سلام،سوال دوستم رو براتون مینویسم:من 2ساله ازدواج کردم،خدا رو شکر شوهرم رو خیلی دوست دارم و مشکل خاصی نداریم،ولی چند وقته انگار ایشون تو خودشه!اصلا بهم بی توجهی یا بی احترامی و... نمیکنه!ولی مث قبل سرحال و پرهیجان نیست!!هنوزم عشقم و عزیزم صدام میکنه و بهم ابراز علاقه میکنه ولی... خستست!یه قسمت از کتاب مردان مریخی و زنان ونوسی رو خوندم که درباره ی فاصله گرفتن مردا بود و این که چرخه ی احساسیشون شبیه به کشه،و بعد مدتی احتیاج به تنها بودن دارن تا حس استقلالشون رو ارضا کنن و...و تقریبا مطمءنم همسرم هم تو چرخه ی احساسیه طبیعیشه،ولی نمیدونم تو این مدت تا دوباره به حالت اولش برگرده باید چکار کنم،چجوری رفتار کنم که زودتر به حالت اولش برگرده؟اصلا کاری میشه کرد؟یا باید این چرخه ی طبیعی طی بشه؟و این که چجوری خودم رو آروم نگه دارم؟!راستش اینجوری بودنش یکم منو آشفته کرده،نمیخوام ابرازش کنم که حس بدی پیدا نکنه،ولی مطمءن نیستم که انقد قوی باشم و بتونم تا خوب شدنش دووم بیارم!
با سلام
ضمن تقدیر و تشکر از همه دوستان خلاصه نظرات و راهکار نهایی را خدمتتا عرض میکنم
هیچگاه به عنوان کمک یا بهبود کردن اوضاع خود و همسرتان قدم پیش نگذارید که مردان دوست دارن خود حلال مشکل دیگران نیز باشند چه رسد به مشکلات خودشان .
اگر شما کتابی را که نام بردید را خوب مطالعه کرده باشید در ادامه راهکارهای برخورد با مردان را در این مواقع به شما متذکر میگردد.اینکه مردان دچار این حالات میشوند مقدار کمی از آن را در کتاب یاد شده آورده اند اما همه رازهای نهفته در سینه مردان نیست.
ابتدا شما باید ببینید اخیرا چه خواسته ای از همسرتان داشته اید شاید ایشان در مقام برآروده کردن آن دچار مشکل شده اند .
البته این مورد میتواند در امور دیگر چون ناتوان بودن در امور کاری یا هر چیز دیگری باشد.در اینصورت شما به توانائیهای ایشان اشاره کرده و حتما مورادی را که در سخت ترین شرائط توانسته اند از عهده مشکلات بر بیایند را یادآواری کنید.
اگر مشکل ایشان با شخص یا مقوله دیگر است مستقیم وارد نشوید چون ممکن است با جملات ناخوشایندی روبروشوید.حساس نشدن را در مورد بالا حتما رعایت کنید یعنی نباید متوجه شود شما با در دست داشتن راهکار به این مرحله وارد شده اید.
اصلا نیازی نیست به ایشان درمورد حالات فکری و روحی دائما سوال کنید(تجسس و ریشه یابی مشکل اکیدا ممنوع) و علت را از او بپرسید اما از آنجایی که حس بی تفاوتی هم حاکم نباشد و همسرتان نیز خود را تنها نبیند گاهی از باهم بودن و امداد های الهی و مسائلی شبیه با ایشان حرف به میان بیاورید.
از بین اقوام کسی را که بیش از همه دوست دارد را به خانه دعوت کنید و سعی کنید فضا را در زمان های حضور همسرتان کاملا شاد و آرام ، بدون تنش نگه دارید.
اگر ابراز دوستی داشته اید نسبت به ایشان مقداری چاشنی آن را زیاد کرده و آن را متنوع تر بیان کنید.نکته ای که باید توجه کنید این است که قرار نیست همه مشکلات به راحتی و با عجله حل شود لذا باید صبر داشته باشید که به قول خداوند در قرآن :
وَاسْتَعِينُواْ بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ از صبر و نماز کمک بگیرید( بقرة آیه ۴۵)
و اگر میخواهید از این بحران سالم به در روید حتما این کلام امام باقر (علیه السلام )را آویزه وجودتان کنید :
کسی که برای ناگواریها دوران صبر آماده نکند ، درماند. (اصول کافی جلد ۴ ، ص ۲۸۵)
موفق و موید باشید.
با سلام
دوستان و همچنین سوال کننده گرامی این تایپیک را همراهی کرده تا هم از نظرات استفاده شود و هم اینکه راهکارهای نهایی را مشاهده نمایند.
http://www.jonbeshnet.ir/forum/%D9%81%DA%A9%D8%B1-%D9%86%DA%A9%D9%86-%DA...
میگه دسترسی مجاز نیست!
کاش جناب ملکی یا هر کدوم از مشاور ها یک بار دیگه به پست سر میزدن و جواب اولین نظرم رو میدادن
بویی از خیانت نمیاد رفتارش طبیعیه . ب نظرم خیلی باهاش حرف نزن بذا تو لاک خودش باشه البته حرف نزدن منظورم واسه خنده و خوش گذرونیه نه واسه ابراز علاقه.
بویی از خیانت نمیاد رفتارش طبیعیه . ب نظرم خیلی باهاش حرف نزن بذا تو لاک خودش باشه البته حرف نزدن منظورم واسه خنده و خوش گذرونیه نه واسه ابراز علاقه.
چشم، مرسی
آوا جون در مورد خیانت من همینطوری یه حدسی زدم نگفتم همسر شما صد درصد اینکار رو میکنه! دوستان اینجا یهویی حمله میکنن به ادم البته کارهاشون برای من و بعضی کاربرها عادی شده دیگه.
کلا یه موضوع هایی هست که من رو یه خورده روی موضوع خیانت حساس کرده.
اما در مورد مشکل شما امروز از پدرم پرسیدم که همچین حالتی ممکنه برای یه اقا پیش بیاد گفتن که بله طبیعی هست زیاد فرصت نشد باهاشون صحبت کنم.
جدی؟! وای چه خوب! خیالم راحت تر شد!! مرسی!
ما که پایین توضیح دادیم
سیستم مردها اینطوری هست
به نظر من در هر شرایط نامتعادلی که توزندگی از طرف شوهرت رو به رو میشی باید یک درصدم شده به خیانت ربطش بدی نه اینکه همیشه بدبین باشی اما این موردم باید درنظر گرفت به شوهرت اعتماد داشته باشی به زنهای حیله گر ومکار تو خیابون که نمیشه اعتماد داشت
این ی نصیحت از من با توجه به تجربه های تلخ خیلی ها که اطرافم دیدم اینو می گم
اوا جان
دوست من ی دختر خااااااانوووومه
ب معنای واقعی بی دلیل برداشت ب شوهرش میگفت برو بیرون خسته شدم ازت
انقدر ک شوهرش بهش محبت میکرد و این حرفا
میگف خسته شدم ازش همش ور دلمه برو خسته شدم پیشش نمیخوابید و این حرفا
رفتن مشاور الانم خوبن
خیانتی در کار نبود دوستم میگفت دوست دارم تنها باشم ی روز صبح پاشم ببینم خونه تنهام
برا منم جالب بود
جالبه!
آره خب، هر کسی از محبت زیاد زده میشه، ولی انگار شدتش تو مرد ها بیشتره!
عجب!
بعدم اگر پسره برمیداشت میرفت خونه ننش: خخخ
لابد دختره گیر میداد که چرا انقدر خونه باباتی! تو مثلا ازدواج کردی! چرا منو تنها میذاری تو خونه! بابا پوسیدم از دست تو! چقدر تحمل کنم آخه!
جدا نیاز به مشاور بوده:)
به نظر من که بوی خیانت میاد! معمولا مردهای متاهل وقتی عاشق میشن اینطوری میشن.
بی دلیل تو دل این خانم عزیز رو خالی نکنید و نسبت به همسرشون بدبین نکنید.
ممکنه این نیاز به تنهایی برای آوا خانم هم یه روز باشه...
اصلا نگران نباش درست میشه مطمئنم اصلا مسأله بزرگی نیست اول زندگی همه از اینجور اتفاقات میفته
مرسی :-)
ایشالا اینجوری که شما میگین باشه
سحر خانوم ادم از حقایق فرار نمیکنه باید باهاشون روبرو شد.
خوب اگه شوهرش داره بهش خیانت میکنه اگه امروز جلوش رو بگیره بهتره تا یک ماه دیگه اونم نه اینکه خاله خان باجی های اینجا بهش مشاوره بدن باید بره حضوری با یه مشاور خوب صحبت بکنه.
فعلا شوهرش در حالت غذاب وجدانه اگه تو این قسمت کوتاه بیایی بعد ممکنه رقیب بخواد از خونه خودت بیرونت کنه.
جلوی ضرر رو از هر جا بگیری منفعته.
این خانوم خودش عاقله داره میگه اعتماد دارم شما هم استاده یه طرفه به قاضی رفتنید الانم که ترفیع به خودتون دادید کلا حکم میدید حتی وقتی شاکی وجود نداره اگر این قضیه برعکس بود بازم این حرفو میزدید؟ اگر این خانوم نیاز داشت تنها باشه یا اقاشون ایشونو با یه خانوم تو عکس مقایسه میکرد و ازش میخواست شبیهش بشه بازم این حکمو میدادی؟ این اقا به دوتا چیز نیاز داره یکی تنهایی یه مدت یکی تعهده دوباره همسرش
دلم خواست همچین حکمی بدم!
نمیدونم چرا همه تازگی ها میخوان یه گیری به نظرهای من بدن امیدوارم دلشون از چیزهای دیگه پر نباشه و حس حسادتشون گل نکرده باشه.
بعضی ها همچین از خلوت مردانه اطلاعات دارن انگار شش بار ازدواج کردن میدونن چیه خوب اگه میدونید به ما هم بگین.
هانا جون شما طرز صحبت کردن با یه اقای 48 ساله رو بلد نیستی.
:-\
ببینید نظر شما محترمه،و این جا هر کسی اجازه ی نظر دادن داره! ولی وقتی من گفتم به شوهرم اعتماد دارم فک نمیکنم لزومی داشت که دوباره به مسئله ی خیانت اشاره بشه!
و درباره ی خلوت مردانه هم آقایون که خب همجنس خودشون رو خوب میشناسن و حتما خودشون این دوران رو تجربه کردن
خانوما هم نیازی به 6 بار شوهر کردن ندارن!
زنی که وظیفه شناس باشه و برای شوهرش احترام قائل باشه دربارش مطالعه میکنه، درباره ی رفتار ها و نیاز هاش اطلاعات جمع میکنه تا بدونه باید چجوری رفتار کنه، آقایون هم در مقابل همین وظیفه رو دارن.
من تو همین یه هفته یه عالمه چیز جدید یاد گرفتم که واقعا من رو متعجب کرد!
واقعا فکرشم نمیکردم من و شوهرم انقد با هم تفاوت داشته باشیم!
داغونیا!!!!!!!!
به چیت حسادت کنیم مثلاً؟!!!!!
در مورد حسادت منظورم به شما نبود سحر خانوم.
ولی کلا من موارد و محاسن زیادی دارم که بعضی ها بخواد چشمشون در بیاد.
پس کلا زندگی می کنی که چش همه در بیاد!!!! نه واسه خودت!
حرفای شما من رو یاد یکی میندازه که هیچی نیست ولی فک می کنه کسیه و همه می خوان داشته هاشو ازش بگیرن!!!
خدا شفا بده...
خدا شما رو هم شفا بده.
بنظرم اگر تفسیرتون در مورد خلوت مردانه اینه،
( که مطلقا تفسیر به رای هست)
حالا حالاها ازدواج نکنید. مطالعه کنید!
بنظرم اگر تفسیرتون در مورد خلوت مردانه اینه،
( که مطلقا تفسیر به رای هست)
حالا حالاها ازدواج نکنید. مطالعه کنید!
تازه نظر پایینیتونو خوندم. نهایت بی انصافی رو کردین.
معذرت میخوام رک میگم. مشاوره س و رودربایستی جاش نیست.
فکر نکنم شما خانم ها هیچ وقت بتونین مثل سوپر استارهای فیلم ها بشین، اونا شغشون اینه و برای شغلشون ساعت ها ورزش میکنن. یعنی پول میگیرن اینکارا رو بکنن!
ولی شما هانم های عادی نهایتش چند کیلو کرم و آرایش خرج میکنین که فقط صورت و ناخن ها رو شامل میشه. هیچ وقت به پای اونا نمیرسین.
هر وقت سوپر استار شدین،از شوهرتون انتظار داشته باشین.
من فک میکنم که 'نهایت' بی انصافی بوده باشه!!!!
اون همیشه دوست داره علایق من رو بدونه و همیشه سوال میکنه که دوست دارم چجوری باشه! منم اولش میگفتم که همینجوری که هستی دوست دارم! ولی اگه اصرار میکرد بعضی چیزا رو میگفتم، ولی من واقعا همینجوری که هست دوسش دارم و این که نتونست به قولش عمل کنه اصلا ناراحتم نکرد، و روی حسی که بهش دارم تاثیر نذاشت!من نخواستم شبیه سوپر استار ها بشه که لازم باشه خودم سوپر استار باشم!!
شما هیچی از من و شوهرم نمیدونین! فک میکنم این جور حرف زدن بگم عجولانه و سطحی نگری باشه!
به نظرت اینکه شما اولش میگفتین همینجوری هستی دوست دارم وبعد ایشون اصرار می کرد شما بعضی چیزهارو میگفتین این نشون ازاین نمیده که حرف زبانتون با حرف دلتون یکی نبوده؟
آقای محمد همه ی آدما کامل نیستن! عشق اینه که آدم ها رو با وجود کامل نبودنشون کامل ببینیم، من شوهرم رو کامل میدیدم و این که هیکلش عوض شه برام ا ونقد که اون فکر میکرد حیاتی و مهم نبود!! اون اصرار داشت که کامل باشه!و منم راهنماییش میکردم که چجوری برای من کامل باشه ولی واقعا برام اهمیتی نداشت
با همه ی اینا قبول دارم که خیلی جاها اشتباه از من بوده و منتظرم فرصتی پیدا کنم که این رو بهش نشون بدم،و از این حس شکست نجاتش بدم، ولی اصلا نمیدونم چجوری باید این کار رو بکنم
ولمون کنید!
بذارید از بدختیمامون راحت جونمونو بکنیم بمیریم از دست این دنیا!
یه چی تو این مایه ها!!
فقط بالاغیرتا بیخیال مهمونی دادن یا رفتن با اصرار زیاد شینا.
مطمپن باش این مشکلت حل میشه
یه نگاهی به مشکلات گذشته بینداز.یک زمانی تصورمیکردی که دیگر امیدی به زندگی نیست ُولی اکنون با لبخندی سرشاراز لذت
به چشم کسب تجربه به آن می نگری. مطمپن باش فردا هم به مشکلات امروز خودت با لبخند می نگری
ایشالا...خیلی ممنون
انشالله که مشکلت حل میشه ولی کار اشتباهی کردی که پیشنهاد باشگاه رفتن وهمچنین اون عکسو بهش نشون دادی
ما ایرانی ها خیلی خوب مقایسه کردن رو بلدیم . مثلا طرف شوهرش از لحاظ مالی شرایط خوبی نداره زنه ازش ماشین میخواد میگه ببین شوهر فلان دوست ماشین داره یاشوهره خواهرم چ خوش هیکله خوب طبیعی مرد هم با شنیدن این حرف ها به فکر فرو میره میگه خدایا اگه من این امکانتو رو فراهم نکنم ممکنه زنم یک روزی رو به خطا بره یا محبت زنم نسبت به من کم میشه زنم وقتی هیکل فلان مرد فامیل رو ببینه عاشق اینجور هیکلی میشه .بنابراین تمام غیرتشو به کار میگیره که نیازهای زن رو فراهم کنه حالا کافیه یه مشکلی براش پیش بیاد و اون از هدفی که داره عقب بندازه خودش می بازه احساس شکست میکنه
یه مرد دوست داره برای زنش بهترین باشه .این کار شما باعث شده که همسرتون به خودش شک پیدا کنه
بله متاسفانه!
ولی من واقعا نمیدونستم دارم چکار میکنم!
ایشالا یه فرصت دوباره بهم بده تا جبران کنم :-(
اقای فرهادی کار اشتباهی نکرده گفته برو باشگاه
فقط این اقا هم محبت زیادی دیدن هم خیلی احساساتی و مغرورن
ک از حس ترحم بدش میاد
بنظرم بهش زمان بده خانم و بهتر اینکه حتما برو مشاور حتی تنهایی
خانم سونیا دنیایی مردان وزنان خیلی تفاوت داره .اون آقا فکر کرده که حتما شوهر دلخواه همسرش نبوده که خانمش این پیشنهادو بهش داده وفکر کرده اگه خانمش یک روزی مردی رو دراین سطح ببینه دیگه توجه ش میره سمت اون مرد تا شوهرش .
درهرچیزی نه افراط بشه ونه تفریط ومحبت کردن هم از این قضییه مستثنا نیست .منم نمیگم بهش زمان نده،بهش زمان بده ولی ازش فاصله نگیره
بله !
همینجوریه که گفتین!
چشم و ممنون
مرسی جناب یاسین.
خیلی ممنون هانای عزیز، دقیقا دارم همین کار رو میکنم، باهاش قهر نیستم و نمیذارم عذاب وجدان داشته باشه و حس کنه من مقصر میدونمش، واقعا مقصر نمیدونمش، اون حق داره، فقط میترسم اوضاع مث قبلا نشه!
آقای محمد من اولش سعی کردم همین کاری که میگین رو بکنم ولی اون بدتر شد! گفت بهم ترحم میکنی...!
خیلی ممنون مریم جان، من به شوهرم اعتماد دارم،و فک میکنم مشکل رو درست حدس زده باشم! چون این رفتارها دقیقا بعد از تولدم شروع شد!
تنها مشکلم اینه که نمیدونم باید چجوری کمکش کنم،و وقتی برگشت چه رفتاری داشته باشم
سلام، مرسی از همتون،
آقای ملکی پرسیدن که آیا کاری ازش خواسته بودم که اون نتونسته انجامش بده؟ بله! فک کردم،و دقیقا متوجه شدم چی شده! فقط یکم پیچیده شد!!! یک سال پیش بود که همسرم به خاطر این که من ازش خواستم باشگاه رفتن رو شروع کرد، البته اصلا چاق نیست!! من خیلی تشویقش کردم که چون چاق نیستی و چربی نداری یکم که ورزش کنی هیکلت خیلی خوش فرم میشه و....6 ماه که رفت باشگاه من به عکس از هیکلی که دوس دارم بهش نشون دادم!! ولی قصدم اصلا مقایسه و این حرفا نبود! اونم ناراحت نشد!و قول داد که تا تولدم(6 ماه بعدش) هیکلش اینجوری بشه!و تا یه سال دیگه ماشینی که دوس دارم رو بخره!!!!!!
4 ماه از قولی که داد گذشت،هیکلش عاااالی شده بود و منم این رو بهش گفتم، ولی هنوز با اون عکسه خیلی فاصله داشت،البته من اصلا انتظار نداشتم مث اون شه!
خلاصه دو ماه آخر کارش خيیییییلی زیاد بود،اونقد که وقتی میومد خونه همه ی بدنش درد میکرد و نمیفهمید کی خوابش برد! به خاطر همین چند روز پشت سر هم نرفت باشگاه،و اعصابش خیلی بابت این موضوع خرد بود!منم گفتم نمیخواد بری باشگاه، که از بابت من خیالش راحت باشه، ولی انگار بیشتر ناراحت شد و احساس شکست کرد! چون نتونست قولی که بهم داد رو عملی کنه!و وضعیت مالیش هم برای خریدن اون ماشین خوب نیست! فک میکنم کلا احساس شکست میکنه
منم که میدیدم اینجوریه سعی میکردم بیشتر بهش محبت کنم، فک میکردم فشار کار باعث شده اینجوری باشه!اصصصصصلا فکرشم میکردم به خاطر اون قول ها باشه!
وبا محبت زیادم هم باعث شدم احساس کنه دارم ترحم میکنم و زده شد! خودش اون روز که خیلی ناراحت بود گفت بهم ترحم کردی!!!ولی من وااااااقعا نه همچین قصدی داشتم و نه متوجه بودم که دارم چکار میکنم!!!
با سلام
ممکنه یک مشکلی داره شوهرتون آزار میده .ورورفتارشم تاثیر گذاشته
اینکه شما به مدت یک ماه از شوهرتون دور باشین به نظر منم راهکار درستی نیست شما باید دراین موقع پشتشو خالی نکید.
من یک راهکاربهت میدم شاید هم به نظرتون خنده دار باشه ولی ارزش امتحان کردن رو داره
میتونی یک روز قصد داری بری خریدیا خنه اقوام یک نامه ی براش بنویس وبزارش تو اتاقش هرجا که جلو چشمه تو نامه بنویس همسر عزیزم من نمیدونم چه چیزی تو رو آزارمیده همش شبا تو فکر میرم که آیا بودن من شما رو
آزار میده؟یا من حرفی زدم که باعث ناراحتیتون شده ؟من همیشه دوست داشتم تو زندگی تکیه گاه هم باشیم واگه مشکلاتی برایمان پیش اومده باهم اون مشکل رو بر طرف کنیم نه اینکه مشکلاتمون رو ازهم پنهان کنیم .باشه تو ازمن زمان خواستی من هم بهت زمان وفرصت میدم ولی باورکن برایم سخت هست که ازت دور باشم .همش دعا میکنم که بودن من کنار تو باعث ناراحتیت نشده باشه .چون واقعا عاشقانه دوست دارم وبعد از خدا تو تنها یارویاور وتکیه گاه زندگی من هستی.
خلاصه تو این نامه از جملات جادویی زنان استفاده کن یک درصداحتمال بده شوهرت داره امتحانت میکنه ببینه چقدر برات ارزش داره؟ یادت نره اول وضو بگیر واز خدا طلب کمکت کن وبعد نامه رو بنویس
شما چه شخصیته جالبی داری که قبول کردید یکم دور بشید از هم... خوشم اومد واقعا ...به نظره من از شهر دور نشید خونه یه نفر همونجا برید گاهی یهویی یه سر خونه بزنید اصلا نه باهاش قهر باشید نه ناراحتش کنید یا عذاب وجدان بهش بدید یا تهمت بزنید که هوایی شدی فقط یکم تنهاش بذارید ولی نه مدته زیاد مثلا دو هفته یا 10 روز کافیه به نظرم هر موقع هم گفت برگرد شما برگرد بازم با یه مشاور و روانشناس صحبت کن راه حل بگیر موفق باشی ان شاالله که نتیجه خیلی خوبی بگیری
وای الان این نظر شما رو خوندم آوا خانم
اصلااااااا از شوهرت دور نشو
اون یه مشکلی داره نمیخوام نگرانت کنم اما فک کنم پای کسی درمیونه برو بچسب به شوهرت تغییر فضا بده
سلام حتما بشین واضح در این مورد با همسرت صحبت کن اقایون فک میکنن اینطوری ما متوجه نمیشیم ک مثل همیشه نیستن ولی شما بروز بده شاید مشکلی داره چیزی اذیتش میکنه حتما باهاش حرف بزن
سلام جناب ملکی،و ممنون، اوضاع خیلی بدتر شده!دیروز خواستم غیرمستقیم متوجهش کنم که حالم خوب نیست و این رفتارش منو اذیت میکنه،یهو دیوونه شد!گفت دیگه حسی بهت ندارم!!میفهمی؟؟!دست از سرم بردار!در صورتی که روز قبلش میگفت صدات بهم آرامش میده،دوست دارمو...!!!منم گفتم حسی نداری؟؟؟!پس حرفای دیشبت؟گفت اون واسه قبلنا بود!!!گفتم قبلا ینی دیشب؟؟؟؟؟؟!!!گفتم تو انگار یه فشار روحی روته!گفت هر جور دوست داری فک کن!!!منم گفتم باشه،پس اگه اینجوری دوست داری رابطمون رو تموم میکنیم،من گدای محبت نیستم!!و اگه تا حالا کاری کردم که باعث شد فک کنی گدای محبتتم بذارش رو حساب این که عشق و مردونگیت رو باور داشتم....تا این حرفا رو زدم ازین رو به اون رو شد!!!!!!!!اسممو صدا کرد،گفت بهم یه قولی میدی؟گفتم چی؟گفت بهم فرصت بده،بیا یه مدت از هم دور باشیم،بذار یکم دور بودنت رو احساس کنم شاید دوباره اون آدم قبلی شم،مدتش هم خودت بگو!گفتم تا تولدت خوبه؟(یه ماه دیگه)گفت باشه،شاید تولد دوبارم باشه!بعد گفت دوسم داره!!گفت براش دعا کنم و اون هم برام دعا میکنه!انگار تا وقتی که حس میکنه پیششم و بهش احتیاج دارم و قرار نیست برم میخواد ازم دور شه!ولی به محض این که حس کنه زندگیم بدون اون هم ادامه داره رفتارش عوض میشه!احساس میکنم زیادی بهش محبت کردم،شنیدم مردا با این کار زده میشن،ولی اصلا درک نمیکنم!خب وقتی دوسش دارم بهش ابراز میکنم دیگه!!یه چیزه عادیه!!ینی باید چکار کنم؟!نگم دوسش دارم؟!!!!تصمیم گرفتم این یه ماه رفتارم رو عوض کنم و اصلا پاپیش نذارم،خیلی وقت بود میخواستم برم پیش خواهرم،خونش از ما خیلی فاصله داره،یه شهر دیگست،میرم اونجا و میگم شوهرم به خاطر کارش نیومد،وارتباطم رو تقریبا باهاش قطع میکنم،شاید اگه دیگه اون محبت بیش از اندازه رو حس نکنه اوضاع درست شه!ولی واقعا بهش احتیاج دارم و دوسش دارم!:-(میترسم اوضاع مث اولش نشه،خیلی میترسم،خودشم میخواد دوباره همون آدم باشه،ولی انگار نمیتونه
خواهش میکنم بهم بگین چه بلایی داره سرش میاد و من باید چکار کنم؟!چکار کنم تا دوباره عاشقم باشه
صفحهها