میترسم انتخابم اشتباه باشه

16:35 - 1393/05/21

باعرض سلام وخسته نباشید راستش به راهنمایتون نیاز داشتم

من یه اشتباهی تو زندگیم کردم که الان باعث شده توتصمیم گیری واسه ازدواجم دچارتردید بشم میخواستم اگه بشه کمکم کنین

من 21سالمه ودانشجوی ترم 6 مهندسی نرم افزارهستم تک دخترم و یه داداش کلاس دوم ابتدایی دارم پدرم فرهنگی ومادرمم فرهنگی بودش که هردوخودشونوبازنشسته پیش از موعدکردن 4تا خاله دارم که همشون مجردن وکوچکترینشون 32سالشه

4سال پیش داداش یکی از دوستام که 4سال ازم بزرگتره ازم خواستگاری کردکه من چون خییلی زود بود وشناختی ازش نداشتم قبول نکردم وایشون اصرارکردن که حداقل بیشترباهاشون آشناشم که من قبول کردم اما چون خانوادم خیلی حساس بودن چیزی بهشون نگفتم واینکه تو خانواده ما اصلا دخترارو زودشوهرنمیدن یعنی کوچکترینشون حداقل 24سال داشت که ازدواج کرد ومادرپدرمن شدیدا روی من حساسن وشرایط این آقاهم چون خوب نبود و دانشجوبود همه ی اینا باعث شدمن به خونوادم هیچی نگفتم تا اینکه مادرم کم کم یه چیزایی فهمید وباهام دعواکرد اما به بابام نگفت ولی چون من به این آقا علاقه مندشده بودم نتونستم تمومش کنم واین دوستی 4سال ادامه پیداکرد توی این 4سال هیچ بدی ازایشون ندیدم و خانوادشونم تو تمام این مدت از همه چی خبرداشتن ایشون مهندسی برق خوندن و رفتن سربازی و برگشتن وهمچنان اصرارداشتن بیان خواستگاری که بازم من نذاشتم چون اکثرا توخانوادمون تحصیلاتشون بالای لیسانسه و دکترادارن مجبورش کردم که درس بخونه  و الان دوباره داره میخونه اما عقیدش اینه که بره دنبال کار و زندگی جمع کنه نمیدونم چیکارکنم؟ازطرفی میترسم فامیلا بهم سرکوفت بزنن از طرفی هم دل کندن ازش برام خیلی سخته ایشون یه خواهربزرگتردارن که ازدواج کرده و یه خواهرشونم که دوست خودم بوده ولی خیلی تفاوتای خانوادگی داریم اونا یه جورایی خیلی قانع هستن ولی من اصلا اینجوری نیستم وازهمینا میترسم البته این آقامتوجه همه ی اینا و ولخرجیای من تواین 4سال شده اما میگه اگه یکم کمکش کنم تو زندگی وضعش خوب میشه وخوشبختم میکنه اصلا نمیدونم بایدچیکارکنم میترسم برم توزندگی وکم بیارم ازطرفی هم اخلاقو ایمانو علاقه ای که بهم داره روخیلی دوس دارم و البته یه اشتباه خیلی بد دیگه هم داشتم توزندگیم یه روز خونه تنها بودم و هدیه ای که برام خریده بود رو ازش خواستم برام بیاره میدونم اشتباه کردم ولی اصلا نمیدونم چطورشد

که همون لحظه پدرومادرمم اومدن مارودیدن و خییلی ناراحت شدن پدرم خیلی خودشوکنترل کرد وتا دوماه بعد اون اتفاق بامن حرف نزد بدترین روزای عمرم بود چون من به شدت بابایی هستم واین اتفاق باعث شدکه ذهنیت بدی ازاین آقاداشته باشن البته فورا بعدش پدرومادرش اومدن و گفتن که میخوان بیان خواستگاری اما پدرم اجازه نداد ودیگم راجع به اون موضوع بامن حرف نزد حالا این آقا میگه میخوادبیاد خواستگاری وپنهان کاری دیگه بسه ونظرمنو میخواد میگه جواب توروبدونم مامان باباتوراضی میکنم و من الان اصلا نمیدونم چه جوابی بهش بدم ازیه طرف میترسم بابام دوباره باهام بدبشه البته مامان منم شدیدا مخالفه چون میگه اونا به مانمیخورن وممکنه موردهای بهترداشته باشی والان کلا زوده برات (پدراین آقا دفترازدواج دارن ومادرشون آرایشگرهستن) ازطرفی نگران وضعیت مالی این آقاهستم که جزیه ماشین وزمین درخارج ازشهرچیزی ندارن وشغل ندارن از طرفی باوجود 4تا خاله مجرد و خانواده پدریم که پولدارن وتحصیلات بالا دارن از حرف فامیل میترسم خیلی سردرگمم میشه کمکم کنین؟

http://btid.org/node/36681
تصویر yosef
نویسنده yosef در

همانطور که می دانید ازدواج يکي از مهمترين حوادث و رويدادهاي زندگي است و نقش مهمي در سرنوشت، سعادت و خوشبختي انسان دارد، مضافاٌ بر اينکه اگر به نحو صحيح انجام پذيرد بسياري از نيازهاي انسان اعم از عاطفي و جنسي را تاْمين و باعث آرامش روحي انسان مي شود. مضافا بر اینکه پيوند ازدواج ميثاقي است كه دامنه آن مي‎تواند تا جهان آخرت گسترده باشد، البته به شرطي كه بر اساس دستور خدا و همراه با تفكر و دورانديشي باشد.

تصویر atii
نویسنده atii در

من فقط یه قسمت بحثو نظر میدم: به حرف فامیل، شرایط خاله ها، حرف مردم گوش نده بها نده . نزار زندگیت بخاطر مردم، به حرف مردم ، خوب یا بد ساخته بشه ... مرد تو بهترین مرد زندگی تو ست. فقط مال تو. از دید تو بهترین باشه و بیخیال حرف مردم، سرکوفت اونا مهم نیس تز تو ، تو زندگیت مهمه و بس.... 

هر تصمیمی میدونی و باور داری بهترینه بگیر فقط حرفای مردم رو حتی حاشیه زندگیت هم قرار نده. موفق باشی:)

تصویر mazhararamesh

 

مخاطب گرامی!

شما از سن 17 یا 18 سالگی شروع کردید به دوستی و سالهای بعد آشنایی برای انتخاب همسری و در سال چهارم اقدام به ازدواج و زندگی با مرد دوست داشتنی و مورد علاقتون ...

این فرایند با تمام خوب و بدش منجر به عشقی شده که میان شما جا خشک کرده، الان وقت نتیجه و از پله شک برخاستن به پله یقین رسیدن هست

اگر پدر شما که فردی تحصیل کرده و آگاه به امور زندگی هست مخالفت میکند به این دلیل است که شخصیت شما را برای سازگاری یا عدم سازگاری با زندگی با پسر مورد نظر را میشناسد

لذا بهترین مشاور شما پدرتان هست. با اعلام معیارهاتون با پدر مشورت کنید و هر نتیجه ای ایشون گرفتن همون رو اقدام کنید

و یقین بدونید پایداری این روش اینده شما رو بهتر خواهد کرد

 

موفق و موید باشید

تصویر ساقی کوثر saghi67

درسته که نظر شما راجع بهش مثبت هست اما

باز مهم نظر پدر ومادرتون هست اگر اونا مخالفت کنن راهی جز تبعیت از اونا ندارید

ولی باز باید ببینید تقدیر ونصیبتون رو چه جوری نوشتند وخدا چی میخواد

ولی همیشه اینو به یاد داشته باشید که یا همسطه خودتون رو ناتخاب کنید یا یکم پایین تر تا به مشکل بر نخورید

تصویر امین-مشاور ازدواج

سلام

اون چیزی که بر همه این مشکلات اولویت داره اینه که باید تکلیف خودتون رو هر چه زودتر مشخص کنین یعنی باید وضعیت رابطه شما با اون آقا مشخص بشه و به این شکل نمونه. برای این کار ابتدا باید خود شما شرایط طرف رو در نظر بگیری و جدای از علاقه ای که بهش داری ببینی واقعا مورد مناسبی برای شما هست یا نه. البته مورد مناسب بودن به این معنا نیست که حتما باید از لحاظ مالی و تحصیلی و ... صد در صد اون چیزی باشه که مورد نظر شماست بلکه به این معناست که باید همه خصوصیات ایشون رو کنار هم بذاری و بعد بهش نمره بدی. اگه دیدی نمره قابل قبولی بود بهش بگو رسما اقدام کنه ولی اگه عقلا به این نتیجه رسیدی که مناسب شما نیست به خصوص اگه در زمینه فکری اعتقادی اخلاقی و رفتاری با شما تناسب نداشت بهتره ریسک نکنی و قید این ازدواج رو بزنی چون عشقی که پشتوانه این تناسب ها رو نداشته باشه بعد از ازدواج دووم نمیاره و از بین میره. 

در مورد اینکه خرج شما با دخل ایشون نمیخونه هم باید عرض کنم این بستگی به شما داره. برای اینکه ببینی میتونی چنین شرایطی رو تحمل کنی یا نه میتونی مدتی خودت رو از امکاناتی که داری محروم کنی و ولخرچی رو کنار بذاری. اگه دیدی شدنیه پس بعد از ازدواج هم میتونی. اما اگه دیدی نمیشه اون موقع هم احتمال اینکه بشه کمه!

اگه نظر شما منفی بود که تکلیف روشنه اما اگه نظرتون مثبت بود بهش بگید رسما اقدام کنه تا تکلیف هر دوتون روشن بشه. بعد از اقدام ایشون اگه خونوادت مخالفت کردن میتونی باهاشون صحبت کنی و سعی کنی راضیشون کنی مثلا اگه گفتن طرف کار نداره بهشون بگید اون هنوز داره درس میخونه و مسلما وقتی درسش تموم شه میره سر کار. بعلاوه اینکه منم میخوام چند سالی صبر کنیم و بعد عروسی کنیم. توی این مدت میتونیم ببینیم میشه روش حساب کرد یا نه و ...

بنابراین تا زمانی که علت مخالفت اونها غیر منطقی بود میتونید اینجا مطرح کنید تا راهکار رو خدممتون عرض کنیم. اما وقتی دیدید حرفشون منطقیه بهتره بیشتر از این ادامه ندین و قید این ازدواج رو بزنین.

پیروز و سربلند