نامه ای از طرف خدا به انسان ها(حتما بخونید)

23:25 - 1393/06/07

سوگند به روز وقتی نور می گیرد و به شب وقتی آرام می گیرد که من نه تو را رها کرد ه‌ام و نه با تو دشمنی کرده‌ام

(ضحی 1-2)

 

افسوس که هر کس را به تو فرستادم تا به تو بگویم دوستت دارم و راهی پیش پایت بگذارم  مرا به سخره گرفتی. (یس30)

 

و هیچ پیامی از پیام هایم به تو مرسید مگراز آن روی گردانیدی.(انعام 4)

 

و با خشم رفتی و فکر کردی هرگز بر تو قدرتی نداشته ام(انبیا 87)

 

و مرا به مبارزه طلبیدی و چنان متوهم شدی که گمان بردی خودت بر همه چیز قدرتداری. (یونس 24)

 

و این در حالی بود که حتی مگسی را نمی توانستی و نمی توانی بیافرینی و اگر مگسی از تو چیزی بگیرد نمی توانی از او

پس بگیری (حج 73)

 

پس چون مشکلات از بالا و پایین آمدند و چشمهایت از وحشت فرورفتند وتمام وجودت لرزید چه لرزشی، گفتم کمک هایم در

راه است و چشم دوختم ببینم که باورم میکنی اما به من گمان بردی چه گمان هایی .( احزاب 10)

 

تا زمین با آن فراخی بر تو تنگ آمد پس حتی از خودت هم به تنگ آمدی و یقین کردی که هیچ پناهی جز من نداری، پس من به

سوی تو بازگشتم تا تو نیز به سوی من بازگردی ، که من مهربان ترینم در بازگشتن. (توبه 118)

 

وقتی در تاریکی ها مرا به زاری خواندی که اگر تو را برهانم با من می‌مانی، تو را از اندوه رهانیدم اما باز مرا با دیگری در

عشقت شریک کردی.(انعام 63-64)

 

این عادت دیرینه ات بوده است، هرگاه که خوشحالت کردم از من روی گردانیدی و رویت را آن طرف کردی و هروقت سختی به

تو رسید از من ناامید شده‌ای. (اسرا 83)

 

آیا من برنداشتم از دوشت باری که می شکست پشتت؟ (سوره شرح 2-3)

 

غیر از من خدایی که برایت خدایی کرده است ؟ (اعراف 59)

 

پس کجا می روی؟ (تکویر26)

 

پس از این سخن دیگر به کدام سخن می خواهی ایمان بیاوری؟ (مرسلات 50)

 

چه چیز جز بخشندگی ام باعث شد تا مرا که می بینی خودت را بگیری؟(انفطار 6)

 

مرا به یاد می آوری ؟ من همانم که بادها را می فرستم تا ابرها را در آسمان پهن کنند و ابرها را پاره پاره به هم فشرده

می کنم تا قطره ای باران از خلال آن ها بیرون آید و به خواست من به تو اصابت کند تا تو فقط لبخند بزنی، و این در حالی بود

که پیش از فرو افتادن آن قطره باران، ناامیدی تو را پوشانده بود (روم 48)

 

من همانم که می دانم در روز روحت چه جراحت هایی برمی دارد ، و در شب روحت را در خواب به تمامی بازمی ستانم تا به

آن آرامش دهم و روز بعد دوباره آن را به زندگی برمی انگیزانم و تا مرگت که به سویم بازگردی به این کار ادامه می دهم.

(انعام 60)

 

من همانم که وقتی می ترسی به تو امنیت می‌دهم (قریش 3)

 

برگرد، مطمئن برگرد، تا یک بار دیگر با هم باشیم (فجر 28-29)

 

تا یک بار دیگر دوست داشتن همدیگر را تجربه کنیم.(مائده)

http://btid.org/node/38801

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
4 + 0 =
*****
تصویر حلما
نویسنده حلما در

امروز صبح که از خواب بیدار شدی، نگاهت می کردم، امیدوار بودم که

 

 با من حرف بزنی، حتی برای چند کلمه، نظرم را بپرسی یا برای

 اتفاق خوبی که دیروز در زندگی ات افتاد، از من تشکر کنی، اما

 متوجه شدم که خیلی مشغولی، مشغول انتخاب لباسی که

 می خواستیبپوشی، وقتی داشتی این طرف و آن طرف

 میدویدی تا حاضر شوی فکر می کردم چند دقیقه ای وقت داری

که بایستی و به من بگویی: "سلام"،

اما تو خیلی مشغول بودی، یک بار مجبور شدی منتظر شوی و برای

 مدت یک ربع ساعت کاری نداشتی جز آنکه روی یک صندلی

 بنشینی، بعددیدمت که از جا پریدی، خیال کردم می خواهی چیزی

 به من بگویی،اما تو به طرف تلفن دویدی و در عوض به دوستت

 تلفن کردی تا از آخرین شایعات با خبر شوی.

تمام روز با صبوری منتظرت بودم، با آن همه کارهای مختلف گمان

می کنم که اصلاً وقت نداشتی با من حرف بزنی، متوجه شدم قبل

از نهار هی دور و برت را نگاه می کنی، شاید چون خجالت می

 کشیدی،سرت را به سوی من خم نکردی!!!

تو به خانه رفتی و به نظر می رسید که هنوز خیلی کارها برای انجام

 دادنداری، بعد از انجام دادن چند کار، تلویزیون را روشن کردی، نمی

 دانم تلویزیون را دوست داری یا نه؟ در آن چیزهای زیادی نشان

 می دهند و تو هر روز مدت زیادی را جلوی آن می گذرانی، در حالی

که درباره هیچ چیز فکر نمی کنی و فقط از برنامه هایش لذت می

بری، باز هم صبورانه انتظارت را کشیدم و تو در حالی که تلویزیون را

نگاه می کردی، شام خوردی و باز هم با من صحبتی نکردی!!!

موقع خواب، فکر می کنم خیلی خسته بودی، بعد از آن که به اعضای

 خوانواده ات شب به خیر گفتی، به رختخواب رفتی و فوراً به خواب

 رفتی،نمی دانم که چرا به من شب به خیر نگفتی، اما اشکالی ندارد،

 آخر مگر صبح به من سلام کردی؟!

هنگامی که به خواب رفتی، صورتت را که خسته تکرار یکنواختی های

روزمره بود، را عاشقانه لمس کردم، چقدر مشتاقم که به تو بگویم چطور

 می توانی زندگی زیباتر و مفیدتر را تجربه کنی...

احتمالاً متوجه نشدی که من همیشه در کنارت و برای کمک به تو

آماده ام، من صبورم، بیش از آنچه تو فکرش را می کنی، حتی دلم می

خواهد به تو یاد دهم که چطور با دیگران صبور باشی، من آنقدر دوستت

 دارم که هر روز منتظرت هستم، منتظر

یک سر تکان دادن، یک دعا، یک فکر یا گوشه ای از قلبت که به سوی

من آید، خیلی سخت است که مکالمه ای یک طرفه داشته باشی،

 خوب،من باز هم سراسر پر از عشق منتظرت خواهم بود، به امید

آنکه شایدفردا کمی هم به من وقت بدهی!

آیا وقت داری که این نامه را برای دیگر عزیزانم بفرستی؟ اگر نه، عیبی

 ندارد،من می فهمم و سعی می کنم راه دیگری بیابم، من هرگز

 دست نخواهم کشید...

دوستت دارم، روز خوبی داشته باشی... دوست و دوستدارت: خدا

تصویر yad
نویسنده yad در

سلام عزیزم

خیلی زیبا بود، اختیار اشکام رو ندارم....

تصویر صادق8
نویسنده صادق8 در

خیلی قشنگ بود.خیلی

تصویر حلما
نویسنده حلما در

خدایا

میخواهم تصور کنم تو در انتهای جاده ی زندگی ام به انتظارم ایستاده ای.

شنیده ام این جاده پر از پستی و بلندی و پیچ و خم است.

دو راهی ها هم بیداد میکنند.

باید حواسم باشد مسیر را گم نکنم.

مبادا زیبایی های دروغین جاده های فرعی، وسوسه ام کنند تا از رسیدن به منبع زیبایی باز بمانم.

خدایا

خودت در انتخاب مسیر درست یاری ام کن و تنهایم مگذار.

 

تصویر Zhr
نویسنده Zhr در

چه تفسیر زیبا و دلربایی

ممنون عزیزمheart

تصویر سروناز20

اگه باور کنیم جز خدا نه کسی میتونه دوستمون داشته باشه و نه میتونه کمکمون کنه ونه هیچ زندگیمون  بهشت میشد. ممنون
 

تصویر نسیم - جبرائیل

ما انسانها چون نعمتی بهمان می رسد خوشحال می شویم و می گوییم خدا مرا گرامی داشت و تا کوچکترین سختی می رسد می گوییم خدا ما را فراموش کرده
این مفهوم یکی از ایات است
واقعا چرا ما انسانها گاهی متوجه حکمت یا ازمایش نمی شویم
چرا خدا را فراموش می کنیم

تصویر حلما
نویسنده حلما در

خدا از من پرسید: « دوست داری با من مصاحبه كنی؟» 

پاسخ دادم: « اگر شما وقت داشته باشید»

خدا لبخندی زد و پاسخ داد:

« زمان من ابدیت است... چه سؤالاتی در ذهن داری كه دوست داری از من بپرسی؟»

من سؤال كردم: « چه چیزی درآدمها شما را بیشتر متعجب می كند؟»

خدا جواب داد....

« اینكه از دوران كودكی خود خسته می شوند و عجله دارند كه زودتر بزرگ شوند...و دوباره آرزوی این را دارند كه روزی بچه شوند»

«اینكه سلامتی خود را به خاطر بدست آوردن پول از دست می دهند و سپس پول خود را خرج می كنند تا سلامتی از دست رفته را دوباره باز یابند»

«اینكه با نگرانی به آینده فكر می كنند و حال خود را فراموش می كنند به گونه ای كه نه در حال و نه در آینده زندگی می كنند»

«اینكه به گونه ای زندگی می كنند كه گویی هرگز نخواهند مرد و به گونه ای می میرند كه گویی هرگز نزیسته اند»

دست خدا دست مرا در بر گرفت و مدتی به سكوت گذشت....

سپس من سؤال كردم:

«به عنوان پرودگار، دوست داری كه بندگانت چه درسهایی در زندگی بیاموزند؟»

خدا پاسخ داد:

« اینكه یاد بگیرند نمی توانند كسی را وادار كنند تا بدانها عشق بورزد. تنها كاری كه می توانند انجام دهند این است كه اجازه دهند خود مورد عشق ورزیدن واقع شوند»

« اینكه یاد بگیرند كه خوب نیست خودشان را با دیگران مقایسه كنند»

«اینكه بخشش را با تمرین بخشیدن یاد بگیرند»

« اینكه رنجش خاطر عزیزانشان تنها چند لحظه زمان می برد ولی ممكن است سالیان سال زمان لازم باشد تا این زخمها التیام یابند»

« یاد بگیرند كه فرد غنی كسی نیست كه بیشترین ها را دارد بلكه كسی است كه نیازمند كمترین ها است»

« اینكه یاد بگیرند كسانی هستند كه آنها را مشتاقانه دوست دارند اما هنوز نمی دانند كه چگونه احساساتشان را بیان كنند یا نشان دهند»

« اینكه یاد بگیرند دو نفر می توانند به یك چیز نگاه كنند و آن را متفاوت ببینند»

« اینكه یاد بگیرند كافی نیست همدیگر را ببخشند بلكه باید خود را نیز ببخشند»

باافتادگی خطاب به خدا گفتم:

« از وقتی كه به من دادید سپاسگذارم»

و افزودم: « چیز دیگری هم هست كه دوست داشته باشید آنها بدانند؟»

خدا لبخندی زد و گفت...

«فقط اینكه بدانند من اینجا هستم»   همیشه

تصویر صادق8
نویسنده صادق8 در

خیلیییییییییی عالی

تصویر یاسمین زهرا

به نام خدا

حلما جان ممنون خواهرم خیلی عالی بود..

بیانگر حال این روزهای من بود..خدایا با دلی شکسته بسوی تو می آیم چشم امید بر بخشندگی و مهربانی ات دارم مهربان پروردگارم..

پناه دل شکسته ام باش ..شکایت احوالم را جز با تو نخواهم گفت چرا که تو مهربانترین مهربانانی..

الهی و ربی من لی غیرک...

تصویر حلما
نویسنده حلما در

پروردگارا، در لحظه های شاد زندگیمان تو را ستایش می گوییم، چرا که حمد و سپاس مخصوص تو است؛ و هیچ کس وهیچ

چیز جز تو شایسته ثنا نیست.

پروردگارا، در لحظه های سختی ، فقط از تو کمک می خواهیم؛ که تو بهترین فریادرسی، تو همیشه با ما و در کنار مایی.

پروردگارا، در لحظه های حیرانی و گمراهی، فقط تو را جست و جو می کنیم؛ زیرا تو هدایت گر ما به سوی نعمت ها و برکت ها

هستی.

پروردگارا، راه درست را از تو می خواهیم؛ چون فقط تویی که از پیدا و نهان همه با خبری...

دلم تنگه کوچه های باريک خدا است، دلم تنگ صدای پروردگار است

خدای خوبم من در کلبه فقیرانه خود چیزی دارم که تو در عرش کبریایی ات نداری !

من خدایی چون تو دارم و تو چون خودت نداری!

تو رو از تو گدایی می کنم .

خدا رو دوست دارم و میخوام فقط اون عشقم باشه سالها بدنبال گمشده ام میگشتم و حال میدانم او کیست امیدوارم

هیچوقت بحال خود رهایم نکند...که بدون او هیچم هیچ....sad

و من دلم تنگ رحمت است، دلم تنگ لحظه ای فقط لحظه ی توبه و

نيايش با خلوص پاک است.crying

خدایا من اگر بد کنم تو را بندگان خوب فراوان است

اما اگر تو مدارا نکنی و نبخشی مرا خدای دیگر کجاست؟...

تصویر حلما
نویسنده حلما در

ماییم و نوای بی نوایی بسم الله اگر حریف مایی

 

اگه وجودخدا "باورت " بشه.

 

خداهم يه نقطه زيرش ميزاره و "ياورت" ميشه...

 

 زندگی را زندگی باید کرد

تصویر ترنم
نویسنده ترنم در

حلما جان اينقدر زيبا بود كه منو به گريه انداخت .

چون بارها شاهد بودم كه هميشه با ماست و تنها مون نميذاره . توي سختي ها و مشكلات ... توي غصه هاي ريز و درشت فقط كافيه صداش كني و كمك بخواي تا به سختي نرسيده چنان كمكت مي كنه كه فراموش مي كني آيا من مشكلي داشتم ...؟؟

خدايا ...

بهترين و مهربانترين بر من تويي و من چه نادان مي شوم ، جز آنكه در برابر عظمتت فقط گاه ، آگاهم .

تصویر حلما
نویسنده حلما در

چه عاشقانه ایی بین ماست...

و چه ژرفایی دارد این احساس

وقتی که هست من از هست توست

منی که در تو تمام می شوم

 در تومحو می شوم

 می میرم

و باز از نو در تو می رویم...

من با تو

 معنایی پر معنا است

و من بی تو

حتی از هیچ هم تهی است...

چه فلسفه ای دارد این احساس

و چه عاشقانه ی پر قدری است این ٬

پروردگارم...!

تصویر حلما
نویسنده حلما در

خطا از من است، می دانم.

 از من که سالهاست گفته ام "ایاک نعبد"،

 اما به دیگران هم دلسپرده ام.

از من که سالهاست گفته ام " ایاک نستعین" ،

 اما به دیگران هم تکیه کرده ام.

اما رهایم نکن... بیش از همیشه دلتنگم... به اندازه ی تمام روزهای نبودنمsad

تصویر باران
نویسنده باران در

بسیار ممنون...

التماس دعا دارم...

تصویر نسیــــــــــم

الهی و ربی من لی غیرک........................

سپاس حلما خانوم

خیلی زیبا بود..........خیـــــــــــــــــــــــــــــلی