سلام
ببخشید من حدود 36 سالمه وتا حالا ازدواج نکردم ومجردم/ اقا پسری حدود 44 سالشه وحدود یک ماه ونیم ، دو ماه بدون اطلاع خانواده ام عقد موقت ، دوسال پیش باهم بودیم ، ولی به دلایلی ازم جدا شد/ ،
ما همدیگه رو دوستداریم، من پسره رو دوستدارم و اونم من رو ، حالا گیرداده که میخوام اول با تو ازدواج کنم وبعدهم با دختری که اشنا شده، ازدواج دایم کنه، حالا چکار کنم به نظرتون ک این اقا پسر گیر نده که زن دوم میخوام بگیرم؟ باهاش ازدواج کنم باید حرص وجوش بخورم که با دختر در ارتباطه،/و ممکنه با طرف که باشه محبتش بهم کم نشه؟ باهاش ازدواج باهاش نکنم هم،دلتنگش میشم چون دوستش دارم /
دختره دهه هفتادیه، 27 سالشه و سُنی هس/ گفتم تو که باهاش زندگی نکردی که ببینی اخلاقش دقیقا چطوریه، که پس فردا باهم ایا بتونید بسازید یا نه؟ میگه نه، یا میذاری باهاش ازدواج دایم کنم ، بعد ازدواج دایم با تو، یا اگر نذاری، باهات ازدواج نمیکنم/ به نظرتون چکارکنم؟؟؟
----------------
کاربران محترم ميتوانيد در همين بحث و يا مباحث ديگر انجمن نيز شرکت داشته باشيد: https://btid.org/fa/forums
همچنين ميتوانيد سوالات جديد خود را از طريق اين آدرس ارسال کنيد: https://btid.org/fa/node/add/forum
تمامي کاربران ميتوانند با عضويت در سايت نظرات و سوالاتي که ارسال ميکنند را به عنوان يک رزومه فعاليتي براي خود محفوظ نگهدارند و به آن استناد کنند و همچنين در مرور زمان نظراتشان جهت نمايش، ديگر منتظر تاييد مسئولين انجمن نيز نباشد؛ براي عضويت در سايت به آدرس مقابل مراجعه فرمائيد: https://btid.org/fa/user/register
با سلام و عرض ادب خدمت شما
از حسن اعتماد شما به مجموعه اندیشه برتر سپاسگزارم
از اینکه میخواهید برای یکعمر زندگی خود تصمیمگیری کنید و خواستگارتان شرایط خاصی را با شما در میان گذاشته که ذهن شما را به خود مشغول کرده برایم قابلدرک است. و ازاینجهت که تلاش میکنید با روش صحیحی برخورد کنید و تصمیم عاقلانهای بگیرید قابلتحسین است.
با توجه به سؤال نکاتی را خدمتتان عرضم میکنم که امیدوارم برایتان مفید واقع شود.
سری که درد نمی کنه دستمال نمیبندند.
واقعاً جای تعجب است ایشان از روز اول شما را تهدید میکنند که اگر این کار را نکنی با تو ازدواج نمیکنم بعد شما توقع دارید فردا اگر وارد زندگی شدید به شما پایبند باشد و وفادار به زندگی شما باشد. کسی که از روز اول ازدواج اینگونه شمارا تهدید میکند شک نداشته باشید بعد از ازدواج آنگونه که بایدوشاید به شما ارزش و احترام قائل نمیشود.
اندازه محبت به شما ثابت میماند؟
سؤال کردید ممکنه با طرف که باشه محبتش بهم کم نشه؟ با صراحت باید بگویم نه
در ضمن این رابطه هرروز مغز و روح را میخورد. روزی نیست که به زندگی با او فکر نکنید. اگر شما خودتان دو نفر باشید و یکی از آنها بیشتر به شما محبت کنند تمایل دارید بیشتر با کدامیک از آنها باشید؟ طبیعتاً همه انسانها وقتی کسی بیشتر به او محبت میکند دوست دارند بیشتر با او باشند. این آقا هم همینگونه است. اگر آن دختر بیشتر به او محبت کند مشخص است که تمایل دارد با او بیشتر رابطه برقرار کند و بیشتر با او باشد.
آینده نگر باشید.
اگر امروز دلتنگ او بشوید و اذیت شوید بهتر از این است که وارد این زندگی شوید و هرروز هزار با آرزوی مرگ کنید. واقعاً این روحیه و ویژگی شخصیتی ایشان جای سؤال دارد که اولاً چرا تا این سن ازدواجنکردهاند و حال هم که میخواهند ازدواج کنند با این شرایط خاص و غیرعادی؟؟
وصال مدفن عشق است.
اگر الان دلتنگ او میشوید برای اینکه از یکدیگر دور هستید و چند وقت یکبار همدیگر را میبینید و در این چند دقیقه که همدیگر را می بییند به شما ابراز علاقه و محبت میکند. اما وقتیکه عروسی کردید و نهایتاً یک سال از این ازدواج گذشت و متوجه میشوید به شما محبت نمیکند، اصلاً شما را در زندگی نمیبیند و فقط به فکر خودش هست و ..... دیگر دلتنگ او نمیشوید و فقط برای شما حسرت باقی میماند حسرتی که فایدهای هم ندارد.
درمجموع عرض بنده این است ازدواج نکردن بهتر از ازدواج بد است. متوجه میشوم که دوست دارید که تشکیل خانواده دهید اما حاضر نباشید به هر قیمتی این کار را انجام دهید.
شرایط مهم ازدواج
آنچه نقش بسیار مهم و کلیدی در ازدواج دارد سلامت روان و تناسب ویژگیهای شخصیتی است ؛ یعنی اولاً طرف مقابل اختلالات و مشکلات روانی و رفتاری همچون بدبینی ، وابستگی و وسواس و افسردگی و ... نداشته باشد و ثانیاً در ویژگیهای شخصیتی با شما تناسب داشته باشند. مثلاً شما برونگرا هستید او هم برونگرا باشد. البته تشخیص ا ین موارد برای خود شما سخت است و نیاز به مراجعه به مشاور است.
درمجموع عرض بنده این است که اولاً احتمال اینکه ایشان بهصورت رسمی به خواستگاری شما بیایند و ازدواج کنند کم است ( اگرچه ممکن است در حرف بگویند حتماً میآیم و ....) و ثانیاً بالفرض هم اگر حاضر شدند بهصورت رسمی به همراه خانواده به خواستگاری شما بیایند شما نباید سریع جواب مثبت دهید و لازم است حتماً بهصورت حضوری نزد یک مشاورمتخصص و متعهد بروید تا شما را در این زمینه کمک کند و بتوانید یک صحیح برای یکعمر زندگی خود بگیرید و خدایی ناکرده بهصورت احساسی وارد یک انتخاب خطرناک نشوید.
امیدوارم توانسته باشم سؤال مدنظرتان را پاسخ داده باشم.
در ادامه اگر سؤالی بود در خدمتتان هستم.
موفق و مؤید و پیروز باشید.
سلام برشما استاد عزیز وخوب و بزرگوار
ببخشید استاد، راستش من اول به بابام گفته بودم چند روزا پیش که خواستگار میخواد بیاد وبعد هم به خواهر وبرادرم گفتم، بابام چیزی زیاد نگفت، وتا به خواهر وبرادرم گفتم خواستگار میخواد برام بیاد، از ناراحتی گفتند نه تو ازدواج نکن، ازدواج کنی بابا زن میاره توخونه حقوق بازنشستگیش که الان تامجردی به نامت کرده که اگر یه روزی از دنیا رفت، حقوق باز نشستگیش اگرمجرد باشی تا اونموقع برای تو بشه ،گفتند برای همین ازدواج نکن که حقوق بازنشستگی بابا مال زنه دیگه نشه، ومال بابا رو طرف بالا نکشه، چندین ساله خواهر وبرادرم همین کارشونه، تا یه خواستگار برام پیدا میشه مخالفت میکنند، و هی تو گوش بابا میخونند که نذار سمیه ازدواج کنه واینا و بابامو منصرف میکنند تا من مجرد بمونم وحقوق بابا مال زنی دیگه نشه، بشینم تو خونمون صد تا خواستگارهم بیاد، یا حتی دکتر،مهندس هم برام بیاد، خواهرو برادرم نمیذارند بابام بذاره ازدواج کنم، فامیلهامون هم هیچکدوم دلسوز نیستند که بابام رو راضی کنند تا بذاره من ازدواج کنم،/ به نظرم چون الان 36 سالمه و سنم سن قانونیه، تنها راهم اینه که درخواست ازدواج دایم بدون اجازه پدر، در دفترقضایی برم بدم،/ اینکار روهم بکنم ودوباره برم خونمون پیش بابام زندگی کنم تا یکماه بعداز درخواست دادگاه باید بریم، وپیامک دادگاه برای بابا میاد و بابا متوجه میشه من در خواست ازدواج دایم بدون اجازه ی پدر، دادم،/ وبخاطرهمین اگر پیش بابا تا اونموقع باشم،/ مطمعنم بابا نمیذاره من دادگاه برم، ودادگاه و حکم قاضی برای ازدواج دایم بدون اجازه ی پدر هیچی میشه،/ بخاطر همین به نظرم تا درخواست ازدواج دایم بدون اجازه پدر دادم تو دفترقضایی، بعد برم شهری دیگه که دور از پدرم باشم و نتونه بابام دستش بهم برسه ونتونه بگه دادگاه نرو/بعدهم مثلا برم پرستاری که شبها مکان امنیتی هست بخوابم یا مسافرخونه برم تا یکماه که دادگاه میشه، یا با یک زن تنها یا پیرزن تنها تا یکماه زندگی کنم تو شهری دوراز شهرمون،تا یک ماه بعد که دادگاه میشه با اقا پسر که میخوام باهاش ازدواج کنم ودرخواست ازدواج دادیم بریم دادگاه،/ به نظر شما این راه خوبیه؟ چکار کنم که بتونم ازدواج قانونی باشه و حلال ، و چکار کنم کجا برم ؟؟د رمکانی مناسب که غیر قانونی نباشه در اونجا شب ها بخوام وتا یکماه که دادگاه میشه اونجا باشم؟و پدرم دستش بهم نرسه،/ تا موقعه ی دادگاه پدرم ندونه کجا هستم شب و روز،/به نظرتون بعد از درخواست ازدواج دایم کجا برم؟
با سلام و عرض ادب خدمت شما
از حسن اعتماد شما به مجموعه اندیشه برتر سپاسگزارم
ازدواج یکی از نیازهای طبیعی انسانهاست. از اینکه با ازدواج شما مخالفت میکنند و اجازه نمیدهند آینده زندگیتان را خودتان بسازید و شما از این موضوع رنج میبرید برایم قابل درک است. و از اینکه تلاش میکنید تا به روش صحیحی به این درخواست طبیعی خودتان برسید قابل تحسین است.
برای رسیدن به خواستهتان به نکات زیر توجه داشته باشید.
نیاز به این همه فیلم بازی کردن نیست. اگر شما تصمیم تان قطعی است و میخواهید ازدواج کنید به همه آنها با صراحت بگویید من حقوق بدون ازدواج را نمیخواهم. حتی وقت و زمان مشخصی برای خواستگار هم مشخص بکنید و به خانوادهتان بگویید مثلاً سهشنبه خواستگار میآید. و پافشاری کنید و اجازه ندهید این خواستگاری کنسل شود.
واسطه پیدا کنید.
حتماً در فامیل تان فردی وجود دارد که میتواند روی پدرتان تأثیرگذار باشد. توصیه میکنم با این فرد صحبت کنید و بخواهید تا پدرتان را در این زمینه متقاعد و راضی کنند. اگر چه ممکن است در ابتدا که میخواهید با چنین فردی صحبت کنید برایتان سخت باشد اما ارزش آن را دارد. سعی کنید چنین فردی را پیدا کنید و حتماً با او صحبت کنید.
از چهرههای مذهبی حقوقی استفاده کنید.
درصورتیکه نتوانستید چنین فردی در فامیلتان پیدا کنید از شخصیتهایی که در جامعه چهره مذهبی و حقوقی دارند استفاده کنید. افرادی مثل امام جمعه هر شهر از جمله این موارد هستند. در هر شهری امامجمعه وجود دارد. به آنها مراجعه کنید و ماجرا را به صورت کامل به آنها توضیح دهید تا بتوانند در این زمینه شما را کمک کنند.
یا راهی وجود دارد یا باید راهی ساخت.
در مجموع این رفتار خود شماست که نشان میدهد چه مقدار به ازدواج و زندگی آینده اصرار دارید. اگر از این درخواست خودتان کوتاه نیایید و به صورت مداوم بر این خواسته خودتان اصرار داشته باشید بالاخره از نظر خودشان عقب نشینی خواهند کرد. پس آنچه مهم است اینکه شما از درخواست خودتان کوتاه نیایید. اگر اصرار بر این درخواست داشته باشید به هر طریق که شده راهی برای رسیدن به این خواسته پیدا خواهید کرد.
سلام بزرگوار،
فامیل دلسوز نداریم که نصیحت به بابام کنه، فقط یه اشنا داریم بهشون گفتم بابام رو راضی کنید تا بذاره ازدواج کنم ، اشنامون بابا رو راضی کرد ولی برادرم به بابا حرفهای الکی گفت که این پسره فایده نداره، و بابام هم فوری حرف برادرم رو گوش دادو منصرف شد،/ ،برادر وخواهرم نمیذارند ازدواج دایم کنم و پدرم هم چون برادرم وخواهرم دایم تو گوشش میخونند والکی به بابا میگند این پسرخوبی نیس، برای همین بابا نمیذاره ازدواج دایم کنم، کلا با هیچکسی نمیذارند ازدواج کنم، سوالم اینه، بخوام درخواست ازدواج دایم بدم در دفتر قضایی ، بعد بیام خونمون پدرم به جونم میفته وپیامک از دفترقضایی واسه پدرم میاد وپدرم کتک ودعوام میکنه وحتی نمیذاره برای درخواست ازدواج که دادم برم برای جلسه ی دادگاه، بخاطر همین بعد از درخواست ازدواج دایم بدون اجازه ی پدر، به نظر شما مثلا در قم یا هرشهری برم، کجا تو چه مکانی تا یک ماه باشم مجاز وقانونیه بدون اجازه ی پدر تا یکماه اونجا باشم؟تا موقعه ی دادگاه برسه برای در خواست ازدواج بدون اجازه ی پدر؟
اقا پسری که اخر اون هفته اومد خواستگاریم،میخواد فقط از طریق خانوادگی باهام ازدواج دایم کنه وبا اجازه ی پدر، ولی پدرم چون برادرم دایم تو گوشش حرفهای الکی ومنفی میخونه، پدرم منصرف میشه ونمیذاره ازدواج کنم،/ من واین اقا همدیگه رو خیلی دوستداریم ، و خواستگاری هم اون هفته اومدند این اقا با مادرش، ولی پدر وبرادرم نمیذارند با این اقا یا کلا باهیچ کسی نمیذارند ازدواج دایم کنم،/ این اقا میگه در خواست ازدواج دایم بدون اجازه ی پدر در دفتر قضایی نمیدم، میگه فقط از طریق خانوادگی و رضایت پدرت ازدواج باهات میکنم، حالا چکار کنم به نظرتون؟
عرض سلام و ادب مجدد
نکتهای که در پیام قبلی هم خدمتتان عرض کردم استفاده از کسانی قدرت اجتماعی و قانونی دارند مثلاً امام جمعه شهر این قدرت را دارد که با پدرتان صحبت کند و او را متقاعد کند که این ازدواج صحیح صورت بگیرد. اگر پدرتان مذهبی هستند این گزینه بسیار گزینه خوبی است اما اگر مذهبی نیستند میتوانید از گزینههایی مثل قاضی کشیک استفاده کنید.
کار دیگری که میتوانید انجام دهید این است که به پدرتان پیشنهاد مشاوره دهید و بگویید من با پسر به مشاوره میروم اگر مشاور تشخیص داد پسر خوبی است و مناسب همدیگر هستیم آن وقت ازدواج می کنیم و اگر تشخیص داد مناسب نیستیم منصرف میشوم.
اما نکته مهمتری که در پیامهای خودتان هم بود اینکه پسر تأکید داشتهاند که باید رضایت خانواده باشد. توجه داشته باشید اگر بالفرض از لحاظ قضایی توانستید اذن پدر را تأمین کنید اما حمایت خانواده را نداشته باشید جایگاه شما در زندگی آینده تضعیف میشود و خود این باعث میشود مشکلات شما در خانواده بیشتر شود.
یعنی درست است متوجه می شوم که باید ازدواج کنید و ماندن در این وضعیت را دوست ندارید اما حواستان باشد شما می خواهید ازدواج کنید که جایگاه تان بهتر شود نه اینکه وضعیت و مشکلات زندگی تان بیشتر شود.
سلام استاد
ببخشید اقا پسری با مادرش اومد خواستگاریم وبعد رفتیم ازمایش قبل از ازدواج دادیم وبعدهم کلاس اموزشی قبل از ازدواج رفتیم،/ وحالا پسره میگه برو نمیخوامت چون برادر وپدرم باهاش بد رفتار کردند، کلا هرخواستگاری بخواد واسم بیاد برادم نمیذاره ومیگه ازدواج نکن بخاطر اینکه مال بابا نره برای یک زن دیگه که زن بابا میخوادبشه،/پدرمم حرف برادرم رو زود گوش میکنه تا برادرم به بابا میگه نذار سمیه ازدواج کنه،/ حالا تنها یک راه دارم، من الان 36 سالم هست، وتا الان اصلا نذاشتند خانوادهام، که ازدواج کنم،فامیل وهمسایه ای هم نداریم که نصیحتش کنند همه به فکر خودشونند وفقط یه همسایه داریم خوبه که اون هم ایندفعه همینکار رو کردم بهشون گفتم بابامو نصیحت و راضی کنید تا اجازه بده من ازدواج دایم کنم با خواستگارم،ولی پدرم حرف برادرم رو فقط گوش میده/ حالا تنها یک راه دارم اون هم از طریق دفتر قضایی برم درخواست ازدواج دایم بدون اجازه ی پدر رو کنم،/ ولی اگر برم درخواست ازدواج دایم بدون اجازه ی پدر بدم دیگه نباید بیام پیش پدرم زندگی کنم باید یه جای مناسب و درامنی خودم رو قایم کنم،ودوراز مدرم زندگی کنم وگرنه پدرم بهم کتک وناقصم میکنه ومیگه چرا درخواست ازدواج دایم دادی؟ وحتی دادگاه هم نمیذاره برم برای روز دادگاه، برای همین بعداز درخواست ازدواج دایم بدون اجازه ی پدر ، به نظر شما کجا برم زندگی کنم که تا روز دادگاه در امان باشم ودوراز پدرم؟