14:47 - 1392/12/08
در کنار تو وجودم به خدا نزدیک است
هرکه نزدیک خدا شد به شما نزدیک است
تو خودت حافظ من باش به یغما نروم
دام ابلیس به من در همه جا نزدیک است
اعتقاد دلم این است که در هیئت ها
دست احسان کریمان به گدا نزدیک است
شکوه ای نیست اگر غرق مصیبت شده ام
طالب وصل، همیشه به بلا نزدیک است
تا همین جا به خدا قافیه را باخته ام
مرگ این غم زده بی چون و چرا نزدیک است
دل بیتاب مرا روی گُسل ساخته اند
غافل از یار شوم زلزله ها نزدیک است
هر که دارد هوسِ کرب و بلا گریه کند
گریه کن ها، سفر کرب و بلا نزدیک است
گرچه دور از حرمِ کرب و بلاییم ولی
باز هم شکر، خراسان رضا نزدیک است
برگرفته از سایت دل تنگ امام زمان (عج)
انجمنها:
http://btid.org/node/26518
چقد تیتر رو دوس داشتم:
*هر که دارد هوس کرب و بلا گریه کند*
بازم ممنونم.
ممنونم ابجی. بسیار زیبا...............
من کوچیکم تو بزرگی
من گناهکار و تو معصوم
من در فرشو تو در عرش
تو کریمو سخی و من ناتوان و درماندهو تهی دست
به همه بزرگیت قسم که به دل کوچیک همه ما جوونها نظری بندازی که هر کدوم شده کوله بار غم
تو خودت حافظ من باش به یغما نروم
دام ابلیس به من در همه جا نزدیک است ...
با توجه به متن ها یاد ماجرایی افتادم (فکر کنم آیت الله بهجت نقل میکنند .اما مطمئن نیستم)
در تهران استاد روحانیی بود که لعمتین را تدریس میکرد ،مطلع شد که گاهی از یکی از طلاب و شاگردانش که از لحاظ درس خیلی عالی نبود ،کارهای خیلی خارق العاده ای دیده و شنیده میشود.
روزی چاقوی استاد (در زمان گذشته وسیله نوشتن قلم نی بود،و نویسندگان چاقوی کوچک ظریفی برای درست کردن قلم به همراه داشتند)که خیلی به آن علاقه داشت ،گم میشود و وی هرچه میگردد آن را پیدا نمیکندو به تصور آنکه بچه هایش برداشته و از بین برده اند نسبت به بچه ها و خانواده عصبانی میشود ،مدتی بدین منوال میگذردو چاقو پیدا نمی شود .و عصبانیت آقا نیز تمام نمی شود.
روزی آن شاگرد بعد از درس ابتدا به استاد می گوید:آقا چاقویتان را در جیب جلیقه ی کهنه خود گذاشته اید و فراموش کرده اید ،بچه ها چه گناهی دارند .
آقا یادش میاید و تعجب میکند که آن طلبه چگونه از آن اطلاع داشته است.
از اینجا دیگر یقین میکند که او با اولیای خدا سرو کار دارد،روزی به او میگوید :بعد از درس با شما کاری دارم. چون خلوت میشود میگوید :آقای عزیز مسلم است که شما با جایی ارتباط دارید ،به من بگویید خدمت امام زمان (ع) مشرف میشوید؟
استاد اصرار میکند و شاگرد ناچار میشود جریان تشرف خود خدمت آقا را به او بگوید .استاد میگوید:عزیزم ،این بار وقتی مشرف شدید ،سلام بنده را برسانید و بگویید:اگر صلاح میدانند چند دقیقه ای اجازه ی تشرف به حقیر بدهند.
مدتی میگذرد و آقای طلبه چیزی نمیگوید وآقای استاد از ترس اینکه نکند جواب منفی باشد،جرات نمیکند از او سوال کند ،ولی به جهت طولانی شدن مدت ،صبر آقا تمام میشود و روزی به وی میگوید :آقای عزیز از عرض پیام من خبری نشد؟میبیند که وی به اصطلاح این پا و آن پا میکند .آقا میگوید :عزیزم خجالت نکش آنچه فرمودند به حقیر بگویید چون شما قاصد پیام بودی.
آن طلبه با نهایت ناراحتی میگوید آقا فرمود:لازم نیست ما چند دقیقه وقت ملاقات به شما بدهیم،شما تهذیب نفس کنید من خودم نزد شما می آیم
سلام خانم متفكر
تاثير گذار بود ...
ممنون از شما دوست گرامي
كاش فقط
به دنياي خودمون رجوع كنيم و هر كسي با تهذيب دنياي خودش انتظار واقعي رو تجربه كنه .
اين روزا همه چيزمون رنگ دنيا داره
مي ريم تشييع جنازه تا مرگ و پايان دنيا رو با چشمانمون ببينيم و با قلبمون احساسش كنيم
اما فقط براي چند روز فكرمون درگير ميشه ... گاهي براي همه پيش مياد كه خوابي رو خدا قرار ميده تا بواسطه اون ما
هشدار داده بشيم و به معناي واقعي زندگي آفرينشمون فكر كنيم اما افسوس ...
افسوس از من بنده ي حقير
اي خداي بزرگ ...
آقا امام زمان
من که به شدت شرمنده ام
چقدر گناه
چقدر توبه
و چقد رشکستن توبه
نکند که بمیرم و شما نیامده باشید.
نکند که بیایی و نپذیری
آقا من تلاش میکنم
اما
اما تا پذیرش شما نباشد تلاش من به جایی نرسد
خدایا کمک کن که بتوانم از بار شرمندگی ام در پیشگاهت بکاهم.
آمین
مگه جناب متفکر ...خانوم هستن ؟؟؟؟
ای وای من نمیدونستم ....
با سلام
من جناب متفکرم (یعنی همون جناب متفکر بهتره)و به نظرم خانم یا آقا بودن مهم نیست
مگه نه
فقط هفت سال قحطی غذا بهانه ای شد که یوسف از غیبت خویش کوتاه آمد"ای امام زمان ع"ده ها سال قحطی ایمان ما برای زمینی شدنت کافی نیست.
ممنون
زیبا بود
بابا اسمون شهر ما هم گرفته ...
البته دل من که چند وقته که داغونه داغونه ...
خیلی برام دعا کنید ...خیلی خیلی ....متاسفانه همش تو جمع هستم و مجبورم خودمو شاد نشون بدم ...ولی بغض و گریه داره خفم میکنه ....
یادمان باشد اگر تنگی دل غوغا کرد...
مهدی فاطمه تنهاست از او یاد کنیم.
با پیوند زدن دلهامون به امام زمان و یاد غربتش، قدری دلتنگی ها آروم میگیره. توسل به امام زمان و 14 معصوم خیلی آرام بخشه. اگر هم بغضی سر باز کرد دلخوشی که در توسل به ائمه بوده و قطعا نتیجه بخش خواهد بود...
همه برای هم دعا کنیم...
درست میگی ...
ولی مدتیه همیشه یاد امام زمان هستم ....تقریبا هر لحظه ...و اینکه شایستگی دیدارش رو ندارم ...داره عذابم میده ....هر کاری کردم ....نشده ...
خوش به سعادتتون . یاد کردن امام زمان سعادت میخواد. اما آقای عاشق! مراقب باشید یکی از آسیب شناسی های بحث مهدویت همین موضوع هست...
اینکه فکر کنیم حتما باید امام زمان رو ببینیم ممکن هست از وسوسه های شیطان باشه که بعد از یه مدت این شک رو به دل شما راه بده که حالا که یاد کردن من تاثیری نداره پس چرا این راه رو و این یاد کردن ها رو ادامه بدم!
البته خیلی عالی و فوق العاده است که این امر محقق بشه اما حواسمون باشه که هدف باید قدم برداشتن در راه ایشون و اطاعت از فرامین و عمل به توصیه هاشون باشه. اینکه کاری کنیم که ازمون راضی باشن و نه کاری که موجب سرشکستگیشون بشیم (خدایی نکرده)
خیلی عذر میخوام جسارت کردم. یه توصیه خواهرانه بود(اگر بپذیرید)
صد در صد حرفتون درسته ....
من یه خورده حساس شدم این روزها ....
باشه حتما به حرفتون فکر میکنم ...
امیدوارم همه به خصوص جوونها با ظهور ایشون به آرامش برسند...
التماس دعا...
من که تو این دنیا تنها ارزومه .....
محتاجیم به دعا ....
گریه کن ،گریه وخون گریه کن آری که هر آن مرثیه را خلق شنیده است شما دیده ای آن را و اگر طاقتتان هست کنون من نفسی روضه ز مقتل بنویسم، و خودت نیز مدد کن که قلم در کف من همچو عصا در ید موسی بشود چون تپش موج مصیبات بلند است، به گستردگی ساحل نیل است، و این بحر طویل است وببخشید که این مخمل خون بر تن تبدار حروف است که این روضهءمکشوف لهوف است، عطش بر لب عطشان لغات است و صدای تپش سطر به سطرش همگی موج مزن آب فرات است، و ارباب همه سینه زنان کشتی آرام نجات است ،ولی حیف که ارباب «قتبل العبرات» است، ولی حیف که ارباب«اسیر الکربات» است، ولی حیف هنوزم که هنوز است حسین ابن علی تشنهء یار است و زنی محو تماشاست زبالای بلندی، الف قامت او دال و همه هستی او در کف گودال و سپس آه که«الشّمرُ ...»خدایا چه بگویم «که شکستند سبو را وبریدند ...» دلت تابندارد به خدا با خبرم می گذرم از تپش روضه که خود غرق عزایی، تو خودت کرب و بلایی، قسمت می دهم آقا به همین روضه که در مجلس ما نیز بیایی، تو کجایی... تو کجایی...(حمید رضا برقعی)
همین لحظه دل آسمونم گرفته.
خدایا!!!!! چه غوغایی شده !!!!!
آسمونم داره باهام گریه میکنه.....
فکر کنم همشهری باشیم ها!! آخه آسمون شهر منم مثل دلم یه ساعتیه گرفته!
اولش فکر کردم جملات خودته ....تا اخر که خوندم فهمیدم مال کسی دیگهست ...
ادامه همون متنی اه که تو پست از امام زمان چه خبر نوشتم
زیبا بود
ممنون