدیم..نباید عاشق بشیم..اگه عاشق بشیم میگن خطا کردی....۶۰روزه دارم زیارت عاشورا میخونم هر کاری بگین کردم تا فراموش کنم چون خدا دوست نداره ولی حالا چی..هیچی ..افسردگی گرفتیم..خدا هم که انگار نه انگار...اصلا انگاری ما رو نمیبینه.ما به خاطر اون ,به خاطر اینکه گناه نکنیم به همه چی پشت کردیم...عاشق شدیم ولی به زور دارین فراموش میکنیم...من به خاطر خدا فراموش دارم میکنم هر چند سخته ولی خدا دلمو اروم.نمیکنه حتی با یه نشونه کوچیک

تصویر max
نویسنده max در

منم مثل تو..حرفای دل منو زدی

تصویر سروناز20

فکر میکنم تنها چیزی که میتونه بهت کنه اینه که با خدا مثل طلبکارا حرف نزنی ...

تصویر sagheh
نویسنده sagheh در

درباره چی دارین مشاوره میدین...دقیقا چه گناهی مرتکب شدم خودم خبر ندارم..... فکر گناه به خودی خود گناه نیست وگرنه همه جهنمین...
نماز!!! تا دلتون بخواد نماز میخوندم جوری شده بود که با هر نماز دو رکعت مستحبی میخوندم...زیارت عاشورا..دعای عهد...
حق من زندگی نیست...فقط به زندگی دیگران نگاه کنم و حسرت بخورم...24سالمه حق ندارم اونجور که دلم میخواد زندگی کنم تصمیم بگیرم.نفس بکشم....همش باید منتظر باشم که کی مصلحت میشه....
اونایی که عاشق شدن رو گناه میدونن معلومه که تاحالا عاشق نشدن..زندگی بی روح از سرشون زیادی

تصویر العبد
نویسنده العبد در

سلام. ماهى رو هر وقت از آب بگيرى تازست.. به سمت خدا حرکت کنيد همه چى درست ميشه. يه فايده اش اينه که محبت شما رو در دل همگان ميندازه بطور باور نکردنى. نماز و مسجد و استغفار و صلوات و قرآن . و اما مصلحت , يکى بود از دوستان که از ته دل ميگفت خدايا هر چه تو رو از من ميگيره از من بگير و هر چه تورو به من ميده بهم عطا کن. توجه کنيد هر چى. عاقبت و ادامه مسير زندگى شما به لطف خدا روشن و خير انشاالله.

تصویر 313
نویسنده 313 در

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : مؤمن گناه خود را چونان تخته سنگ بزرگى بر بالاى سرش مى بيند كه مى ترسد به روى او بيفتد و كافر گناه خويش را مانند مگسى مى بيند كه از جلوى بينى اش رد شود .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : به خُردى گناه منگريد بلكه بنگريد كه بر چه كسى گستاخى كرده ايد .

امام على عليه السلام : بزرگترين گناه نزد خداى سبحان ، گناهى است كه در نظر گنهكار خُرد آيد 

امام باقر عليه السلام : مصيبتى چون كوچك شمردن گناهت و رضايت دادن به وضعيت موجودت نيست .

 

تصویر توفیقی

سلام

قبل از هر چیز برای شما آرزوی خوشبختی و موفقیت میکنم.

همه مطالب شما در سه تاپیک مطرح شده مطالعه کردم به نظر من مسئله شما درگیری با افسردگی است.

افسردگی میتونه عوامل مختلفی داشته باشه که یکی از عوامل ثابت شده آن اختلالات هورمونی خصوصا تیرویید میباشد. البته عواملی همچون نگرانی از نداشتن خواستگار مناسب و ... هم میتواند از عوامل زمینه ساز باشد.

ازدست دادن انرژی،

از بین رفتن علاقه و لذت ،

احساس خستگی،

دشوار شدن تمرکز و تفکر ،

مشکل شدن تصمیم گیری،

افکار مرگ ،

احساس غمگینی،

احساس پوچی،

احساس گناه و بی ارزشی،

غیر طبیعی بودن قاعدگی ،

تغییرات خواب و فعالیت،

بدبینی نسبت به خود و دنیا و آینده،

و...

 از علایم افسردگی است که اگر شخصی 4 ،5 تا از این علایم را داشته باشد دارای افسردگی خواهد بود.

توصیه ما به شما:

1-شاید برچسب افسردگی کمی ناخوشایند باشد اما بدانید چیز عجیبی نسیت در میان روانشناسان افسردگی به سرماخوردگی روانی معروف است.

2-خوشبختانه یکی از مشکلاتی که به خوبی قابل درمان است افسردگی است .

3-حتما مشکل کم کاری تیرویید و تنبلی تخمدان را با دارو درمانی یا طب سنتی برطرف نمایید.

4-چون کم کاری تیرویید در شما ایجاد افسردگی کرده و از طرفی عوامل زمینه ساز یعنی نگرانی از نداشتن خواستگار و انتظارات برآورده نشده در شما وجود دارد ممکن است پس از درمان بیماری طبی همچنان با افسردگی روبرو باشید؛ لذا توصیه میکنم حتما به مشاور روانشناس هم مراجعه نمایید تا با ارایه تکنیکهای درمانی افسردگی را از بین ببرید.(برای درمان افسردگی تکنیکهای زیاد و موثری وجود دارد)

5-دوستان همدلی ها و نظرات خوبی برای شما بیان میکنند (با توجه به تاپیک های قبلی شما) و همین امر ممکن است کمی به شما آرامش بدهد اما انتظار نداشته باشید صرفا با این حالت مشکل شما  درمان شود بلکه حتی ممکن است شما را در برابر درمان هم مقاوم تر کند لذا باز هم توصیه میکنم به مشاور روانشناسی حضوری مراجعه نمایید.

6-همراه با فعالیت های درمانی تا رسیدن به درمان نهایی صبر و تحمل داشته باشید.

موفق باشید