سلام من مرد 56 ساله متاهل دارای سه فرزند پسر هستم و خانمم 51 سال سن دارند.شرح مشکل بنده از این جهته که پسران من دیگه سن استقلالشون رسیده و من دوست دارم خودشون سرپای خودشون بایستن و این رو خود اونهاهم دوست دارند.حتی شاغل هم هستند و مسکن هم تهیه کردند خداروشکر و اتفاقا خیلی آدمهای پخته و با شخصیتی بارشون آوردیم.بزرگه 31 سالشه و مهندس متالوژیه،دومی 28 سالشه لیسانس زبان و معلم هم هست،سومی 25 سالشه و دانشجوی ترم آخر پرستاری.راستش تعریف نباشه به لطف خدای بزرگ بچه هام خوب بار اومدن و این نتیجه یک عمر زحمت کشیدن و معلمی کردن من و خانمم هستش و چون من و خانمم به هم کمک کردیم زندگیمون رو به اینجا رسوندیم میخوام که اونام با کمک یک حامی و با کمک تشویق و پشتوانه برن جلو اینطوری هیچوقت شکست نمیخورند.و منظور بنده حقیر این نیست که چون من زنم همکارم بوده و در یکسری جاها تو زندگی بهم کمک مالی هم کرده اونام حتما همین طوری باشن بلکه اتفاقا داشتن یک زن چه شاغل چه خانه دار و مدیر خانواده هیچ فرقی نداره مهم تکیه گاهه که در فراز و نشیب زندگی به آدم قوت قلب میدهد.اشکال کارم در اینه که بچه هام دچار یک نوع بدبینی نسبت به جنس مخالف شدند و من واقعا نمیتونم متوجه بشم که علتش چیه!اصلا نمیتونم درکشون کنم مثلا زنم برای پسر بزرگه دختر گیرمیاره سریع عصبی میشه و بهانه های مجهولی میاره مثال اینکه من که اینو نمیشناسم،من چه میدونم این چکاره بوده و من چرا باید با این زندگی کنم.دومی هم همین طور اونم هی میگه شما پیر هستید و خبر ندارید جامعه چطوری شده!کوچیکه قبلا بهانش کم بود درآمد و مشکلات مالی بود ولی الان اونم میگه من به دخترا هیچ حسی غیر از تنفر و دوری کردن ندارم!اصلا نمیتونم درک کنم یک چنین چیزی رو چرا جوانها مخصوصا پسرها که من خودم متاسفانه دختر ندارم نمیدونم شاید اونا بدتر باشن از ازدواج کردند نفرت و ترس دارند!چرا باید یک جوان پخته ایرانی و مسلمان از ازدواج دوری کنه!حالا اگر شرایط مالی جور نباشه موجه هستش اما اینکه یک مرد 31 ساله بالغ باشی و سر و سامان ندی به زندگیت اصلا موجه نیست.راستش من و همسرم کاملا درگیر این موضوع شدیم و این جریان مارو گیج کرده اگر میشه یک راهنمایی به ماهم بکنید که ببینیم راه حل و درمان این تفکرات چی هست؟با تشکر از شما
-------------------------------------
کاربران محترم ميتوانيد در همين بحث و يا مباحث ديگر انجمن نيز شرکت داشته باشيد: https://btid.org/fa/forums
همچنين ميتوانيد سوالات جديد خود را از طريق اين آدرس ارسال کنيد: https://btid.org/fa/node/add/forum
تمامي کاربران ميتوانند با عضويت در سايت نظرات و سوالاتي که ارسال ميکنند را به عنوان يک رزومه فعاليتي براي خود محفوظ نگهدارند و به آن استناد کنند و همچنين در مرور زمان نظراتشان جهت نمايش، ديگر منتظر تاييد مسئولين انجمن نيز نباشد؛ براي عضويت در سايت به آدرس مقابل مراجعه فرمائيد: https://btid.org/fa/user/register
با سلام به شما کاربر محترم
در ابتدا بابت این حس مسئولیت پذیریتان نسبت به آینده و ازدواج فرزندانتان، تشکر میکنم. اینکه پیگیر ازدواج فرزندانتان هستید، بسیار ارزشمند و قابل تقدیر است. بی شک این دغدغه و حس مسئولیت پذیری شما در آینده فرزندانتان تاثیر گذار خواهد بود.
اما نکته بعدی درباره نوع تفکر پسرانتان درباره جنس مخالف باید عرض کنم که این مدل افکار منفی نسبت به جنس مخالف متاسفانه به صورت افراط گونه در جامعه ما در حال رواج پیدا کردن است و این شوربختانه نوید روزهای بدی را در آینده به ما میدهد. فارغ از اینکه چراچنین افکار منفی در میان نسل جوان امروزه ما بوجود آمده که خود مطلب جداگانهای میطلبد، درباره این موضوع باید عرض کنم: هرچقدر بتوانید با پسرانتان درباره افکار و دغدغههای آنها صحبت کنید و شناخت بدست اورید، سبب میشود بهتر بتوانید شرایط روحی و روانی آنها را درک و تعامل بهتری پیدا کنید.
درباره وضعیت پسرانتان و تغییر دادن نظرشان برای ازدواج، توصیه بنده این است که فعلا با یکی از پسرانتان که میزان مقاومت و بدبینیاش نسبت به جنس مخالف کمتر است تنها با او صحبت کنید. هر سه پسرتان با توجه به شرایط سنی و توضیحاتی که درباره آنها دادید، خوشبختانه در آستانه ازدواج هستند. لذا برای شما به عنوان پدر فرقی نمیکند که هرکدام از آنها بخواهد برای ازدواج اقدام کند. بالطبع وقتی شما بتوانید نظر یکی از پسرانتان برای ازدواج جلب کنید و در آینده یک ازدواج موفقی را هم تجربه کند، این نوید تغییر نظر و کاهش مقاومت دو پسر دیگرتان در آینده خواهد داد. پس استراتژی فعلی شما باید این باشد که فعلا با یکی از پسرانتان که میزان مقاومت و بدبینیاش نسبت به جنس مخالف کمتر است صحبت کنید و نظر او را برای ازدواج جلب کنید.
اما چگونه باید با پسرتان درباره ازدواج صحبت کنید و نگرانیاش را بابت اعتماد به جنس مخالف برطرف کنید؟
بدین صورت که شما باید سعی کنید در یک فضای آرام و بدون تنش با پسرتان صحبت کنید. بهتر است شروع گفتگو با ذکر نقاط مثبت پسرتان باشد و سپس درباره مسئله ازدواج با او گفتگو کنید. اجازه بدهید پسرتان به صورت کامل نظرش درباره ازدواج و دغدغههایی که دارد به شما بگوید. این کار باعث تخلیه روانی او میشود و حس بهتری به گفتگو پیدا میکند و در ادامه حرف شما را بهتر میپذیرد. در ادامه اگر پسرتان درباره بدبینی و نگرانیاش درباره انتخاب همسر حرف زد، آن وقت شما میتوانید به او پیشنهاد بدهید که اگر مسیر انتخاب همسر با نظارت مشاور ازدواج اتفاق انجام شود، ریسک ازدواج به حداقل ممکن میرسد.
بسیاری از زوجین امروزی فرایند انتخاب همسر را با نظارت مشاور پیش میبرند و مشاوره در شناخت واقعی طرفین از همدیگر و انتخاب درست بسیار کمک میکند. از طرفی مشاور با هیچ کسی رودربایستی ندارد که بخواهد هرطوری که شده طرفین را برای ازدواج ترغیب کند، بلکه مشاور از طریق یافتن نشانگان تناسب میان طرفین و شناخت حساسیتهایشان در این زمینه به آنها کمک میکند تا بهترین تصمیم را بگیرند.
طبیعتا نگرانی آقاپسرتان عمدتا این است که طرف مقابلش را نمیشناسد و نمیتواند اعتماد کافی را به جنس مخالف داشته باشد. اتفاقا مشاور ازدواج از طریق مصاحبه و تستهای شخصیت شناسی و ... به طرفین کمک میکند که اولا زودتر و ثانیا واقعیتر از همدیگر شناخت پیدا کنند.
لذا مشاوره قبل از ازدواج به طرفین کمک میکند تا با شناخت واقعی و اعتماد کافی دست به انتخاب بزنند. مضاف براینکه مشاور یکسری تکنیکهای برای شناخت افراد استفاده میکند که از طریق آنها به طرفین کمک میکند تا با لایههای عمیقتر شخصیت همدیگر آشنا شوند و بفهمند که چقدر میتوانند به سلامت و پاکی طرف مقابل اعتماد کنند.
در کنار همه اینها این باور به خدا و توکل و استمداد از او بی شک در انتخاب یک همسر مناسب به انسان کمک کننده است. قطعا خدای متعال اسباب امر برای بندگانش تسهیل میکند. لذا نباید از فاکتور توکل برخدا غافل ماند. لذا ذکر این نکته میتواند فطرت خداجوی فرزندتان در این زمینه را بیدار کند. امام على (عليهالسلام) فرمود: «مَنْ تَوكَّلَ عَلَى اللّه ذَلَّتْ لَهُ الصِّعابُ وَتَسَهَّلَتْ عَلَيْهِ الأَسْبابِ؛ هر كس به خدا توكل كند، دشوارىها براى او آسان مىشود و اسباب برايش فراهم مىگردد.» [غررالحكم، ج5، ص425، ح9028]
موفق باشید.
حاجی اون قلب آخر متنت نشون داد هنوز دلت جوونه ها ماشالله :-)
اولا حاجی خودتی من تا قم بیشتر نرفتمدوما من پیرمرد زشت کجام جوونه آخه عزیزمن شما جوون هستید شما خوشکل و خوشتیپ هستید خدا حفظتون کنه.
ماشاءالله به شما و بانویتان
ماشاءالله به فرزندان شما
خواهش میکنم شکست نفسی میفرمایید.
سلام.ببینید پدرجان شما و همسرت دقیقا عین پدرومادر من فکر می کنید!!!شما چرا فکر می کنید ازدواج=با داشتن خونه و شغل و تمام؟!!!باور کن مسائل مالی کلا از نظر من 10درصد دخیل هستش در این موضوع،ولی اینکه بچه هات میخوان باکی زندگی کنن؟!آیا کسی که قراره عمرشونو پاش بدن اخلاقش خوبه؟!وفاداره؟!آبروی پسراتو نمیبره؟!اصلا پسرت دوستش داره؟!اون پسرت رو دوست داره؟!و و و ...شاید الان بگین پیچیدش کردم ولی عین حقیقته،باید قبول کرد که مانع فقط پول نیست بلکه مسائلی درونش نهفتست که شما پدر ومادرا و نسل قدیم نمیبینید ولی مای بدبخت میبینیم!!!الان دوست من بزور براش یکی رو که پدرونادرش گفتن نجیب و پاکه ولی این میدونسته که ناپاکه براش گرفتند،به خاک سیاه نشسته اون دفعه منو اون یکی رفیقم با یه مردی تو خیابون دیدیمش که دستش تو دستش داشت گل میگفت و گل میشنفت!!!این درحالیه که دوست بدبخت من تو فاصله 500کیلومتری تو تهران سر پشت بام ها داره قیر و ایزوگام میکشه واسه آسایش این!!!انصافا 24 ساعت تو خلوت براش گریه کردم.نمیخوام ناراحتتون کنم ولی بهشون فرصت و حق انتخاب بدید.بزارید خودشون هروقت خواستن و هرکسو خواستن بگیرن،شما صلاحشونو میخوایید درش شکی نیست ولی مجبور و محدودشون نکنید.من خودم 24 سالمه تقریبا همسن اون پسر کوچیکه شمام و اتفاقا خونه دارم و پول برای مراسم و اساس خونه و مقداری طلاهم دارم ولی اساس و طلاهارو گذاشتم کنار برای فروش نخواستم.راستش ریسکش خیلی بالاست ازدواج کردن الان و از اون مهم تر منم همیر خوب و کاملی برای هیچکس نیستم،یعنی فکرم با فکر دخترای امروزی نمیخونه و به مشکل برمیخورم.پسرای شما تحصیل کرده هستند و اتفاقا طبق شغل هاشون با جامعه به خوبی در ارتباطن نه اینکه بگم شما نیستی منظورم اینه که تو نسل ما نیستین.باور کنید 90 درصد جوونا تو فسادن از نظرمن هم پسر هم دختر منظورم از فساد فقط بی آبرویی نیست.بلکه اعتیاد و بیکاری و بدکاری و...شاملش هستند.عجله نکنید صبر کنید ببینم اول خدا چی میخواد بعد خودشون چی میگن و چی میخوان.موفق باشین
سلام پسرم چرا میترسی اگر از هرچیزی بترسی مطمین باش سرت میاد.چیزی که نوشتی واقعا من رهم تحت تاثیر قرار داد ولی خوب چرا تو فکر میکنی ممکنه اون اتفاق که برای دوستت افتاده خدایی نکرده برای توهم بیفته؟چرا شما جوانها ذهنتون رو به سمت بدی ها و ناجوانمردی ها سوق میدید همش؟یکم خنسرد و خوشبین باشید.چرا داری زندگی خودت رو برمیگردونی عقب و میری روی نقطه صفر؟ازدواج چیزی فراتر از فکر شما جوانهاست،ازدواج یک امر دینی،آسمانی و مقدسه پسرم.
من نمیدونم چرا تا در این باره پیش شما آدمای سن بالا حرف میزنن سریع فکر می کنید جوون ها میخوان همدیگرو قضاوت کنن؟!!!اشتباه می کنید ما قضاوت نمی کنیم.راستش من اصلا برام مهم نیست کی چیکار میکنه یا کرده،حرف من اینه که جامعه خرابه الان طرف امروز عابد و زاهد و با ایمانه فردا پس فردا یهو میبینی تغییر حالت میده میره یک جنایتکار میشه که نگو!!!اینکه الان من چی هستم و چیکار میکنم مهم نیست این مهمه که گذشتم چی بوده و آیا در آینده این شخصیتی که الان هستم رو حفظ میکنم یانه منم تغییر میکنم!!!الان هرزگی در جامعه مثل یک اژدها دهن باز کرده و هرروزه تعداد بیشتری آدم رو میبلعه!!!به این چیزا و حرفام که میگن خودت پاک باش پاک گیرت میاد و آیه و حدیث اومده و...اعتماد و اعتنا نکنید.فقط با چشم باز و نهایت سخت گیری و مقایسه انتخاب کنید.حتما اشخاص پاکی پیدا میکنید سعی کنید عروسی و مراسم هرسه تا رو هم بندازید باهم تا در پول صرفه جویی بشه خخخخ.پیشنهاد میکنم به لینک زیر یه سری بزنید:
http://btid.org/node/156877
بله روی لینک سبز رنگ کلیک کردم و یک متنی باز شد که خیلی برام جالب بود.اصلا فکر نمیکردم با 24 سال سن اینقدر پخته و باتجربه باشی!من واقعا جا خوردم.اصلا مشکلات بچه هامو درک نکردم تا اینکه متن تورو خوندم واقعا الان یکم بیشتر بچه هامو درک میکنم که چی میگن.ولی پسرم آخه به هر خانواده ای بگی میخوام دخترتو بفرستم معاینه بانوان سریع همه چیز رو به هم میزنند.من خودم متاسفانه خدا بهم دختر نداده ولی اگر یکی به دخترم اینو بگه من خیلی ناراحت میشم حتی با این وجود که حق با اونهاست.عرف فرهنگی جامعه ما هرچند که الان مقداری خراب شده ولی اینو یک پیامد بد میدونه،و خوب واقعا جدای از این جریان من واقعا الان هرچی تو عمرم سختی و زحمت کشیدم به کنار زن گرفتن اینا به کنار!الان که دقت میکنم میبینم همسری که من بتونم بچمو بدم دستش به سختی پیدا میشه اصلا نیست.الان قصد داشتم برادر زاده خودم رو برای پسر دومم بگیرم که متوجه شدم اصلا اخلاق خوبی نداره و از اون بدتر همش دنبال استقلال شخصی و آزادی های نامحدود هستش،و وقتی با پسرم مقایسش میکنم میبینم این دوتا مثل چوب و اره هستند.دختر همکار خانمم رو خواستم برای کوچیکه بگیرم که من پیرمرد از حجابش خوشم نیومد چه برسه به یه مرد جوان!تا به پسرم از روی شوخی گفتم ناراحت شد و بهش برخورد.حق داره ببین پسرم مرد باید غیرت داشته باشه حتما،مردی که تعصب زن و بچشو نکشه که مرد نیست.بنده خودم با وجود اینکه زنم باحجاب و فهمیده بود ولی 25 سال آزگار خودم بردمش سرکار و از اون ور رفتم جلوی مورسه دوباره آوردمش خونه چون من باید از زنم مراقبت کنم این وظیفه انسانی و شرعی هر مردی هستش و باید به پسرم حق داد که نخواد با یک دختر خانم بدحجاب و بی بند و بار ازدواج کند.من خودم معلم دبیرستان دختران هم بودم حتی دوسال ناظم هم شدم.با کمال تاسف باید بگم دانش آموزانی که دنبال دوستی با جنس مخالف و درد و دل کردن مجازی بودند اصلا آینده خوبی نداشتند حتی الان با چندتاشون در ارتباطم یکیشون رو بعضی وقت ها تو یک مغازه موبایل فروشی میبینم داستانش طولانیه نگم برات که یک پسر از خدا بی خبر چطوری بدبختش کرد.گاهی وقتا به من زنگ میزنه بهش مشاوره و نصیحت میدم واقعا اشکم درمیاد حتی زمانی که میدونم تقصیر خودش بود.من حالا شاید کمتر از شما ولی با فراز و نشیب های جامعه کاملا آگاهم و میدونم جریان جی هستش،ولی باور کن این راحش نیست.تو جوونی نیاز به یک همسر داری نگو نه که باور نمیکنم نیاز به یک جنس مخالف داری از لحاظ معنوی و عاطفی و جنسی و...باید یک دختر تورو در زندگی تقویت بکنه،اینکه دوست نداری ازدواج کنی که موقته اما اینکه کلا قید ازدواج رو میزنید خیلی بده و ممکنه خدایی نکرده به قول حودت در آینده تورو بکشونه به سمت گناه و خلاف شرع!خوب چرا همون شرط و شروط های که تو اون آیدی سبز رنگ نوشتی رو ازش استفاده نمی کنی؟هیچ اشکالی نداره تو وقتی نامزد کردی توی موبایلش سرک بکش یا اصلا ببرش دکتر معاینه کنه و اصلا با دختر اونجوری ازدواج نکن.از دستم دلخور نباش ولی تو یک جوری نوشتی که انگار به زور میخوان یک طرف رو قالب کنن بهت اما اینطوری نیست.تو آزادی زندگیتو باهرکس که میخوای شریک بشی اصلا کیس اولی نشد دومی اون نشد سومی اون نشد نفرات بعد،اصلا تو فامیل نبود تو غریبه بگرد اونم نبود تو شهر دیگه تو این مملکت 80 میلیون نفری آخرش یه دختر برای شماها 4تا(تو و3تا پسرمن)هست.اینقدر بی حال و ناامید نباشید.
ببینید پدرجان من ننوشتم که کسی میخواد به زور خودشو بندازه به من،اصلا من کلا نمیدونم عشق عاشقی یعنی چی!!!باورتون میشه؟!حتی یبار فکر کنم مطلبی هم دربارش نوشتم که احتمالا تایید نشد.خواستم اینجا کمکم کنند.من در دوسایت نظیر این فعالیت دارم.اونجاهم باز همین آش و همین کاسه است تازه شاید بدتر!!! من دیگه کلا نمیتونم عاشق کسی بشم واقعا برام سخته که الکی دل به کسی ببندم.میخوام بعد از گرفتن ارشد برم امریه بگیرم داوطلب و بعدش اگر خدا کمک کنه یه دفتر مهندسی کوچیک خودم بزنم.میدونم درکش براتون سخته ولی واقعا سخته تو این برهه به کسی اعتماد کرد.مخصوصا یکی مثل من که چون خودم حتی پیامک هم به جنس مخالف ندادم میخوام یکی که اینجوری باشه پیداکنم!!!من هیچوقت نمیتونم یک دختر که در گذشته دوست پسر داشته رو باور کنم،هیچوقت نمیتونم بهش فرصت بدم چون واقعا ذهنم اینو نمیپذیره!!!و همین طور رابطه جنسی داشتن در گذشته و حتی باکره نبودن از راه گناه برام با پیامک و تماس گرفتن هیچ فرقی نداره جفتش سروپا یه کرواسه.
عرض ادب و احترام
جناب؛ رشد بی رویه و رها شده ی فضای مجازی بدون بستر سازی و فرهنگ سازی مناسب به موازات آن، جذابیت سریالها و فیلمهای ماهواره ای و اشاعه خیانت و فحشاء ، مقارن با مشکلات اقتصادی کارگردانان فاخر ایران که سالیانی چند فیلمی تولید نشد و تلویزیون ایران عملا چیزی برای سرگرم سازی ملت نداشت. من یادم هست تنها کارتونی که من برای بچه ام میتوانستم پیدا کنم عمو پورنگ بود که ایشان در تمام قسمتها اشاره میکردند که حقوق من رو چند ماهه ندادند. و نتیجتا کمرنگ شدن بنیه اعتقادی خانواده ها ... همه اینها سبب شد که جوانان ما خصوصا خانمها که در دوره های قبل از آزادیهای نسبتا کمتری برخوردار بودند به شکل نظام گسیخته رها شوند و امروز پسر من و شما در این فضای مجازی رفتارهای وقیحانه یکدیگر را به عینه می بینند و خب طبیعی هم هست که پسر با فرهنگ و غیرت ایرانی این رفتارها را برنتابد. ترسی به جان جوان امروز نهاده شده که
صبر بسیار بباید پدر پیر فلک را
که دگر مادر گیتی چو تو فرزند بزاید
بچه های ما ترسیده شدند جناب؛ حق هم دارند. بالا بودن آمار خیانت و متاسفانه تورم لحظه ای و بیفکری عجیب و غریب مسئولین و ما خانواده ها کماکان اندر خم گذشته ایم و در رقابت مهریه و جشن و سور و سات ضیافت یک شب عروسی. همه اینها مضاف بر مشکلاتی است که من و شما در زندگیهایمان تحمل کردیم. ان مشکلات هم بقوت و حدت خود باقی و محکم بر ناقوس تنهایی میتازد.
روزگاریست که ایمان فلک رفته به باد
هر که شیرین طلبد تیشه خورد چون فرهاد
متاسفانه...
جناب، باز حالا خوبه کوچکترین فرزند شما 25 ساله است. پسر من 12 سال دارد. فروردین ماه همین امسال انقدر از عشق و عاشقی میگفت که من وحشت کردم در همین سایت سوال طرح کردم که این رفتار طبیعی هست یا نه؟ چه کنم؟
اردیبهشت ماه بخاطر تدریس مجازی برای ایشون موبایل خریدم. الان میگه من هرگز ازدواج نخواهم کرد. دخترها اصلا قابل اعتماد نیستند. یک نوجوان نابالغ 12 ساله میگوید.
آقا تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل...
ان شاء الله که هرچه زودتر خدا به حالمان رحم کند. امین
خوب بله من میفهمم که شرایط و تصاویر جامعه ما چطور شده متاسفانه ولی خوب این نمیتونه دلیل منطقی برای ازدواج نکردن باشه،نباید امیدت رو از دست بدی تو زمان جوانی ماهم اینطوری بود اون موقع هم دخترخانم ها بعضیاشون با پسرها میرفتن گردش و موتور سواری حالا شاید به اندازه الان دیگه وخیم نبود ولی اون موقع هم من خودم از این جور چیزا زیاد میدیدم.حتی با وجود اینکه تلفن و ماهواره نبود ولی بازهم بود.اما خوب نمیشه دستور خدا رو نادیده گرفت.شعر زیبایی بود ممنون عزیزم.
خدا حفظت کنه پدرجان؛ خدا سایتو بالای سر بچه ها نگه داره چقدر حس خوبی از نوشتت گرفتم چقدر خوبه که مردایی مثه شما هستن واقعا بغض کردم منم مثه پسرای شما به مردای جامعه ام بدبینم و معتقدم جامعه خراب شده و این روند ازدواجمو مختل کرده کاشکی ما هم ادمای دوران شما بودیم .... بگذریم خوش به حالت پسرات .همین امضاء؛ مسیح
ممنونم دخترم خدا تو رو هم برای خانوادت نگه داره ولی یه نکته چرا اینطوری شدی؟علت اینکه بدبین شدی چیه؟میشه کمک کنی بهم؟
راستش پدر جان من کودکی خوبی نداشتم و اسیبهای زیاد خوردم دچار دلبستگی ناایمن شدم. تو خانواده خوبیم رشد نکردم تصوریم که پدر و برادر داییو عمو خوب هم ندارم . اصلا تصوری از یه مرد خوب ندارم .اصلا یه مرد خوب که میبینم یه بیست و چهار ساعت حالم غیر عادیه چون مرد بودن رو مساویه خشن بودن کتک بی مسئولیتی ظلم و ستم اوارگی اعتیاد خونه خراب کنی میبینم اصلا یه مرد خوب که میبینم باور نمیشه ضربان قلبم بالا میره حالم خرابه یا می ترسم که بعد بد شه یا خودم رو لایقش نمیدونم یا انقدر گذشتم اذیتم میکنه که گند میزنم به رابطه. بعد این که مستقل شدم مرد خوب تو زندگیم زیاد اومده ولی من دوست ندارم با هیج مردی رابطه بلند مدت داشته باشم دنیای زنا رو بهتر میدونم . ۷ سال تحت درمان بودم الان همه چیز خوبه حتی خودم الان روانشناسی میخونم و مددکارم ولی واسه خودم نچ نمیشه بعَضی زخما چون از تنت خوردی خوب نمیشه.اه دوباره گریم گرفت.مسیح
اگه اشکال نداره چند سالتونه؟
باباجون منم دوستت دارم
ماچ
ممنونم عزیزم منم تورو دوست دارم.فقط یه سوال تو واقعا اسمت چنگیزه؟؟؟؟
نه باباجونم
اسمم چنگیز پنگیزه
زنم دارم اسمش فرنگیسه
دوستت دارم بابایی
آهان الان متوجه شدمباشه.خدا هم تو هم زنتو حفظ کنه
بابای منم میشی
بابایی جونم
من به ناز نازنینم سالها عمر و جوانی داده ام
تو که پنگیزی جوانی با فرنگیس ناز کن با من چرا؟
از طرف باباجون به زبان شعر. خخخخخ
معلومه پسر خوشکلم چرا نمیشم.منتهی این بده که داری سر بابات هوو میاری هابرو دست باباتو ببوس دوست داشتن اون از دوست داشتن من واجب تره.