من برادری دارم خیلی عصبی و تند خو هست

10:41 - 1400/06/30

من برادری دارم خیلی عصبی و تند خو هست و اذیت میکنه مشکل روحی روانی داره دیگه واقعا خسته شدم امنیت ندارم از دستش خیلی دوست دارم از خونه برم ولی جایی رو ندارم کسی هم نیست کمکم کنه؟ افسردگی داره خیلی حسود نسبت به اعضای خانواده و فامیل و مردم ،منفی نگر ،خیلی حساس اگه کسی مسخره اش کنه(تو اجتماع یا فامیل)، خیلی زود عصبی میشه و حتی کتک میزنه یا وسایل خونه رو میشکونه،کسی از فامیل نمیتونه به خونمون زنگ بزنه یا ما زنگ بزنیم یا خونمون بیان اگه بفمه دعوا راه می اندازه و اذیتمون میکنه دو سال پیش مهمون داشتیم مهمونی بهم زد تمام غذایی که درست کرده بود مامانم همه رو ریخت و مارو باچاقو تهدید کرد انداختمون بیرون بعد پلیس اومد بازداشتش کرد اینو بردن بیمارستان اعصاب و روان البته کارکنان اونجا روهم کتک زد بعد یه هفته گفتن اینو ببرین درمانش کنید آزمایش گرفتیم متوجه شدیم که سرطان خون داره خلاصه اینکه دکتر نمیومد باکلی حرف اینا راضی شد بریم دکتر فوق متخصص خون آزمایش  و عکس گرفتیم گفتن بله درسته طحالش بزرگ شده و باز هم آزمایش داشت که انجام نداد و چون اینو بیمارستان برده بودیم و پلیس آورده بودیم عقده داشت مدام در موردش میگفت و مارو باز خواست میکرد،دکترش گفته بود فعلا نیاز به دارو نداره ولی باید مواظب باشه،خیلی حرف میزنه مخت پیاده میکنه کافیه چیزی پیش بیاد بد و ببراه میگه بحث میکنه چند ساعت که آرامشت می گیره البته از بچگی همینطور بود و همیشه منو اذیت میکرد و بچه های فامیل رو ولی پدر ومادرم میزاشتن به حساب بچه گی فکر نمیکردن این بیماره و همیشه قولدور بود ولی بعد بلوغ ببشتر شد دیگه زندگی نداشتیم از دستش سر غذا خوردن ظرفها رو میشکوند غذاهارو می ریخت کتک میزد در حد مرگ،هیچ دارویی نمیخوره میگه شما مشکل داری نه من،در کل بخاطر اینکه نتونسته مثل دیگران زندگی طبیعی داشته باشه یا ازدواج کنه خیلی عصبی اهل کارم نیست بخاطر مشکلات جسمی و مردم که نباید اینو مسخره کنن

------------------------
کاربران محترم مي‌توانيد در همين بحث و يا مباحث ديگر انجمن نيز شرکت داشته باشيد: https://btid.org/fa/forums
همچنين مي‌توانيد سوالات جديد خود را از طريق اين آدرس ارسال کنيد: https://btid.org/fa/node/add/forum
تمامي کاربران مي‌توانند با عضويت در سايت نظرات و سوالاتي که ارسال ميکنند را به عنوان يک رزومه فعاليتي براي خود محفوظ نگه‌دارند و به آن استناد کنند و همچنين در مرور زمان نظراتشان جهت نمايش، ديگر منتظر تاييد مسئولين انجمن نيز نباشد؛ براي عضويت در سايت به آدرس مقابل مراجعه فرمائيد: https://btid.org/fa/user/register

http://btid.org/node/183653

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
3 + 1 =
*****
تصویر maleki
نویسنده maleki در

باسلام خدمت شما کاربر گرامی:

سختی هایی زیادی را  در برخورد و تحمل کردن برادرتون و اخلاق و رفتارش دارید تحمل می کنید و از این بابت بسیار نارحتیم و امیداوریم به زودی سلامتی به ایشون و ارامش به شما برگرده.

اینکه برادرتون چند سالشه و شما چند سالتون هست برای ما مشخص نیست و شما خواهرش هستید یا برادرش هم همینطور.

ولی اونچیزی که مشخص هست یه از هم پاشیدگی را میشه این وسط حس کرد که برادرتون ممکنه قربانی این مساله شده باشه و شما هم در راستای همون قربانی برادرتون.

یعنی از ابتدا اگر برادرتون را به عنوان یه شخص بیمار می پذرفتید مطمئنا برخورد بهتری باهاش میشد و نهایت به این عمق و درجه نمی رسید.

خب وقتی ما قبول کنیم یکی بیمار هست یعنی اینکه باید رفتارهامون باهاش به عنوان یه بیمار باشه و ازش توقع برخورد بیمارگونه داشته باشیم. توضیحش این میشه که برخورد با بیمار و انسان سالم متفاوت هست و توقعاتی که از یه انسان بیمار داریم با یه انسان سالم هم فرق داره.

به این میگن همدلی و همراهی و همچنین درک کردن. به نظرتون اگه بخواهید به خودتون و اطرافیان نمره بدید در همدلی و درک برادرتون چند میدید؟

هر وقت به کسی فحش داد و بدرفتاری کرد شما چه کردید؟ از برادرتون دفاع کردید و به طرف بیماریش را توضیح دادید بعدا یا همون موقع زبون به سرزنش برادرتون باز کردید ؟

هر وقت حرف میزنه میشینید براش  وقت بذارید یا اونا از خودتون دور میکنید و همینجور که به ما میگید روی مخه به خودش هم میگید روی مخی؟

اینکه نتونسته مثل دیگران باشه را به عنوان یه عیب و نقص نگاه میکنید و یا یه تقدیر و سرنوشت و خواست خدا؟

برای انگیزه دادن به برادرتون چه کارهایی کردید و چقدر به شادی و نشاطش کمک کردید؟ اینها را برای ما بنویسید تا ان شالله در مکاتبات بعدی همراه با شما کنار برادرتون باشیم.

موفق باشید.

تصویر دریافت سوالات

سلام شما تو مشاوره تون فقط منو محکوم و قضاوت کردین این اصلا عادلانه و منصفانه نیست من چند سال که فهمیدم مریضه سعی کردم درکش کنم مراعاتش کنم براش وقت بزارم پای حرفاش نشستم راهکار دادم بهش که نگاه منفیش رو به جامعه عوض کنه یا کمتر ناراحت باشه غصه نخوره این باعث میشه که از پا در بیاد ولی تاثیرش همش چند ثانیه بود باز برمی گشت به خونه اول ،من حتی سعی کردم با طب گیاهی درمانش کنم اینو حضوری بردیم دارو ی گیاهی هم براش تهیه کردیم یه مدت کوتاهی مصرف کرد ولی گذاشت کنار بارها براش از طبیب های گیاهی پرسیدم و براش وقت گذاشتم و سرکله زدم و حتی دلم براش سوخته و در نهایت فقط توهیناش دیدم من خواهر کوچکترشم،برادرم خیلی هم فضول به همه چی کار داره تو کارهای ما دخالت می کنه در هر چیزی که بهش ربطی نداره و بهش کاری نداریم خودش میاد ما رو اذیت می کنه حالا شما هرجور میخوای در مورد من فکر بکنی اصلا مهم نیست فقط منو اذیت نمی کنه تمام اعضای خانواده رو چه پدرم زمانیکه زنده بود چه مادرم چه برادر کوچکترم ،همیشه میخواست که رئیس و غولدر خونه باشه حرف حرف اون باشه حتی تلویزیون در اختیارش و من چیزی نمیگم که مثلا میخوام فلان برنامه رو ببینم بی خیالش میشم و کنار میکشم و نگاه نمی کنم
شما انتظاراتی از من داری یعنی میخواستین که از دوران طفولیت و نو جوانی مثل  کسی که مشاور و روانشناسِ رفتار کنم من اون موقع که سنم کم بود مورد آزارش قرار میگرفتم برای دفاع از خودم چاره ای جز داد و بیداد نداشتم و فکر میکردم که ظالم هست و عمدا اینکار انجام میده بعدها که فهمیدم مشکل روحی روانی داره خیلی سعی کردم  مراعاتش کنم ولی همیشه ایشون شر ایجاد میکنه اصلا نمیشه چیزی بهش گفت مثلا مادرم میگه کمتر بخور این میوه برای امروز فقط نیست کمی قناعت کن بهش بر میخوره و بدو بیراه و تهدید میکنه که همه رو میریزه بیرون چقدر قناعت کنم و...رو حرفش نباید حرف بزنی یا هر کاری دلش خواست باید انجام بده بخصوص توخونه کسی نباید چیزی بهش بگه مثلا برادر کوچیکم از سر کار اومده خسته هست خوابیده برق اتاقش روشن میکنه حتی شده تا صبح کارهای خودش انجام میده و اصلا هم براش مهم نیست که اون خوابیده و ممکنه سر و صدا کنه و بیدار بشه ماها هم چیزی بهش نمیگیم اینا مراعات کردن نیست پس چیه؟ اکثر مواقع بخاطر کارهای رو مخش سکوت میکنم و چیزی نمیگم چون اگه بگم  فایده ای نداره و بد و بیراه میگه نهایت باید یه بلایی سر ما بیاره به عنوان مثال با مادرم تو آشپزخونه آروم حرفهای خودمونی و زنونه می گیم این از راه میرسه معترض میشه که چی دارین میگین چی دارین از من مخفی می کنید دارین پشت سر من حرف میزنید و بد و بیراه  توهین و غیره در حالیکه اصلا چنین چیزی نیست و در موردش داشتیم صحبت نمی کردیم
پارسال جایی رفت کار کنه اونجا هم نتونست باهاشون بسازه کتکاری کردن و همدیگر زدن انداختنش بیرون،البته اونا نمیدونستن که این مریضه مراعاتش نکردن و از کارهاش خسته شدن حالا نمیدونم چیکار کرده بود که اونا ۵ یا ۶نفر میارن تو ماه محرم ناجوانمردانه کتکش میزنن حسابی زخم و زیلیش می کنن بعد اینم راهی نداشته برای اینکه از خودش دفاع کنه یه چاقوی میوه خوری رو میز بوده برداشته تا اونا ولش کنن دست از سرش بردارن خلاصه اینکه کلی بالا پایین رفت تا دادگاه حق بهش بده و مختصری دیه اش بگیره خودش میگه که بیشتر باید میدادن چون خیلی اذیت شده

تصویر maleki
نویسنده maleki در

باسلام مجدد خدمت شما همراهی گرامی:

برداشت شما از اینکه گفتید قصد محکوم کردن شما را داشتیم و شما را مقصر دونستیم ممکنه از جنس و نوع سوالاتمون باشه که شما را به این سمت و سو برده.

البته ما از این صحبت هایی که در پست جدید کردید بی اطلاع بودیم و اگر همین مطالب را در ابتدا بیان می کردید شاید لزومی هم نبود که ما شما را به مساله همدلی و درک کردن برادرتون به عنوان بیمار سفارش کنیم.

ناگفته نمونه کارشناس با توجه به هر چیزی که نوشته شده پاسخ میده و نه اون چیزی که در ذهن شما هست و یا انجام دادید و بیان نکردید و یا ممکنه شرائطش را نداشته باشید

هماهنگی بقیه اعضای خانواده در این مرحله برای شما لازمه و فکر می کنم اگر بتونید شما مادر و اون یکی برادرتون در این زمینه هماهنگ عمل کنید بهتر و زودتر به نتیجه برسید.

در کنار این پذیرش ایشون به عنوان بیمار و همراهی کردن گاهی با نظراتش هم مخالفت کرده و نذارید به صورت صددرصدی حرف ایشون باشه و در مواردی باهاش قاطعانه مخالفت کنید.

در این مرحله تاکید میکنیم که قاطعیت شما و بقیه لازمه و همچنین صبوری و حوصله زیادی را میطلبه. نترسیدن از سروصداهاش و تهدیداتش البته اگر دیدید کار داره به جاهای بسیار باریک و خطرناک میکشه می تونید با پا در میونی یه نفر دیگه از این تیم سه نفره مقداری از فشارها را کم کنید.

این قسمت یه برنامه طولانی مدت میطلبه که نباید به صورت یه دفعه ای انجامش بدید. نباید حس کنه که دارید باهاش مخالفت کرده و روش جدیدی را در برخورد با ایشون در پیش گرفتید. روزی یدونه مخالفت کافیه.

در این قسمت اگر توضیحی خواستید و یا ابهامی داشت بفرمایید تا تکمیل بشه.

موفق باشید.

تصویر دریافت سوالات

سلام و تشکر از مشاوره و راهنماییتون و وقتی که گذاشتین ما خانوادگی آنقدر از حرفاش خسته ایم و جو نا آرام می کنه اگر باهاش مخالفت کنیم ترجیح میدیم سکوت کنیم چون همون یکیار مخالفت تمام روز درش اثر میزاره و بد و بیراه بگه یا بلایی به سرمون میاره من خودم واقعا آرامش دوست دارم و ترجیح میدم هر چند خونه ما هیچ وقت روی آرامش نمی بینه چون اگه مخالفتم باهاش نکنیم کاری باهاش نداشته باشیم خودش دنبال شر میگرده یه چیزی بهانه میکنه که دعوا ایجاد بکنه نفر دیگری هم غیر از ما سه نفر رو نمیشناسم حتی فامیل نمیتونن خونه ما بیان چون نمیزاره چه برسه بخوان همکاری کنه اصلا خودش مریض نمی دونه اینجوری بیشتر لج می کنه بیشتر کینه به دل میگیره یعنی هیچ نصیحت و مشاوره ای رو از طرف ما قبول نمی کنه مگر تو اجتماع، همسایه ای غریبه ای باهاشون صحبت کنه و مشکلاتش بهشون بگه اونا هم راهکاری بهش بدن معمولا حرف غریبه ها رو بهتر گوش میده تا خانواده.
به هر حال با اوضاعی که در خونه دارم دوست دارم از خونه برم ولی جایی ندارم می خواستم بدونم آیا جایی هست برای کسانیکه تو شرایط من هستن برای اینکه امنیت و آرامش داشته باشن اونجا بمونن؟