بسم الله الرحمن الرحیم
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا
بازهم آمده ام...
ای امامم یا علی موسی الرضا(ع)
چند سالیست که بر نام تو مستی کردم
دل را از پس تو پوچ ز هستی کردم…اما…
هر زمان چشمک نازی دیدم…همچو مرغی به گنه پریدم
باز هم آمده ام…
تا که بر سر در این ایوانت
چو کبوتر باشم
بازهم آمده ام..اما…
کوله بارم پر از سنگ گنه
درد را در پس چشمم دیدی
وصله درد ز قلب و دل من برچیدی
تو مرا راه بدادی حرمت
حرم با دل و جان در کرمت…ای امامم یا علی موسی الرضا(ع)
چند سالیست که بر نام تو مستی کردم
دل را از پس تو پوچ ز هستی کردم…اما…
هر زمان چشمک نازی دیدم…همچو مرغی به گنه پریدم
این که منت کنیم حرفی نیست
چون که تو گل پسر فاطمه ای و بدلت مرزی نیست
پس تو دستم را گیر
در پس معرکه هستم درگیر
هستیَم نام تو است
مستیَم از می و پیمان تو است
من گنه کردم ولی کن…
باز هم آمده ام…
**************************
مجبورشدم به هر كسى روبزنم
در محضرهرغریبه زانو بزنم
تحقیرشدم چونكه فراموشم شد
یك سربه شماضامن آهوبزنم
*********************************
سلام
این پست مکانی است برای دلنوشته های شما با آقامون امام رضا(ع)
هرچه می خواهد دل تنگت با آقا بگو.......
التماس دعا
با نام رضا به سینه ها گل بزنید
با اشك به بارگاه او پل بزنید،
فرمود كه هر زمان گرفتار شدید
بردامن ما دست توسل بزنید
بسیار عالی..ممنون
چشمههای خروشان تو را میشناسند
موجهای پريشان تو را میشناسند
پرسش تشنگی را تو آبی، جوابی
ريگهای بيابان تو را میشناسند
نام تو رخصت رويش است و طراوت
زين سبب برگ و باران تو را میشناسند
هم تو گلهای اين باغ را میشناسی
هم تمام شهيدان تو را میشناسند
از نشابور بر موجی از «لا» گذشتی
ای که امواج طوفان تو را میشناسند
بوی توحيد مشروط بر بودن توست
ای که آيات قرآن تو را میشناسند
گرچه روی از همه خلق پوشيده داری
آی پيدای پنهان تو را میشناسند
اينک ای خوب، فصل غريبی سر آمد
چون تمام غريبان تو را میشناسند
کاش من هم عبور تو را ديده بودم
کوچههای خراسان تو را میشناسند
قيصر امينپور
يا كلمة الله !
عرفان در ايستگاه حَرمت
پياده مى شود
و كلمه
چون به تو مى رسد
به دربانى درگاهت
به پاسدارى مى ايستد !
شعر من نيز
كه هزار سال راه پيموده
هنوز ،
بيرون بارگاه تو
مانده است.
على موسوى گرمارودى
تو امامى !
هستى با تو قيام مى كند
درختان به تو اقتدا مى كنند
كائنات به نماز تو ايستاده
و مهربانى
تكبيرگوى توست
عشق
به نماز تو
قامت بسته است
و در اين نماز
هر كس مأموم تو نيست
(مأمون) است !
درست نيست
شكسته است.
تاريخ چون به تو مى رسد
طواف مى كند.
يا ضامن آهو!
در بند هواييم، يا ضامن آهو!
در فتنه رهاييم، يا ضامن آهو!
بی تاب و شکيبيم، تنها و غريبيم
بی سقف و سراييم، يا ضامن آهو!
عريانی پاييز، خاموشی پرهيز
بی برگ و نواييم، يا ضامن آهو!
سرگشتهتر از عمر، برگشتهتر از بخت
جويای وفاييم، يا ضامن آهو!
آلودهی بدنام، فرسودهی ايام
با خود به جفاييم، يا ضامن آهو!
آلوده مبادا، فرسوده مبادا
اين گونه که ماييم، يا ضامن آهو!
پوچيم و کم از هيچ، هيچيم و کم از پوچ
جز نام نشاييم، يا ضامن آهو!
ننگينی ناميم، سنگينی ننگيم
در رنج و عناييم، يا ضامن آهو!
بی رد و نشانيم، از ديده نهانيم
امواج صداييم، يا ضامن آهو!
صيد شب و روزيم، پابند هنوزيم
در چنگ فناييم، يا ضامن آهو!
چندی است به تشويش، با چيستی خويش
در چون و چراييم، يا ضامن آهو!
با دامنی اندوه، خاموشتر از کوه
فرياد رساييم، يا ضامن آهو!
مجبور مخيّر، ابداع مکرر
تقدير قضاييم، يا ضامن آهو!
افتاده به عصيان، تن داده به کفران
آلودهرداييم، يا ضامن آهو!
حيران شدهی رنج، طوفانزدهی درد
دريای بکاييم، يا ضامن آهو!
تو گنج نهانی، ما رنج عناييم
بنگر به کجاييم، يا ضامن آهو!
با رنج پياپی، در معرکهی ری
بی قدر و بهاييم، يا ضامن آهو!
نه طالع مسعود، نه بانگ خوش عود
زندانی ناييم، يا ضامن آهو!
در غربت يمگان، در محبس شروان
زنجير به پاييم، يا ضامن آهو!
رانده ز نيستان، مانده ز ميستان
تا از تو جداييم، يا ضامن آهو!
سودای ضرر ما، کالای هدر ما
اوقات هباييم، يا ضامن آهو!
دلخسته و رسته، از هر چه گسسته
خواهان شماييم، يا ضامن آهو!
روزی بطلب تا، يک شب به تمنا
نزد تو بياييم، يا ضامن آهو!
در صحن و سرايت، ايوان طلايت
بالی بگشاييم، يا ضامن آهو!
با ما کرم تو، ما در حرم تو
ايمن ز بلاييم، يا ضامن آهو!
چشم از تو نگيريم، جز تو نپذيريم
اصرار گداييم، يا ضامن آهو!
در حسرت کويت، با حيرت رويت
آيينهلقاييم، يا ضامن آهو!
مشتاق زيارت، تا جبههی طاعت
بر خاک تو ساييم، يا ضامن آهو!
گو هر چه نبايد، گو هر چه ببايد
در کوی رضاييم، يا ضامن آهو!
آيا بپذيری، ما را بپذيری؟
در خوف و رجاييم، يا ضامن آهو!
مِهر است و اگر قهر، شهد است و اگر زهر
تسليم شماييم، يا ضامن آهو!
فريادرسی تو، عيسینفسی تو
محتاج شفاييم، يا ضامن آهو!
هر چند گنهکار، هر قدر سيهکار
بی رنگ و رياييم، يا ضامن آهو!
ما بندهی درگاه، در پيش تو، اما
در عشق خداييم، يا ضامن آهو!
در رنج و تباهی، وقتی تو بخواهی
آزاد و رهاييم، يا ضامن آهو!
ای چشمهی خورشيد، مهر تو درخشيد
در عين بقاييم، يا ضامن آهو!
ما همسفر شوق، فريادگرشوق
آوای دراييم، يا ضامن آهو!
همخانهی شبگير، همسايه تأثير
پرواز دعاييم، يا ضامن آهو!
همراز به خورشيد، دمساز به ناهيد
در شور و نواييم، يا ضامن آهو!
همصحبت صبحيم، همسوی نسيميم
همدوش صباييم، يا ضامن آهو!
ما خاک ره تو، در بارگه تو
گويای ثناييم، يا ضامن آهو!
سوگند الستيم، پيمان نشکستيم
در عهد «بلی»ييم، يا ضامن آهو!
يار ضعفا تو، خود ضامن ما تو
ما اهل خطاييم، يا ضامن آهو!
هم مسکنت ما، هر مرحمت تو
مسکين غناييم، يا ضامن آهو!
از فقر سروديم، يا فخر نموديم
فخر فقراييم، يا ضامن آهو!
نه نقل فلاطون، نه عقل ارسطو
جويای هداييم، يا ضامن آهو!
هنگامهی وهم آن، کجراههی فهم اين
ما اهل ولاييم، يا ضامن آهو!
از گوهر پاکيم، از کوثر صافيم
فرزند نياييم، يا ضامن آهو!
چاووش شب رزم، سرجوش تب رزم
شوق شهداييم ، يا ضامن آهو!
ايمان به تو داريم، يونان بگذاريم
تشريکزداييم، يا ضامن آهو!
منشور نشابور، سرسلسلهی نور
با حکمت و راييم، يا ضامن آهو!
تو راه مجسّم، گر راه به عالم
جز تو بنماييم، يا ضامن آهو!
تا صور قيامت، با شور ندامت
شايان جزاييم، يا ضامن آهو!
همراهی استاد آگاهیمان داد
کز تو بسراييم، يا ضامن آهو!
اين بخت سهيل است، کش سوی تو ميل است
در نور و ضياييم، يا ضامن آهو!
زين نظم بدايع، وين اختر طالع
اقبالهماييم، يا ضامن آهو!
سهِيل محمودی
تو بـر زخـم دلـم باريده اى باران رحمت را
تو را مـن مـىشناسم، مـنبع پاك كـرامت را
من ازچشمان آهوخوانده ام رخصت كه فرموديش
كـه من حـس مىكنم درد درونسوز شكايت را
ازآن روزى كـه حلقه بر ضريحت بست دستانم
دلم شـيدا شد و دادم زكـف دامـان طاقت را
شـكوفه مـىدهد دسـتان سـبز التماسم، عشق!
بـيـا تـفسير كـن آيـات زيـباى اجـابت را
آمدم تا برايت بگويم
رازهاى بزرگ دلم را
بر ضريحت دخيلى ببندم
تا كنى چاره اى مشكلم را
آمدم با دلى تنگ و خسته
تا به پاى ضريحت بميرم
يا كه اى ضامن آهو از تو
حاجتم را اجابت بگيرم
حاجتم سبز چون روح جنگل
حاجتم پاك و ساده چو درياست
حاجتم آرزويى بزرگ است
حاجتم مثل يك خواب زيباست
من كويرى عطشناك و خشكم
من بلد نيستم راه دريا
تو بيا و نشانم ده از لطف
سرزمينى كه سبز است و زيبا
يا شبى كه پر از غصه هستم
يك ستاره شود ميهمانم
من ز دردم برايش بگويم
او شود همدم و همزبانم
آمدم با دلى تنگ و خسته
بغض هم بر گلويم نشسته
خواستم حاجتم را بگويم
حرف من در زبانم شكسته
نام تو مثل نور
مثل ستاره هاست
ياد تو اى رضا!
آرام جان ماست
نام تو مثل آب
شفاف، ساده، پاك
ياد تو اى رضا!
باران به قلب خاك
نام تو باصفاست
مثل بهار و باغ
يادت به راه ما
روشن ترين چراغ
نام تو سرخ سرخ
مثل شهادت است
ياد تو سبز سبز
مثل زيارت است
نام تو مثل گل
بوى خدا دهد
يادت امام ما!
دل را صفا دهد
در كودكـى دستم به دست مـادرم بود
وقتى به درگاهت رضاجان مـىرسيدم
آواى هر گلدسته ات را گرم و پرشور
با گوش جـان از بيكرانها مـىشنيدم
آن روز هم چون روزهاى خوب ديگر
شور طوافت در دل من شعله ور بود
گرم و سبكبال و رها، بىتاب بىتـاب
گويى مرا شوق حريمت بال و پر بود
مادر تمام غصه ها را با تو مـىگفت
از رنج جانسوز و غم و درد نهـانش
مىشد كه نقش غم زلوح سينه اش خواند
از گـريـه آرام و اشك ديـدگـانش
همچون كبوتر شاد و بىآرام و خرسند
بر گرد بام روضـه ات پرواز كردم
تـا بيكـران آسمـانهـا نـور ديـدم
وقتى كه چشم خـويشتن را باز كردم
همچون پرنده در قفس اين جا اسيرم
دستى گشـا زائـرنـوازى كن اماما!
مگذار بىروى تو بنشينم شب و روز
نقش خـوش اعجـاز بازى كن اماما!
مهرت هميشه در سرم، عشقت به جانم
چون ريشه سرو وصنوبرپاگرفته است
تـو هـشتمين نور شب يلداى مايـى
عشق تو درجان ودل ما پاگرفته است
تا بـار ديگر روى مـاهـت را ببينم
بـا التـفاتى حاجت ما را روا كـن
بستم گـره بر پنجره، چشـم انتظارم
تا باز گردم، اين گره را نيز وا كن
دوس دارم یه بار دیگه برم تو صحن انقلاب بشینم خیره بشم به ایوان طذاش به پنجر فولادش به گنبد زردو خوشگلش سکوت کنم فقطگاه کنم فقط نگاه کنم نمیدونید چه حالی میده غروب اشه تو همین حالو هوا صدای نقاره رن ها بلند بشه بعد تو یه هو بغضت بشکنه چادر مشکیتو بکشی رو سرت اروم بی صدا اشک بریزی همین ...
حتما قرار شاه و گدا هست یادتان...؟
آری همان شبی که زدم دل به نامتان
مشهد ،حرم،ورودی باب الجوادتان
آقا دلم عجیب گرفته برایتان....
نسیم در به درم....گرد راه آوردم
ز شب سیاه ترم،رو به ماه آوردم
نبود دست گلم تا به دست بر گیرم
در این حرم عوض گل گناه آوردم!
به نامه سیهم خط قرمزی بکشید
که بر رئوف رئوفان پناه آوردم
سرشک خجلت و طومار جرم عمرم را
حضور مظهر عفو اله آوردم
با تو، زانوان لرزانم به آرامش، رضا مىدهند و چشمان شناور در غروبم، بهجتى سبز را تجربه مىکنند.
من با تو، آینهاى مىشوم تن شسته از غبارها و زنگارها؛ آنگونه که آفتاب، سلولهاى جانم را شعر مىشود.
تو را در زمستانهاى سرما و سکوت، صدا کردهام؛ با دستانى از حاجت و در بهارى از اجابت، غوطه خوردهام.
از مدینه تا توس، مرورت مىکنم و ثانیههاى سترگ ولایتت را مىستایم.
تو، هشتمین ستارهاى در آسمان فیروزه و لبخند. رودها همچنان بزرگىات را در غرفههاى آب، روانند. مىآیى و دروازههاى آفتاب گشوده مىشوند.
زمزمه نامت وسیعمان مىکند
مىآیى و شهر را بشارت پرنده و آبشار، به دست افشانى مىخواند.
زمین، ریشه علوىات را بر خویش مىبالد. آسمان، شاخههاى هاشمىات را به تحسین، ستاره مىپاشد اى آنکه ابهت بىبدیلت، تار و پودمان را به سکوت مىخواند؛ اى آنکه زمزمه نامت، وسیعمان مىکند، باران کرامتت را بر ما بگستران تا از تشویش این همه، در دور دست آرامش ساکن شویم. ما را بخوان به بلنداى افق دریایىات و از انزواى این همه تاریکى، رهایمان کن.
یا ضامن آهو، به ضریحت که چشم مىدوزم، رازى میان زمزمههاى من با تو از نگاهم جارى است. راز نهانىام را بخوان که هلال طلایى گنبدت، ماه شبهاى تار دلشکستگان است.
رو به روى جلال تو مىایستم تا اشکهایم را قطره قطره در صحن حرمت جارى کنم.
پنجره فولاد تو، جاده ابریشمى است براى ذهن خستگان تا به تو پیوند خورند.
در هیاهوى بى پناهان، پاسخ تو را مىشنوم که از آن سوى پنجره زمزمه مىکردى: «نگاهدار سر رشته تا نگهدارم».
بیا و زائرانت را که پرندگان بى بال و پر تواند و به نوشیدن جرعهاى از نگاه تو دلخوشند، همچون کبوتران گنبدت پناهگاه باش.
«هشتمین رکعت عشق»
رضا جان! گلوى بغض کرده زائرانت، امروز به دنبال واژهاى است براى تبریک میلادت. کبوتران، به صف مىنشینند تا یکى یکى رو به روى تو اداى احترام کنند. اى بىکرانه! کدام دریایى که کشتى نشستهگان عالم، در کنار تو پهلو مىگیرند تا در لنگرگاه مهر تو، چند روزى آشیانه کنند؟
تو کدام آسمان صافى که همه در هواى تازه یادت نفس مىکشند تا دل شورههاى بىکران تنهایى خود را به آرامش پرکشیدن در خنکاى گنبدت برسانند؟
غروبها وقتى گامهاى سبز صداى اذان در منارهها مىپیچد و دل را در لذتى هراسان رها مىکنم، در سقاخانه دلم آماده اقامه هشتمین رکعت نماز عشق مىشوم. السلام علیک یا على بن موسى الرضا.
زلف آشفته ی پریشان را
حالِ این بلبل غزلخوان را
تو ببین و برام خالی کن
حجره ی روبروی ایوان را
پایتخت رفیع سلطنتَت
بنده کرده دو صد سلیمان را
تا نقاب از رُخت کنار زدی
شیعه کردی تمام ایران را
ناقه ات تا رسید نیشابور
سجده کردند جام سلطان را
مرد سلمانی ِ شما دارد
همه ی رتبه های سلمان را
نجف و کربلای ما کردند
جنّت مشهد خراسان را
به حرم پر زدم خدا را شکر
زائر مشهدم خدا را شکر
آقا جان...
من اگر غفلت کردم،اگر گناه کردم،اگر همیشه نمک خوردم و نمک دون هارو شکستم، اگر همیشه توبه کردمو توبه هامو شکستم،اگر حرمتارو شکستم
قبوووووووووووووول.....
ولی فقط به من بگو...
من بنده ی حقیر و ضعیف غیر از شما کس دیگه ای رو هم دارم یانه؟؟ اگر شما کمکم نکنی، اگه شما تو این بحرانی ترین مراحل زندگیم دستمو نگیری و بالا نکشیم،اگه هوامو نداشته باشی من چه خاکی بر سرم کنم ؟؟؟
اگه شما کمکم نکنی کی کمکم کنه؟؟ کی اصلا میتونه کمکم کنه؟؟ هییییچکس.
آقا جان همیشه مهربون بودی،دوباره مهربونی کن...گاهی ،نگاهی...
دلم گرفته...........................................................................................