از تنفس پى به صاحب مىبرى
قطع آن دیدى زِعبرت بگذرى
اى خدا! واضحْ مرا مشکل مدار
مشکلاتِ دَهْر بر من سَهْل دار
چون که در دستِ تو باشد کنْ فَکان
چون به دیگر سو رَوَم در هر زمان؟
گر فراموشم بدارى خویش را
یادِ چیزى کى کند دردم دوا؟
از مناجاتم اگر کردى برون
کى سعیدم مىنمایى از درون؟
گر به من کردى جهنم را محل
گویم: اى اهل جهنم! لاحِیل
من خدایى غیر حق نشناختم
با شما ها در جهان ننواختم
دوست بودم با همه یارانِ حق
دشمن بدکار و بددارانِ حق
روسیاهى در عمل این جا براند
نقطه بیضاء من در جا بماند
گرچه من این جا سیه رو آمدم
متصل با حَبْلِ مولایم شدم
من نگفتم: روسفیدم در جهان
نامهام نَبْوَد سیه با این و آن
صاحبِ وُدى بُدم چون مو دقیق
همچون بودم با اَوِدائش رفیق
چشم من با دشمنان، روحم لطیف
من نبودم خارِ رَهْ سر هر شریف
حالیا! در دوزخم بگذاشتى
ساقیا! هر تلخ، شیرین داشتى
چون ز دستت آبریزى بنگرم
بنگرم دست تو، آبش ننگرم
گفت لقمان: تلخ، شیرین شد مرا
چون ز دستِ مُنْعِمَم دیدم وُرا
ناخنى از دست تو در لقمهاى
گر ببینم باشد اَحْلى طُعْمهاى
چند پرسى: تلخ بُد یا خوشگوار؟
نیست تلخ ار مىرسد از دست یار
گرچه در یارى دروغم داخل است
با دروغِ دوستان کالْغافِل است
گر بگویى: دوستى کامل نبود
گویمت، سلمان و بُوذْر دلْ که بود؟
گر بگویى مثل بد، گه داشتى
گویمت: تَوابیش بگذاشتى
شعرشون حرف میزنه...........
حاج آقا شما اینجور بگی پس من دیگه چی بگم................
التماس دعا.
السلام علیک یا بقیة الله
منم و دوری از چشم تو و خون جگری
چه شود بر من مسکین بنمایی نظری
یا علیکی به سلامم دهی و یا که ز لطف
نام من هم تو به هنگام قنوتت ببری
قلب .... مهمانخانه نیست که آدم ها بیایند دو سه ساعت یا دو سه روز توی آن بمانند و بعد بروند . قلب ...لانه گنجشک نیست که در بهار ساخته بشود و در پاییز باد آن را با خودش ببرد . قلب .. راستش نمی دانم چیست
اما این را می دانم که فقط جای آدم های خیلی خوب است.....
حرفهایم مبهم است حتی برای خودم
آنانکه می فهمند عذاب می کشند،
آنانکه نمی فهمند عذاب می دهند
شهید چمران:
خوش دارم هیچکس مرا نشناسد
هیچکس از غمها و دردهایم آگاهی نداشته باشد،
هیچکس از راز و نیازهای شبانهام نفهمد
هیچکس اشکهای سوزانم را در نیمههای شب نبیند
هیچکس به من محبت نکند
هیچکس به من توجه نکند
جز خدا کسی را نداشته باشم
جز خدا با کسی راز و نیاز نکنم
جز خدا انیسی نداشته باشم
جز خدا به کسی پناه نبرم
خوش به حال آسمون كه هروقت دلش بگيره بي بهونه ميباره.... به كسي توجه نميكنه...ازكسي خجالت
نميكشه...مي باره و مي باره و........اينقدر ميباره تا آفتابي شه ... آبي بشه ... !!!
كاش ...
كاش ميشد مثل آسمون بود... كاش ميشد وقتي دلت گرفت اونقدر بباري تا بالاخره آفتابي شي...
...بعدش هم انگارنه انگار كه بارشي بوده...
اگر مسیر زیباست، ابتدا یقین پیدا کن که به کجا می رود؛
اما اگر مقصد زیباست، به مسیر توجهی نکن، به راهت ادامه بده ...
درد دارد " امروز " حرفی برای گفتن نداشته باشی با کسی که
تا " دیروز " تمام حرف هایت را فقــط به او می گفتی ... !!!
اما درد هم تاریخ انقضا دارد
مرهمش را پیدا کن
اشک نمک دارد....نمک بر زخم نزنین.....
خدایا...
بابت آن روز
که سرت داد کشیدم
متاســــفم...!!!
من عصبانی بودم،
برای انسانی که تو میگفتی ارزشــــش را ندارد
و مــــــــــن پا فشاری می کردم...
چقدر سخت است که عاشق باشی اما...............
چقدر سخت تر است که همه چیزش از تو باشد اما................
هم خالق باشی هم عاشق اما...........
چقدر میخواهد که کریم باشی و ببخشی یا ارحم الراحمین
امشب تلاش کردم برای خدا اشک بریزم
برای عشقی که خرج میکند و بی مهری که میبیند
برای دور شدن های زود زود
اون میخواهد اما من.......
اون بود اما من........
چه دردی کشیدی خدا از عشقی که دیده نشد
حالا که درد هجران چشیده ام
حالا چه سود
حلالم کن
دلت را خیلی شکستم
خدیا شکرت .........
واسه همه چیز ......
راست میگفتی جز خودت هیشکی دوسم نداره .....
راست میگفتی که هیشکی جز خودت عاشقم نیست ....
همه حرف میزنن ......
کسانی حرف از عشق زدن که بویی از احساس نبردن ......
خدایا ممنونم که امشب جواب دعاهامو دادی ........
ممنونم که دلمو اروم کردی .......
ممنونم که کاری کردی فقط عاشق خودت باشم نه هیچ عشق زمینی .....
خدایا جبران میکنم جبراااااااااااااااان .....
خدایـــــا...
یـک مــــرگ بدهـکارم و هـــزار آرزو طلبـکار !
خستــه ام ..
یــا طلبــم را بـده ...
یــا طلبــت را بگیــر ...
دیشب با خدا دعوایم شد؛
با هم قهر کردیم ...
فکر کردم دیگر مرا دوست ندارد.
رفتم گوشه ای نشستم.
چند قطره اشک ریختم و خوابم برد.
صبح که بیدار شدم،
مادرم گفت:
" نمیدانی از دیشب تا صبح چه بارانی می آمد."...
بسیار زیبا بود
خدایــــــــــا! سرده این پایین، از اون بالا تماشا کن
اگه میشـه بیــــــا پاییـن و دستـــــای منـــو ها کن
خدایــــــــــا!سرده این پایین،ببـین دستــامـو میلرزه
دیگه حتـــــــــــے همه دنیا،به این دورے نمـے ارزه
تو اون بالا من این پایین،دو تایـــــــے مون چرا تنها؟
اگه لیلــــــے دلش گیــــره! بـــــگو مجنون چرا تنها؟
خدایا! من دلم قرصه،کسے غیر از تو با من نیست
خیالت از زمین راحت ،که حتــے روز،روشن نیست
کسـے اینجا نمـے بینـه که دنیـــــــــــا زیر چشماته
یه عمره یـــــــــــادمـــــــون رفته،زمیـن دار مکافـاته
فراموشم شده گاهـے،که این پایین چه هـــا کردم
کـــــــــه روزے بایـد از اینجـا بــازم پـیــش تو برگردم
خدایـــــــــا! وقــت برگشـتـن یه کم با من مدارا کن
شنیــدم گرمــه آغوشـــت،اگه میشـه منــم جا کن.....
ممنونم حدیث جان.
بسیار زیبا بود.
التماس دعا.
مقصد دومم بعد افسذان جنگ نرم شده رهروان ولایت
ممنونم
ان شاالله موفق و سلامت باشید. خواهش میکنم.
هوا گرفته بود باران میبارید کودکی با تصور کودکانه ی خود به آسمان نگاه کرد و گفت: خدایا! گریه نکن ،درست میشه ما آدما یه روزی بنده ی خوبی میشیم.....
خــدآیـــــــــــا:
بُـت بود، بـُـت شکـن فرستادے!!!
مــن پر از بغضـــــــــــــــم،
بُـغــــــض شکـن هــــــــــــــــــــم دارے؟؟؟
خــدايــــــا
نــَـتــــــــرس...
نه به گـنـاهـ ميفتي
نه جهــــنـم ميروي...
من و تو به هم محــرميـم...
'دسـتـانـم را بـگـيـر'
دلیل تنهاییم را تازه فهمیدم
وقتی محبت کردم و تنها شدم،
وقتی دوست داشتم و تنها ماندم...
دانستم;
باید تنها شد و تنها ماند تا خدا را فهمید
آقا قـــرار شـــاه و گـــدا هستـــ یادتانـــ ؟
آری همــانــــ شـــبی کـه زدم دلــــ به نامــتانــــ ...
مشـــــهد ..حــــــرمــ ...
ورودی بابـــــ الـــجـــوادتانـــــ ...
آقــا!! دلـــم عجیبــــ گــرفتــه برایـــتانــــ ...
میخواهم تکه سنگی باشم که نه دل دارد نه حرکت
یا حضرت معصومه
بخدا دنیا تنگ است نفس نیست
عموجان عباس
شبهای قدر داره می یاد
ماه رمضون داره تموم میشه خدا
مهمونی گرفتی اما من...........
خدا
من.........
احساس میکنم..........
انجا هم عذابم کنی که
فقط کریم بودنتو میخوام الان
یا قاضی الحاجات
چکنم دل سیاهه هر چه صدا کنم هر چه خدا خدا کنم نمیشه
چکنم سیاهه
من که جایی رو ندارم
کجا برم که گمنام باشم
کجا برم کسی منو نشناسه
اما منکه همه جان گر گرفته و سوخته است عموجان
چیزی نمانده بخدا
حاجی این همه بندگی ات را چگونه یافتی
جایت خوب است خدا حرف تورا زمین نمیزند
یکاری کن
شاید دیگر جانی نبود
اما
یادش بیاور که از کجا به کجا رسیدم
یادش بیاور همه شکست های امروزم
همه دردهای تنهاییم
از فراغش نبود عموجان
از قلبی که شکست
از روحی که نابود شد
مرگ تدریجی مانند سرطان
و ناشکری های مداوم
دور شدنم از همه
عموجان جان به لب امده
از بیداری به خواب پناه میبرم و از خواب به بیداری
یکم دلداری اقا یکم
خدایا حواست هست صدای هق هق گریه هام از همون گلویی میاد که تو از رگش به من نزدیک تری
سپاس
از شما سپاس که وقت گذاشتین خواهرم. ممنون
دلم تو روضه ها میشکنه مثله شیشه
ولی روزی مثه روز حسین نمیشه
غریب اونییکه سر به بدن نداره
اقام رو زمینه ولی کفن نداره
کرییییییم کاری به جز جود و کرم نداره
اقاااام تو مدینس اما حرم نداره
غزیب اونییکه همدم اشک و آهه
دیده که مادرش تو کوچه بی پناهه
عشق یعنی یه پدر..................که شبا بیداره تا سحر
عشق یعنی یه خبر.....................خبر یه مفقودالاثر
عشق یعنی یه پیام.....................تا بقیه الله و قیام
عشق یعنی یه پلاک............که زده بیرون از دل خاک
عشق یعنی یه شهید.............با لبای تشنه سینه چاک
عشق یعنی یه جوون................یه جوون بی نام و نشون
عشق یعنی یه نماز...................با وضو گرفتن توی خون
یاد اون دلهای یکرنگ یادش بخیر یادش بخیر
یاد برو بچه های جنگ یادش بخیر یادش بخیر
یاد اون اشک و شور و شین یادش بخیر یادش بخیر
یاد سربند یاحسین یادش بخیر یادش بخیر
یاد اون غصه ها و رنج یادش بخیر یادش بخیر
یاد کرب و بلای پنج یادش بخیر یادش بخیر
خدایا التماست می کنم
همه دنیایت ارزانیِ دیگران !
ولی ...
آنکه دنیایِ من است
مالِ دیـگری نباشد...
شهادت شهادت همه ارزومه
شهادت شهادت رویای ناتمومه
اگه یه روز فرشته ها بگن چی میخوای از خدای
لبامو باز میکنمو میگم با خواهش و دعا
شهادت شهادت همه ارزومه
شهادت شهادت رویای ناتمومه
دلتنـــــگی
عیـــن یه جای شکستـــگی روی عیـــــنک آدمـــه،
هرجـــا نگــــاه کنی؛
می بینــــیش!!
حتی کفش هم اگر تنگ باشد
زخم می کند،
وای به وقتی
که دل تنگ باشد...
وقتهایی هست که جز بودنت دلم رضایت نمیدهد...
حالا....
من از کجا بیاورمت؟!...
خداحافظ ای قصه ی عاشقانه خداحافظ ای آبی روشن دل
خداحافظ ای عطر شعر شبانه خداحافظ ای همنشین همیشه
خداحافظ ای داغ بر دل نشسته تو تنها نمی مانی ای مانده بی من
تو را می سپارم به دل های خسته
دلتنگ و غمگینم؛
مثل مادر بی سوادی که دلش هوای بچه اش را کرده؛
ولی بلد نیست شماره اش را بگیرد...
لغت نامه هاى دنیا را باید آتش زد.
جلوى واژه ى «نبودن» نوشته اند :
«عدم حضور شخصى یا چیزى»؛همین!
چقدر نبودن تو را ساده فرض مى کنند...
یک جایی می رسد
که آدم دست به خودکشی می زند
نه اینکه یک تیغ بردارد رگش را بزند
نه !
قید احساسش را می زند ...
گاهی باید آرزوهایـــت را
مثل قاصــدک
بگذاری کف دست و بسپاریشان به دســت بــاد
تا بــروند و
سهم دیـــگران شوند....
یه جایی هست،
بعد از کلی دویدن وایمیستی
سرتو میندازی پایین
و آروم میگی :
بیخیال،
دیگه زورم نمیرسه…!
ﻫﯿﭽﮑﺲ، ﺑﻌـﺪِ ﻫﯿﭽﮑﺲ ﻧــﻤُﺮﺩﻩ ،
ﺍﻣّـﺎ ﺧﯿـﻠﯿـﺎ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺧﯿـﻠﯿـﺎ ،
ﺩﯾـﮕﻪ ﺯﻧــﺪﮔﯽ ﻧـﮑـﺮﺩﻥ !!
حالم خـــوب است...
خــــوب...
درست مثل مــــزرعه ای که
محصولـــش را ملخــــها خورده اند...
دیگــــر نگـــــران داس ها نیســــتم....
دوست داشتن
ربطی به دیدن ندارد...
آدم ها
خدا را هم دوست دارند هنوز!!!
آدم های تنها عاشق می شوند،
آدم های عاشق ، تنها
مرگ اگر نبود ،
تا ابد دور خودمان می چرخیدیم ...
یک عشق واقعی
پایان خوبی ندارد!!!
هیچ وقت ...
صفحهها