پدر و مادرم همسر آینده

18:45 - 1393/12/24

با سلام. من بالاخره بعد از دو سال تونستم شرایط ازدواج با دختر مورد علاقه ام رو پیدا کنم. یک کار برای خودم پیدا کنم و تهران ساکن بشم. خودم اهل کردستان و این دختر اهل خوزستانه. یک مشکل فقطووجود داره که نمیتونم راحت از کنارش رد بشم، و اونم اینه که دختره فقط یک خواهر داره که اونم ایلام زندگی میکنه و در خونه شون یک مادر و پدر داره که پدرش نابیناس. در حال حاضر خود پدره به کمک همسرش زندگیش رو میچرخونه و دوست ها و همکار های حوزویش همیشه پیشش هستن و در طول روز مشکلی نداره. الانم ۶۰ سالش هست و کاملا سر حاله. جاهایی هم که کار داشته باشه همین دخترش کاراشون رو انجام میده. از طرفی هم عمو ها و عمه های این دختر مورد علاقه ی من همسایشونههستن و همیشه مواظب پدر و مادرش هستن. تمام اینها به کنار.من از این میترسم بعد ها پدر و مادرش دچار مشکل بشن و کسی نباشه ازشون نگهداری کنه و تو زندگی ما اثر منفی بزاره.هر چند که عمو ها و عمه های دختره همسایه های دیوار به دیوار اونا هستن، اما بازم شاید در آینده خیلی نتونن به اونها برسن. از طرفی هم رابطه ی عمه ها و عموها ی دختره با مادرش خیلی بده و اینم خودش مشکلیه.البته خواهر دختره گفته بعدا اونارو میبرم پیش خودم اما از اونجایی که شاید واسه ادامه تحصیل با شوهرش برن خارج، ی خرده این موضوع هم با شک همراهه. منم که تهران نمیتونم اونارو که کاملا وابسته با خوزستان هستن بیارم تهران. به شدت هم دختره رو دوست دارم و نمیخوام بعد از دو سال از دستش بدم. خواهشا یک راه حل و یا فکر برتر پیش راه من قرار بدید تا بدونم چه کاری انجام بدم تا بهترین کار باشه. اگر واقعا این خواهر دختره مواظبت از اوها رو قبول کنه و یا اینکه عمو ها و عمه های سن بالا و مجرد دختره بتونن در آینده هم از اونا مواظبت کنن و مادر دختره رو اذیت نکنن خیلی خوب میشد. شما چه چیزهایی به ذهنتون میرسه؟ چیکار منم؟

http://btid.org/node/59730
تصویر saharkhize
نویسنده saharkhize در

سلام. خوندم واقعا ناراحت شدم از سردرگمیتون. فقط میتونم در حقتون دعا می کنم البته اگه خدا لایقم بدونه که شرمنده تون نشم. انشالله که هر چه زودتر مشکلتون به لطف خدا حل میشه.

تصویر arman123
نویسنده arman123 در

سلام. دکتر حمید جان نشون دادی خیلی هم دکتر نیستی.چون قفل کردی.
با این حال ممنونم. دختره اصلا به پدر و مادرش وابسته نیست.چون در این زمینه قبلا حرف زدیم.اما دل نازک من و حتی دختره و همچنین وظیفه من و دختره در قبال اونها، رو نباید نادیده گرفت.
خانم دکتر ممنونم که پیگیرم هستی.
در مجموع خیلی میترسم. میترسم با خانواده بریم خوزستان بازم ترسم نریزه.در واقع استرس و اضطرابم. هر چند که بعد در جریان قرار دادن خانوادم، حالم خیلی بهتر شده:-)

تصویر آقا حمید

والا ما رشته شیمی خوندیم

الان میگی چیکار کنم؟ یه محلول بسازم بدم بهت که مشکلاتت حل بشه؟

من قفل کردم چون موضوع تو با دلسوزی، احساسات و ازدواج با یه فرد از یه شهر دیگه و ... گره خورده

من خودم رو تو شرایط شما گذاشتم و همه چیزو تو قوه تخیلم بازسازی کردم و نتونستم راه حل مناسبی پیدا کنم

خب حرف من با شما تمام.

بقیه دوستانی که نظر من رو میخونید بهتره بدونید که بهترین ازدواج ، ازدواج سنتی هست تا آدم فکر و ذهن و زندگی خودشو درگیر نکنه

پیشگیری بهتر از درمان است

تصویر آقا حمید

شرایط شما بسیار پیچیده است

من که تا ته سوال شما رو خوندم آخرش اینجوری شدم=»indecision

قفل کردم

تصویر خانم آسمان

شما گفتین که بالاخره این موضوع رو با خانوادتون در میون گذاشتین حالا اول برین خواستگاری و تکلیف چند ماه ایندتون و مقدمات ازدواجتون رو فراهم بکنید بعد نگران این باشین که پدر دختر خانوم چی میشه.

یه پسر اگه عاشق یه دختر باشه اصلا این بهانه هارو نمیاره و هر چی سریعتر سعی میکنه بهش برسه و موانع رو از سر راه برداره البته من به عشق شما شک ندارم.

بعدم چه شما داماد این خانواده بشین یا نشین پدر ایشون یه اینده ای دارن شما باید دختر مورد علاقتون رو فقط انتخاب کنید نه پدر زن مادر زن ایندتون رو.

بعدم از فردا کسی خبر نداره که چه برسر خودش میاد چه برسه به پدر زن مادر زنش.

شما چون این مدت فشار ر زیادی روتون بوده که کار پیدا کنید و به خانوادتون ماجرای این خانم رو بگین و.... دچار وسواس شدین.

مطمئن باش هیچ ادمی اصلا دوست نداره سربار دومادش باشه این رو پدر اون خانوم بهتر از من و شما میدونه.

بعدم انقدر خوزستانی ها مهربونن به خصوص همون دوستان حوزوی که حاضرن این اقا رو پیش خودشون نگه دارن ولی نذارن سربار دوماد بشه.

شما خیلی وارد جزئیاتی میشی که اصلا اهمیتی نداره ولی باعث میشه انرژی زیادی ازت بگیره و فکر و ذهنت رو درگیر میکنی.

شاید اون خانوم هم در مورد شرایط شما یه فکرهایی میکنه و شما خبر نداری.

امیدوارم به زودی خبرهای خیلی خوبی در مورد شما و  این خانم بشنوم.

تصویر هانا
نویسنده هانا در

احتماله اینکه این وضعیت پیش بیاد هست به نظرم انقد نگران نباشید فک نکنید دیگه اگر این وضعیت پیش اومد زندگی براتون نمیمونه بلاخره اگر مشکلی پیش بیاد این وظیفه خانومه شماست بهشون برسه هر چقد فامیل دورشون باشن بازم ممکنه احترامه خانومتون از بین بره ایشون به عنوانه دخترشون باید مواظبشون باشن نه فامیل این دونفر یه عمر زحمت کشیدن برا خانومه شما مثله مادرو پدره خودتون باهاشون رفتار کنید  اونا میتونن خونشونو خوزستان بفروشن یه خونه کوچیک تو تهران بخرن و هراز گاهی بهشون سر بزنید مطمئن باش انقد که شما نگرانی کاره سختی نیست خیلی از خونواده ها اینکارارو انجام میدن همه مادرو پدرا سنشون بالا که رفت احتیاج به کمک دارن شما فک کن ما بگیم سخته شما از این مورد بگذری به نظرت مورده بعدی دچاره همچین مشکلی نمیشه ؟ الان نشه چند وقت دیگه میشه اصلا کسی نمیدونه چه اتفاقایی توی زندگی میوفته این چیزایی که دسته ما نیست شدنو نشدنش دسته خداست اون خودش بهتر میدونه چکار میکنه البته این حق شماست که نگرانه آیندتونید ولی بدونید این ترسای الانتون مقطعیه ترس قبل از ازدواجه 

تصویر حسین وجدانی «مشاور»

با سلام

از انتخاب گروه مشاوره رهروان ولایت برای همراهی و کمک ممنونیم

با توجه به مطالبی که مطرح کردید احتمال وابستگی دختر خانم به خانوادش بالاست و حتی اگر پدر و مادرش یش اون خواهرش هم بروند باز مشکل حل نمیشه چون اونها به خوزستان عادت کرده اند و کلی ایل و طایفه دارند نمی تونند در جای دیگر زندگی کنند اصولا افرادی که تا پنجاه سالگی جایی زندگی کرده باشند نمی توانند از ان محل دل بکنند و واقعا برای شان دشواره

با توجه به مطلالب بالا مشکل شما تنها یک راه حل می تونه داشته باشه ان هم اینکه شما تلاش کنید برید شهر اونها زندگی کنید واگر به هیچ وجه امکان نداشته باشد که برید شهر اونها، با دختر خانم به مشاوره حضوری مراجعه کنید تا وی طی تست های روانشناختی ببیند آیا زندگی شما در شهر دور امکان پذیر هست یا خیر.

موفق باشید