خدایا چرا پسران من بی غیرتند/ دندانی که سالم بود کشیدم!

08:25 - 1393/06/26

با سلام. من پسری 26 ساله هستم که مدرک لیسانس دارم و سربازی هم رفته ام. سال 90 دانشگاه شهر خودمان شروع به درس خواندن  برای کسب مدرک لیسانس کردم و همزمان یک شرکت کامپیوتری هم زدیم که بعد از سه سال جمعش کردیم اما اون شرکت باعث شد خیلی چیز ها یاد بگیرم و اصلا ازش ضرر نکردم و یک میلیون سرمایه ام شد سه میلیون تومن. الان هم قراردادی برای سرشماری کشاورزی پاییز در فرمانداری به عنوان کارشناس فناوری اطلاعات کار میکنم. کمربند مشکی تکواندو هم دارم و اهل دین و ایمان هستم.

3 برادر دارم که هر 3 آنها در شهرستان نیستن و رفتن تهران. دو تاشون ازدواج کردن و یکیشون تهران کار میکنه و نامزد داره. متاسفانه فقط من پیش پدرم موندم و مادرم هم پیش ما هستش. مادرم خوبه اما پدرم ی جور دیگس.

به شکل خلاصه واستون توضیح میدم که اون کسی هست که خیلی میترسه و اهل ریسک نیست. اگه من به حرف های پدرم گوش میدادم الان فرمانداری و تخصص شرکت و کمربند مشکی و خیلی چیزای دیگه رو نداشتم. چون اون مخالف بود که من برم سر کاری و همش میگفت باید درستو بخونی و من به حرفش گوش ندادم و این هارو انجام دادم و اون از دستم ناراحت شد.نکته جالب اینکه اگر هم به حرفش گوش میدادم بعدا میگفت چرا نرفتی ؟ و حرف خودش رو نغز میکرد. در واقع پدرم آدمی هست که حرفش رو هر لحظه عوض میکنه و واقعا آدم نمیدونه چیکارش کنه و حرف هیچکس رو هم حتی برادر بزرگتر من رو هم قبول نداره.با اینکه احترام خاصی واسه اون قایل هستش.هر بار هم که راجب این مشکلش باهاش حرف زدم خودش رو به کوچه علی چپ میزنه.

بزارید تیتر وار مشکلات پدرم رو بگم تا وقت گرفته نشه:

مشکلاتی که باعث شده الان من هم دچار افسردگی بشم و همیشه عصبی باشم و اینکه پدرم راجبم غیبت کنه و منو پیش دیگران تخریب کنه و اینکه از شدت ناراحتی الان فشار خون و چربی دارم و اینکه ورزش رو کنار گذاشتم  و متاسفانه دیگه نمیتونم تمرکز داشته باشم تا برای استخدام شدن در یک جایی درس بخوانم و مانده ام چکار کنم.

1.اولش میگه فلان کار رو نباید انجام بدی و این در صورتی هستش که داره اشتباه میکنه و اگه من کارو انجام ندم ضرر میکنم و اگه به حرف اون گوش کنم و  انجام ندم هم ضرر میکنم و هم بعدا خود پدرم میگه چرا انجامش ندادی؟(در واقع میزنه زیر حرف قبلی خودش )

مثلا یک بار من دندونم درد میکرد و متاسفانه اون وقت پول زیادی نداشتم که اون رو پر کنم و وقتی به پدرم گفتم، گفتش پول بهت نمیدم و من رفتم دندان سالمم رو کشیدم و وقتی برگشتم جلوی مهمونامون برای اینکه کم نیاره گفت ارسطو چرا نگفتی پول بهت بدم بری پرش کنی؟؟؟ و این حرفش من رو نابود کرد.

2.اصلا اهل ریسک نیست و با اینکه همیشه حدود 10 میلیون پول پس انداز داره اما حاضر نیست از پولش به من بده تا کار آزادی شروع کنم و اصلا به من اعتماد نداره و این در صورتی هستش که به بقیه برادرام اعتماد داره. و دلیل بی اعتمادیش رو نمیدونم و واقعا هر کاری میکنم از من میترسه که پول به من بده. این در صورتیه که من از بقیه برادرام بهتر هستم واونها همیشه ضرر به بابام میرسونن ولی بابام بازم به اونا پول میده.

3.همیشه صبح ها سر سفره صبحانه آه های بلند میکشه و میگه پسر های من همشون بی غیرتن و دلیلش اینه که همش ما رو با دیگران مقایسه میکنه و این باعث میشه که از سر صبح حالم بد بشه.

تو چشمام نگاه میکنه و به من میگه بی عرضه.

نکته جالب واسه این کاراش هیچ دلیلی نداره.

4.من سعی میکن با پول کمی که از شرکت واسم مونده پس انداز داشته باشم و گاهی اوقات از پدرم پول بگیرم.مثلا واسه سفر به تهران و یا هر وقت خونه نباشن پول به من میده و البته واسه بقیه کارهای مهم پول به من نمیده و تازشم هر روز منت پول ها رو به سر من میزاره و واقعا کلافم کرده.

5.راستش هر چی بنویسم بازم کم نوشتم. پدرم خیلی مشکل داره.نمیتونم زیا دبنویسم اماخلاصه بگم که تو خونه از لحاظ آرامش و آسایش و از لحاظ روانی اوضاع من خیلی بده و پدرم هر روز بی خود و بی چهت با من دعوا میکنه و من همیشه احترام اون رو نگه میدارم و صبر میکنم.اما متاسفانه این صبر کردن ها باعث شده دچار افسردگی و فشار خون و چربی خون بشک و حتی انگشتای دستم به لرزه افتاده که دکتر گفته ناشی از تنش عصبیه.پدرم اصلا بهداشت رو رعایت نمیکنه و سر غذا و معذرت در توالت و حتی در خواب باز هم من رو اذیت میکنه.

از طرفی پدرم 60 سال داره و کارمند بازنشسته آموزش و پرورش هستش و به خودش انسان ترسویی  هست و اهل ریسک نیست.

متاسفانه برادرام فقط یک روز و اون هم به عنوان مهمان میان خونمون و نمیتونن چهره واقعی پدرم رو ببینن و فکر میکنن مثل گذشته آروم و خوبه.

من فکر میکنن عدم اشتغال من و برادرام که کار خوبی ندارن باعث این فوش دادن های پدرم و اخلاق های دیگر اون شده.اما به هر حال هم اکنون من که در این خانه زندگی میکنم واقعا کم آورده ام و دیگر نمیدانم باید چکار کنم.

من تا حدودی با مسایل روانشناسی آشنا هستم و تمام موارد را برای آن به کار برده ام ولی فایده ای نداشته است. حتی از فامیل و برادر بزرگتر و حتی مستقیم با او حرف زده ام ولی فایده ای نداشته است.

من قصد دارم فعلا خانه بمانم و برای استخدامی درس بخوانم اما با این اوضاع قدرت و تمرکز درس خواندن ندارم.

میخواهم برای یک مدت یک اتاق برای خودم در شهرمان کرایه کنم تا کمتر با او برخورد داشته باشم. نظر شما چیست؟

(پدرم همیشه عصبانی و ظاهر خشن و بد دهن نسبت به من است و حدود 3 سال است با من فقط در حد سلام علیک حرف میزند و اصلا من را نگاه نمیکند ولی در مقابل برادر هایم اینطور نیست و جلوی آنها 180 درجه تغییر میکند و این باعث شده کسی اوضاع من را درک نکند. هر چند که مادرم اینها را میداند اما باز هم طرفداری پدرم را میکند و میگوید پسرم عیبی ندارد.)(پدرم به تمام معنی باعث عدم پیشرفت من شده است و حرفا و تیکه کلام ها و اخلاقش باعث شده من حالم خراب شود.همچنین پدرم کلی اخلاق بد دیگر دارد که اصلا حالم نمیکشد آنها را بنویسم.

به نظر شما چکار باید کرد؟؟؟؟؟

 

http://btid.org/node/40554

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
15 + 3 =
*****
تصویر hamed
نویسنده hamed در

سلام

جهت مشاهده پاسخ کامل کارشناس سایت و اظهار نظر جدید، می‌توانید به آدرس زیر مراجعه فرمایید:

                                https://btid.org/news/42576

 

تصویر ارسطو
نویسنده ارسطو در

دوستای خوب و برادر و خواهرای گلم. ازتون ممنونم. حرفاتون خیلی خوب و با ارزش بود.

راستش چیزایی که گفتید همش درست بود و احساسات شما نسبت به من خیلی آرامش دهنده بود. هیچکس نیست باهاش درد و دل کنم و این باعث شد الان راحت تر بشم.

 

تصویر hamed
نویسنده hamed در

سلام

در تمام کارها «توکل»، «توسل» و «تحمل» را فراموش نکن؛ توکل بر خدا، توسل به اهل‌بیت و تحمل مشکلاتی که پیش میاد و قابل برطرف کردن نیست.
با خدا و دوستان خدا درد دل کن و مشکلاتت رو بیان کن و از آن‌ها کمک بخواه و مطمئن باش کمک می‌کنن؛ از زمان‌های خاص مثل بعد از نمازها و از مکان‌های خاص مثل مساجد، هیآت مذهبی و امام‌زاده‌ها کمک بگیر تا بتونی درد دل کنی و سبک بشی و به آرامش برسی.

امیدوارم همیشه موفق و شاد باشی
حامد؛ کارشناس مشاوره سایت رهروان ولایت

تصویر ابر بهاری

سلام. واقعا غم انگیزه ، افرادی که هنوز خودشون به تکامل نرسیدن و یا حتی تو مسیر تکامل هم نیستن زن می گیرن بچه دار می شن و...

که اینطور باعث افسردگی و نامیدی فرزاندانشون میشن. برادر خوبم کم افرادی نیستند که اینجور مشکلاتی دارن. به طور مثال پدر من نیز تا حدودی این گونه است. او نه تنها با ما که فرزندش هستیم اینطوره بلکه باعث افسرگی مادرم هم شده... اما برادر خوبم اون چیزی که مهمه اینه که شما این رو فهمیدی که پدرتون دچار مشکلاتی هستش.. پس باید سعی کنی که حرفاشو وقتی داره سرزنشت میکنه با هرچیز دیگه جدی نگیری. میدونم خبلی سخته که جلو افراد دیگه باعث سرافکندگیت میشه اما باید محکم باشی تا بیشتر از این ضربه نخوری. باید زندگیتو بسازی و تا میتونی خودتو مشغول کنی .. ازدواج کن... زندگی کن... بچه دار شو و با بچه هات خوب باش. ..... امیدوارم همیشه موفق باشی

تصویر hosseinz
نویسنده hosseinz در

پسرا بی غیرت نشدن ؛ دختر شدن

دخترام مرد نشدن ؛ کاتالیزگر ورد به اسفل السافلین شدن!

تصویر elham63
نویسنده elham63 در

بهتره یه مدت دور از ایشون زندگی کنین و برای آزمون درس بخونین...چون تنها موندن یه خورده برای پدرتون خوبه و پی به اشتباهاتش میبره اماسعی کنین صبور باشین و احترامش رو نگه دارین...زمان همه چیز رو درست میکنه...

تصویر فریبا
نویسنده فریبا در

مسئله ی فرق گذاشتن بین بچه ها به نظر من تو خیلی از خانواده ها وجود داره ازجمله خانواده ما،من بچه آخر خانوادم،از لحاظ کار انجام دادن برای پدر و مادرم و به خصوص مادرم،از همه خواهر برادرام بیشتر کار انجام دادم،یه جوری شده که مادرم هم همیشه از من توقع داشته تا بقیه،برای همین وقتی من کاری انجام بدم از نظر مادرم وظیفمو انجام دادم،تازه خیلی وقتا کلی ام غر میزنه که کارتو درست انجام ندادی،اما اگر خواهر یا برادر بزرگترم این کارو انجام بدن که احتمالش تقریبا 1 درصده،انقدر ازشون تشکر میکنه که خدا میدونه.همیشه غرغر کردن و یا حتی بعضی وقتا فحش دادنش برای منه،اما تا حالا یه بارم نشده به خواهر برادرام فحش بده،به قول mahseta اشتباه من این بوده که همیشه مسئولیتا رو به گردن گرفتم و همیشه جلوی چشمشون بودم.
 

تصویر mahseta
نویسنده mahseta در

من بابت اون منفیا بهشون حق میدم :)) هر کسی شرایط این اقا رو درک نمیکنه من خودم از نزدیک دختر خاله و پسرعموهام رو دیدم و واقعا هم بندگان خدا مشکلی تو رفتارشون نداشتن بزرگتر ها هم فقط نصیحت های آبکی میکردن

"کم باش اما موثر باش" . توصیه ام هم به این آقا همون بود که گفتم : پـَر بکش برو خونه خودت و دلت به زن و بچه خودت گرم باشه و محبتی هم که به پدر و مادرت میکنی بی چشم داشت و برای خدا باشه .با خدا معامله کن تا عوضش رو خیلی بیشتر بهت بده فکر تغییر پدرت رو از سرت بیار بیرون و هیچ وقت ازش پول نخواه

تصویر آقا سعید

سلام آقا ارسطو بنظر من شما یه مدت همت کن تا دختری با اخلاق و هم سطح و .... پیدا کنی تا ازدواج کنی و بری سر خونه زندگی خودت وگرنه شما به هیچ عنوان نمیتونی اخلاق پدرتونو عوض کنی

تصویر mahseta
نویسنده mahseta در

سلام

ببخشید اینو میگم ولی من حتی حالم نکشید پستت رو تا ته بخونم یعنی اولش رو خوندم ولی بعد خودم خواندم حدیث مفصل از این مجمل!

بذار یه چیزیو بهت بگم اینجا هیچ کسی بهت حق نخواهد داد همه میخوان نصیحتت کنن و بگن بدی از توئه البته نیتشون خیره و حرفی که میزنن به خاطر اینه که با زندگی خودشون و چن تا غرغر بابا مامان خودشون مقایسه میکنن و شرایط تو براشون قابل درک نیست .

سه گروه در ایران هیچ وقت محکوم نمیشن و همیشه حق دارن :پدر مادرا- پزشک ها - معلم ها(البته این واسه قدیم بود و الان دیگه دوره ش گذشته! الان دیگه باید گفت بیچاره معلم ها).

در مورد والدین هیچ وقت حق رو به فرزند داده نمیشه و جالبه که همین فرزندی رو که ناخلف میدونن و میگن بدی از خودشه وقتی بچه دار شد و پدر یا مادر شد ، تبدیل به ادم خلف میشه!( انگار نه انگار که یه زمانی میگفتن ادم بدیه پس میتونه اون بدی هایی رو که در حق پدر و مادرش کرده در حق بچش هم بکنه!)

این اخلاق هایی که تو تعریف میکنی رو خوب میفهمم میدونی چرا؟ چون یه فامیل پرجمعیت داریم که همه  با هم رفت و آمد دارن و از این اخلاق ها رو به وفور دیدم!!

هیچ کسی بهت حق نمیده چون شرایطت تو رو ندارن توصیه هاشون هم اینه که محبت کن و به حرفشون گوش کن و حدیث بهت میگن که به والدینت اف نگو و .... ولی خبر ندارن تو همه این کارا رو کردی پسر عمو ها و دختر خاله های خودم کم و بیش همین مشکلات رو داشتن یکی با پدرش یکی دیگه با مادرش.

مخلص کلام: اگه دنبال راه حل میگردی باید بهت بگم نه مقابل به مثل جواب میده نه صحبت کردن (چون سنش از این حرفا گذشته) نه محبت کردن و چاپلوسی و ... فقط یه راه داره : پدرت رو همون طوری که هست قبول کن پســــر جان! جواب بدی هاش رو نده (یعنی اصلا جواب نده، این برای اعصابت بهتره ، به خاطر خودت میگم) باهاش بحث نکن(بازم به خاطر اعصاب و جسم خودت میگم داری خودت رو داغون میکنی!) . یعنی فقط به فکر این باش که هر چه زود تر مستقل بشی و ازش فاصله بگیری (البته منظور این نیست که باهاش قطع رابطه کنیا منظورم اینه که مثل جوجه یه گنجشک که بالاخره پر میشکه میره آشیانه خودش رو میسازه ) اون وقت تو هم براش عزیز میشی .بعضی از پدر مادرا وقتی زیادی جلوی چشمشون باشی بهت گیر میدن هر چی هم خدمت کنی نتیجه عکس میده .مثلا پسر عموی بزرگ من از پدرش مراقبت میکرد و همیشه باهاش بود ،عموم همیشه غیبتش رو میکرد ولی پسر عموی کوچیکم سالی دوبار میومد خونش ، عموم تحویلش میگرفت و میگفت بهترین پسرمه!! در صورتی که تمام کاراش و مسولیت هاش گردن پسر بزرگ بود و به وضوح معلوم بود پسر کوچیکه از زیر همه کارا در میره .طبیعیه که وقتی با یه نفر اوقات زیادی میذاری باهاش اختلاف نظر هم پیدا میکنی و کسی که سالی دو بار میبینتت فقط با هم تفریح میکنید و خوش میگذرونید و خاطره خوب میسازید .هیچ وقت همه مسولیت ها رو گردن نگیر بلد باش گاهی موذی باشی! اگرم میخوای بعضی مسولیت ها رو به برادرهای دیگت بسپری با دعوا و توپ و تشر این کارو نکن سیاست داشته باش ، نقشه بکش !

تصویر donya123
نویسنده donya123 در

منم یه مشکلی مشابهی با مادرم دارم... نه این که بد باشه ها ولی گاهی سر یه چیزایی یه رفتارای بد نشون میده... متن شمارو که میخوندم یه تکه هاش دقیقا یاد خودم افتادم.

انشالله درست میشه
 

تصویر hamed
نویسنده hamed در

سلام

تغییر رفتار و بد اخلاق شدن پدرت قطعاً دلیل داره که باید سعی کنی دلیلش رو بفهمی و اصلاح کنی؛ مثلاً اگه بعد از بازنشستگی، سراغ کار دیگری نرفته و کاملاً بی‌کاره، ممکنه علت بد اخلاقیش همین بی‌کاری باشه.
زندگی هیچ کس بدون مشکل نیس؛ یکی با پدرش مشکل داره، یکی با مادرش مشکل داره، یکی با همسرش مشکل داره، یکی بیماری لاعلاج یا صعب العلاج داره و...؛ خدا وکیلی با پدر مشکل داشتن بدتره یا مشکل با همسر و بیماری سخت؟ برای مشکلاتی که نداری خدا رو شکر کن و برای مشکلاتی که داری صبر پیشه کن که مشکلات زندگی همه به نفع انسانه و اینو بدون که به قول حافظ:
هرکه درین بزم مقرب‌ترست                    جام  بلا،  بیشترش  می‌دهند
این که در برابر اخلاق پدرت صبر می‌کنی و بی‌احترامی نمی‌‌کنی خیلی خوبه؛ چون بر اساس آموزه‌های اسلامی، احسان به والدین حتی اگه کافر هم باشن، لازمه؛ اما این که این صبر باعث افسردگی و فشار خون و چربی خون و لرزش انگشتای دستت شده، نشون دهنده اینه که این صبرت واقعی نبوده و پشتوانه اعتقادی نداشته؛ صبر واقعی، عصبانیت رو از بین می‌بره و لذت رو به ارمغان می‌آره؛ اما صبر تو، عصبانیت رو به درون برده و غم و غصه رو به ارمغان آورده. باید بدونی که تحمل اخلاق بد پدرت، یکی از عبادت‌های بزرگ محسوب می‌شه.

در برخورد با پدرت سه نوع کار می‌تونی انجام بدی:
1- صحبت منطقی: ظاهراً امتحان کردی و تأثیر نداشته؛ اما بازم ناامید نباش و سعی کن کسی رو پیدا کنی که پدرت قبولش داشته باشه و باهاش صحبت کنه. همچنین بعضی از حرفا و خواسته‌هاتو می‌تونی در حضور دیگران مطرح کنی تا پدرت نتونه با فحش و جواب غیرمنطقی باهات برخورد کنه و اگه حرف غیرمنطقی زد می‌تونی از دیگران بخواهی که درباره تو و پدرت قضاوت کنن؛ یا پدرت کوتاه می‌آد یا دیگران چهره واقعی پدرت رو می‌شناسن و تو رو درک می‌کنن.
2- تحریک احساسات: محبت و احترامت رو به پدرت بیشتر کن؛ اگه او باهات حرف نمی‌زنه تو باهاش حرف بزن؛ تحویلش بگیر، باهاش شوخی کن، باهاش مشورت کن؛ حتی از مادرت کمک بگیر که خواسته‌های درست تو رو با حیله ‌های زنانه به پدرت قالب کنه.
3- اهمیت ندادن: گاهی لازمه مثل پدرت خودت رو به کوچه علی چپ بزنی، بعضی از حرف‌ها و کارها رو باید نشنیده و ندیده بگیری، گاهی اوقات حرف‌های جدی اما غیر منطقی پدرت رو باید با شوخی و خنده بی‌اثر کنی. گاهی فکر کن با یه آدم بیمار یا یه بچه طرفی که توهین می‌کنه اما دست خودش نیس و تو فقط باید تحمل کنی و خودت رو به بی‌خیالی بزنی.

در خصوص کرایه اتاق شخصی، پیشنهاد من اینه که به صورت رسمی از خونه جدا نشی؛ اما می‌تونی زودتر از پدرت بیدار بشی و از صبح تا شب بری کتابخونه که هم با پدرت کمتر برخورد کنی و هم به مطالعه برسی؛ اگه ساعات کار کتابخونه کمه، از جاهایی مثل مسجد، پارک و نمازخونه‌های جاهای مختلف می‌تونی استفاده کنی. ورزش رو هم ترک نکن؛ چون از لحاظ روحی خیلی کمکت می‌کنه.
سعی کن نقطه ضعف دست پدرت ندی، اون شرکت کامپیوتری که ادامه ندادی و جمعش کردی یه جورایی تو رو غیر قابل اعتماد می‌کنه؛ یه کار ثابت می‌تونه تو رو پیش خودت و خونوادت موجه و قابل قبول کنه.حتی به ازدواج هم فکر کن _البته اگه مثل پدرت ترسو نیستی و طاقت ریسک و توکل رو داری و مشکلات مالی رو بهونه نمی‌کنی_ تا از این جهت خودت و خونوادت به آرامش خیال برسید.

درباره این که گفتی پدرت به شدت اهل نماز و قرآن هستش و حتی بعضی روزها آن‌قدر با صدای بلند قرآن می‌خونه که همه تو خونه سر درد می‌گیرن؛ شکی نیس که مردم آزاری حرومه و حتی قرآن خوندنی که باعث آزار دیگران بشه گناه داره، اما این شبهه در جامعه ما وجود داره که چرا بعضی از آدمای با ایمان، بد اخلاق هستن؛ اما واقعیت اینه که اصلاً آدم مؤمنِ بد اخلاق وجود نداره، چون اخلاق یکی از ارکان مهم ایمانه و آدم بداخلاق، به اندازه‌ای که بد اخلاقه به همون اندازه ایمانش ناقصه؛ در اسلام «ایمان» عبارتست از: «پندارِ نيك، گفتارِ نيك و كردارِ نيك».

امیدوارم همیشه موفق و شاد باشی
حامد؛ کارشناس مشاوره سایت رهروان ولایت