افزودن دیدگاه

تصویر mahseta
نویسنده mahseta در

سلام

ببخشید اینو میگم ولی من حتی حالم نکشید پستت رو تا ته بخونم یعنی اولش رو خوندم ولی بعد خودم خواندم حدیث مفصل از این مجمل!

بذار یه چیزیو بهت بگم اینجا هیچ کسی بهت حق نخواهد داد همه میخوان نصیحتت کنن و بگن بدی از توئه البته نیتشون خیره و حرفی که میزنن به خاطر اینه که با زندگی خودشون و چن تا غرغر بابا مامان خودشون مقایسه میکنن و شرایط تو براشون قابل درک نیست .

سه گروه در ایران هیچ وقت محکوم نمیشن و همیشه حق دارن :پدر مادرا- پزشک ها - معلم ها(البته این واسه قدیم بود و الان دیگه دوره ش گذشته! الان دیگه باید گفت بیچاره معلم ها).

در مورد والدین هیچ وقت حق رو به فرزند داده نمیشه و جالبه که همین فرزندی رو که ناخلف میدونن و میگن بدی از خودشه وقتی بچه دار شد و پدر یا مادر شد ، تبدیل به ادم خلف میشه!( انگار نه انگار که یه زمانی میگفتن ادم بدیه پس میتونه اون بدی هایی رو که در حق پدر و مادرش کرده در حق بچش هم بکنه!)

این اخلاق هایی که تو تعریف میکنی رو خوب میفهمم میدونی چرا؟ چون یه فامیل پرجمعیت داریم که همه  با هم رفت و آمد دارن و از این اخلاق ها رو به وفور دیدم!!

هیچ کسی بهت حق نمیده چون شرایطت تو رو ندارن توصیه هاشون هم اینه که محبت کن و به حرفشون گوش کن و حدیث بهت میگن که به والدینت اف نگو و .... ولی خبر ندارن تو همه این کارا رو کردی پسر عمو ها و دختر خاله های خودم کم و بیش همین مشکلات رو داشتن یکی با پدرش یکی دیگه با مادرش.

مخلص کلام: اگه دنبال راه حل میگردی باید بهت بگم نه مقابل به مثل جواب میده نه صحبت کردن (چون سنش از این حرفا گذشته) نه محبت کردن و چاپلوسی و ... فقط یه راه داره : پدرت رو همون طوری که هست قبول کن پســــر جان! جواب بدی هاش رو نده (یعنی اصلا جواب نده، این برای اعصابت بهتره ، به خاطر خودت میگم) باهاش بحث نکن(بازم به خاطر اعصاب و جسم خودت میگم داری خودت رو داغون میکنی!) . یعنی فقط به فکر این باش که هر چه زود تر مستقل بشی و ازش فاصله بگیری (البته منظور این نیست که باهاش قطع رابطه کنیا منظورم اینه که مثل جوجه یه گنجشک که بالاخره پر میشکه میره آشیانه خودش رو میسازه ) اون وقت تو هم براش عزیز میشی .بعضی از پدر مادرا وقتی زیادی جلوی چشمشون باشی بهت گیر میدن هر چی هم خدمت کنی نتیجه عکس میده .مثلا پسر عموی بزرگ من از پدرش مراقبت میکرد و همیشه باهاش بود ،عموم همیشه غیبتش رو میکرد ولی پسر عموی کوچیکم سالی دوبار میومد خونش ، عموم تحویلش میگرفت و میگفت بهترین پسرمه!! در صورتی که تمام کاراش و مسولیت هاش گردن پسر بزرگ بود و به وضوح معلوم بود پسر کوچیکه از زیر همه کارا در میره .طبیعیه که وقتی با یه نفر اوقات زیادی میذاری باهاش اختلاف نظر هم پیدا میکنی و کسی که سالی دو بار میبینتت فقط با هم تفریح میکنید و خوش میگذرونید و خاطره خوب میسازید .هیچ وقت همه مسولیت ها رو گردن نگیر بلد باش گاهی موذی باشی! اگرم میخوای بعضی مسولیت ها رو به برادرهای دیگت بسپری با دعوا و توپ و تشر این کارو نکن سیاست داشته باش ، نقشه بکش !

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
5 + 7 =
*****