سلام
من دختری ۳۹ ساله ام، ۱۸ساله پیش یه اشتباهی کردم که باعث سواستفاده یکی دو نفر از اقوام شد واین مدت کسایی که آبروی من رو بردن وزندگی من رو نابود کردن موفق شدن ولی من ۱۸ساله بدترین بلاها سرم اومد وهمه کاری کردم برا نجات خودم نشد وهمونا هنوز دارن نیش وکنایه میزنن وحتی میگن خدا رهات کرده وبنده خوبی نبودی اگه بودی به دادت میرسید مگه خدا عدالت نداره پس چرا من بااینهمه گرفتاری ودعا وطعنه هرروز بیشتر توی منجلاب میرم ومسبب مشکلاتم خوش وخرم هستن حتی یه چیزی توی ذهنم میگه ببخشی خدا کمکت میکنه نذرم کردم ببخشم ولی ازته دل ناراحتم که اینهمه بلا ودعا من نجات پیدا نمیکنم وبازم دارن اذیتم میکنن وحتی باید بگذرم یعنی من دو سر سوختم کجای این عدالته خداس؟خودمم حس میکنم خدا بیخیالم شده دیگه امیدی نیست میشه جوابمو بدین چرا بعضی کارای خدا اینجوره
----------------
کاربران محترم مي‌توانيد در همين بحث و يا مباحث ديگر انجمن نيز شرکت داشته باشيد: https://btid.org/fa/forums
همچنين مي‌توانيد سوالات جديد خود را از طريق اين آدرس ارسال کنيد: https://btid.org/fa/node/add/forum
تمامي کاربران مي‌توانند با عضويت در سايت نظرات و سوالاتي که ارسال ميکنند را به عنوان يک رزومه فعاليتي براي خود محفوظ نگه‌دارند و به آن استناد کنند و همچنين در مرور زمان نظراتشان جهت نمايش، ديگر منتظر تاييد مسئولين انجمن نيز نباشد؛ براي عضويت در سايت به آدرس مقابل مراجعه فرمائيد: https://btid.org/fa/user/register
سلام و عرض ادب
از ارتباط شما با مجموعه اندیشه برتر سپاسگزاریم.
غم و ناراحتی شما را از اتفاقات گذشته متوجه شدم. به شما حق می‌دهم که از طعنه و کنایه اطرافیان خسته شده باشید. گاهی اطرافیان خواسته یا ناخواسته با سخنان خود بر قلب عزیزانشان زخم می‌زنند و نمی‌دانند با یک گفتار یا رفتار نامناسب، چه بر شما تحمیل کرده‌اند. همان‌گونه که خودتان اعتقاد دارید و در نوشته‌تان به آن اشاره کردید، خداوند تعالی همه‌ی این مسائل را می‌بیند و در نظر می‌گیرد. اگر ظلم رخ داده باشد آن را بی‌جواب نمی‌گذارد و هر لحظه اراده کند، انسان مظلوم را عزیز می‌دارد. از این رو خداوند متعال در آیه 10 سوره فاطر می‌فرماید: «مَن كَانَ يُرِيدُ ٱلعِزَّةَ فَلِلَّهِ ٱلعِزَّةُ جَمِيعًا إِلَيهِ يَصعَدُ ٱلكَلِمُ ٱلطَّيِّبُ وَٱلعَمَلُ ٱلصَّلِحُ يَرفَعُهُۥۚ وَٱلَّذِينَ يَمكُرُونَ ٱلسَّيِّئاتِ لَهُم عَذَاب شَدِيد وَمَكرُ أُوْلَئِكَ هُوَ يَبُورُ»؛ «هركس طالب عزّت است، همۀ عزّت از آن خداست. كلام پاكيزه به سوى او بالا می‌رود و عمل صالح را او ترفيع می‌دهد و كسانى كه نقشه سوء می‌کشند، عذاب سختى خواهند داشت و نيرنگشان نابود شدنی است».
البته بسیاری از این مسائل و مشکلات می‌تواند به خاطر تقویت شما باشد. انسان هرچه رنج بیشتری بتواند تحمل کند، آینده بهتری خواهد داشت. آهنگران هنگامی می‌توانند یک ابزار مناسب و براق بسازند که فولاد استفاده شده در آن قابلیت تحمل بالا و توان عبور به سلامت از کوره به آب و سپس چکش خوری و ضربات متعدد آن را داشته باشد. دید یک انسان مؤمن و متوکل به خدا در زندگی این چنین است.
از طرف دیگر ممکن است اتفاق پیش آمده به دلیل سوء تدبیر رخ داده باشد و اگر تصمیم و رفتار مناسب اتخاذ شود، بتوان نتایج آن را نیز به خوبی تغییر داد.
اگر مایل هستید تمام اتفاقات گذشته و حال را به صورت دقیق و شفاف بیان کنید تا بتوانیم راهنمایی مناسبی برای شما داشته باشیم.
حال خوش و دلی شاد برایتان آرزومندیم!
گفتین توضیح بدم. من سال ۸۵وقتی بیست ساله بودم بچه بودم با یه مزاحم تلفنی صحبت کردم. خواهرم فهمید وعلنی کرد و شد پیرهن عثمان. آبروم رفت و شد دستاویز آدمای بدجنس اطرافم. الان ۱۸ساله نه حق دارم تنها بیرون برم نه کلاسی نه باشگاهی نه مراوده با کسی؛ حتی فامیل. حتی تنها سرخاک پدرم که ۲۳ ساله فوت شده یا مسجدی یا زیارتگاهی که جای خداس تنها برم.
هرکاری کردم ازخواهرام کمک می‌خواستم، روبروم یه جور بودن، پشت سر یه جور بودن. حتی از حقوق پدرم پول توجیبی هم نمیدن بهم. فقط مادرم یواشکی هوامو داره که اونم یه پیرزن ۷۵ ساله س که از من بیشتر از اینا که بچه‌هاشن می‌ترسه. بخاطر من یه حرفایی بهش میزنن. وقتی جایی نمیرم قطعا ازدواجم نمیتونم کنم از زنای صدر اسلامم بدترم. بدون کوچکترین امکاناتی عین برده باهام رفتار میکنن. بدترین فحش و حرفا رو توی روم میگن کتکم میخورم حق هیچیم ندارم یه خواهر بزرگتر از خودم دارم همون که آبرومو برد شدم کلفت اون. حتی لباسشم میشورم رختخوابشم میندازم برمیدارم سفره جلوش میندازم برمیدارم یعنی جز دسشویی و حموم، همه کاراشو من میکنم. بیشتر به خاطر ترس مادرم و آبروم که بدترنشه هر تلاشی کردم که بشه نجات پیدا کنم. البته نه فرار یا خودکشی؛ چون به قیامت و خدا معتقدم. مثلا بشه ازدواج کنم.
حالا اشتباه بود مسیرم، ولی نشد. هر دعا یا ختمی گرفتم نشد. تازه بعضی وقتا خواستگارم میومد ولی نمیدونم چرا دیگه پیداش نمیشد. مثل کسی که طلسم شده. حتی حاضر شدم ببخشم جوونی و آبرویی که ازم رفت اگه خدا مشکلمو حل کنه نشد. الان دیگه توانم تمام شده. همیشه معتقد بودم خدا یه جایی به دادم میرسه. الان دیگه خودشونم طعنه میزنن خدا ولت کرده، حق با تو نبوده؛ وگرنه بهت کمک می‌کرد.
خودمم حس میکنم به خاطر اشتباهاتم بیخیالم شده. دیگه توانم تموم شده. افسردگی گرفتم. شما شماره مشاوره دادین حتی شرایط حرف زدن با مشاوره ندارم. پارسال با یه مشاور حرف می‌زدم اولا خواهرم می‌نشست کنارم نمیشد حرف بزنم بعدم گفت با یه پسره و خیلی اراجیف گفت. منم دیگه تماس نگرفتم. الانم بریدم. دیگه امیدی ندارم. ۳۹سالمه. دیگه کی مشکلم حل شه. جورم بشه دیگه با این سن به چه درد میخوره. ناامیدم.
سلام و عرض ادب
از اعتماد مجدد شما به مجموعه اندیشه برتر سپاسگزاریم.
از لحن کلامتان مشخص است که داستان غم‌انگیز زندگی و گرفتاری‌تان باعث آشفتگی شما شده است و احساس یأس و ناامیدی شما را فرا گرفته است. برای آسایش خیالتان نکاتی را پیرامون امیدواری بیان میکنم.
_ از موضوعات مهم در زندگی هر انسانی، امید است. در لحظات سخت و ناگوار زندگی، امیدواری تنها عاملی است که باعث می‌شود دست از تلاش برنداریم و جنبه‌های مثبت زندگی را ببینیم. ازاین‌رو پيامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله می‌فرماید: «امید، رحمت خدا براى امت من است». انسان با امید زنده است. بدون امید، زندگی بی‌معناست و انگیزه‌ای برای تلاش بیشتر وجود نخواهد داشت. پیامبر گرامی اسلام صلى‌الله‌عليه‌و‌آله می‌فرماید: «گناهکار اميدوار به رحمت خداوند متعال، به رحمت نزدیک‌تر است تا عابدِ نوميد». امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام در کلامی امیدبخش بیان می‌دارد: «به آنچه اميدش را ندارى اميدوارتر باش از آنچه بدان اميد دارى؛ زيرا موسى بن عمران علیه‌السلام رفت كه براى خانواده‌اش آتش برگيرد، اما [در آنجا] خداوند عزوجل با او به سخن در آمد و او پيامبر برگشت. ملكه سبأ نيز از كشور خود بيرون آمد، اما به دست سليمان علیه‌السلام مسلمان شد؛ و جادوگران فرعون براى تقويت قدرت فرعون بيرون آمدند، اما [به خدا] ايمان آوردند و برگشتند».
_ مسئله‌ای دیگری که نیاز به بیان شما دارد، آن است که توضیح دهید: فقط یک خواهر دارید و برادری ندارید؟ خواهرتان چند سال از شما بزرگتر است؟ او ازدواج کرده است؟ نسبت به رفتاری که در 20 سالگی با شما کرده است، از شما عذرخواهی کرده است و سعی بر جبران کرده است؟ این اشخاص که مانع بیرون رفتن شما می‌شوند، کیست‌اند؟ در کدام شهر زندگی می‌کنید و فرهنگتان چگونه است؟
_ همه انسان‌ها در شرایط گوناگون و با در نظر گرفتن موانع و ظرفیت‌ها، برای دستیابی به بهترین نتیجه، نیاز به مشورت گرفتن از دیگران دارند. پیامبران الهی با آن عقول کامل و فطرت‌های پاک نیز در مسائل مختلف با اطرافیان و صاحبان اندیشه مشورت می‌کردند.
آیا تاکنون شده با این افراد درباره مشکلتان صحبت کنید؟ سعی کردید سوء تفاهمات برطرف شود؟ پاسخ آنان چه بوده است؟ واکنش شما چگونه بوده است؟ سعی کردید راه حلی پیشنهاد دهید تا دو طرف از آن راضی باشند؟
با شرایطی که شما دارید و به خاطر فرار از این زندگی دنبال ازدواج هستید، به نظرتان می‌توانید شوهرتان را به آرامش برسانید؟ بهتر است در مرحله اول مشکل موجود حل گردد، در این صورت چه با ازدواج و چه بدون ازدواج، شما به آسایش ذهنی مناسبی خواهید رسید.
خوشبخت و سعادتمند باشید!
سوالهایی که کرده بودین رو خواستم جواب بدم خواهرم یه سال ازمن بزرگتره وتمام خانوادم تحت سلطه اون هستن ازدواجم نکرده عذرخواهی که نکر ه هیچ حتی هرروز بدتر میشه تاالان صبرکرم الان دیگه به جایی رسیدم از قیامتم میترسم نکنه اعتقادم رو به خدا ازدست بدم فرهنگ خانوادگیم رسم ورسوم خاصی ندارم خیلیم سعی میکنن ادعای امروزی بودن داشته باشن ولی وقتی پای بحث ودعوا بشه طعنه ونیش هایی میزنن که صدسال پیش مرسوم بود چیزهایی که خودشون مسبب اونن مثله ازدواج نکردنم بیکار بودنم الان فقط نگرانیم اینه که خداروهم ازدست ندم من شدیدا از اون دنیا میترسم ولی جوری شده انگار از اینا بیشتر از خدا میترسم وهروقت اذیتم میکنن فقط از خدا ناراحت میشم چرا میبینه وهیچکاری نمیکنه مگه خودش نگفته اگه طعنه کسی بشنوه به چنان جایگاهی اون شخص رو میرسونم همه حیرت کنن الان که جوونیم رفته دنیام با تمام آرزوهام حتی چیزای معمولی فقط عمرم وروزی من گرفته نشد که اونم دست خدا بود فقط زندگی نباتی وکنیزی داشتم دینمم در خطره چرا سکوت کرده من وضعم از امام حسین بدتره حداقل ۷۰،۸۰نفر همدل وهمراهش بودن از امام حسن که توی خونه ش با زره میخوابید بدتره حداقل چندتا یار داشت من خودمم وخدا ویه مادر پیر که به شدت ازشون واهمه داره فقط به من میگه سکوت کن بله خیلی اعتراض کردم ولی میومدن اوضاع رو بدترم میکردن خواهرای بزرگتر ازدواج کرده دارم که دو رو هستن منافق هستن پشتم یه جورن روبخ روم یه جور هرجا به نفعشون باشه وبرادر بزرگترم دارم که اون قبل ازدواج تحت سلطه همین خواهرم بود حتی ازدواجم نظر اینو میپرسید الان زن گرفته زنش هرجور بخواد میکنه من الان بقدری نگران اعتقاداتن هستم دارم هرروز برنامه های پرسمان اعتقادی رو دانلود میکنم میبینم زندگی پس از زندگی میخوام ببینم نکنه خسر الدنیا والاخره بشم مادرم۷۵ سالشه میترسم توی این بحثا سکته کنه فشارم داره با روانشناسای الان حرف میزنی میگن بزن بشکن بزن بیرون برو شکایت کن خواهرای بزرگمم گاهی اینارو میگفتن حتی قرصی که خطر نداره فقط مثلا غش میکنی بخور بترسن فکر کنن خودکشی کردن ولی به هرقیمتی نمیخوام اینهمه صبر کردم بی آبرو نشم یا جوری نشه عذاب وجدان بگیرم یا قیامتم بسوزه
سلام و عرض احترام
متوجه مشکلات و زندگی کسل کننده شما شدم. می‌خواهید به گونه‌ای از دست خواهرتان آزاد شوید که البته فکر می‌کنید آن راه مناسب، ازدواج است.
فکر کردن به خودکشی و مردن، چیزی از مسئله شما کم نمی‌کند بلکه به مشکلات شما و خانواده‌تان نیز می‌افزاید. پس این افکار را از خود دور کنید.
می‌دانم دور کردن حس ناخوشایند و نفرت از کسانی که باعث آزار و اذیت روح و روان ما شده‌اند، سخت و دشوار است. شاید شما به خواهرتان این حس را داشته باشید؛ اما این احساس چه مشکلی از مسائل شما را حل کرده است؟ اگر نمی‌توانید با او به تفاهم برسید و بدون درگیری در کنار یکدیگر زندگی کنید، حداقل افکار منفی نسبت به او را از خود دور نگه دارید تا بتوانید به تصمیمات درست و مناسب برسید.
قطعاً شما خانم فهمیده و توانمندی هستید و تا به مقصود و هدف خود نرسید دست از تلاش بر نخواهید داشت اما این حرکت روبه رشد با افکار مسموم، زیاد به طول نمی‌انجامد و به منزل آخر نمی‌رسد حتی اگر ازدواج باشد.
شما در مرحله اول باید بتوانید خود را به آرامش برسانید تا بتوانید دیگران را نیز آرام کنید. پیشنهاد ما برای شما آن است که به مشاور حضوری مراجعه نمایید؛ زیرا موارد زیادی نیاز به بررسی دارد. همچنین فهم درست و مناسبی از پیام متنی رخ نمی‌دهد. در هر صورت مجموعه مشاوره اندیشه برتر برای خدمت‌رسانی به شما در هر زمانی آمادگی دارد.
موفق و پیروز باشید!