مرگ حضرت سلیمان علیه السلام

15:49 - 1395/12/07

مرگ نه خردسال و کودک را می بیند و نه بزرگان را نه از حاکمان دنیا می ترسد و نه از پادشاھان اجازہ ورود میگیرد ھر گاہ که حکم خداوندی می رسد مرگ بدون تاخیرمیرود و مطلوب خودش را میگیرد لذا ما ھمیشه آمادہ باش باشیم و این حقیقت را نادیدہ نگیریم چون روزی میاد که ما حتما در ساحت خداوند حضور پیدا خواھیم کرد.

مرگ ھلاک کنندہ بندگان ؛ یتیم کنندہ بچه ھا ؛ بی شوھر کنندہ زنھا ؛ نابود کنندہ ھمه اتکای دنیوی  ؛ لرزہ کنندہ قلب؛ اشک آورندہ در چشم؛ نابود کنندہ آبادانی؛ منتشر کنندہ جماعت؛ به پایان رساندن ھمه لذات دنیوی؛ امید را بر آب کنندہ؛  ظالمین را به سوی آتش جھنم و متقین را به سمت بهشت می برد.
 مرگ ھمه را در میگیرد نه بر صالحین رحم می کند نه ظالمین را می بخشد؛ کسانی که در راہ خدا جھاد و سربازی می کنند آنھا را ھم می گیرد و کسانی کہ در گوشہ و کنار خانه نشسته اند آنھا را ھم نمی بخشد؛ کسانی که دنیای اخروی را بر دنیای فانی ترجیح می دھند آنان ھم در آغوش مرگ میروند و کسانی کہ مجذوب دنیا ھستند آنھاھم جام مرگ می نوشند. قرآن این حقائق و معارف را بیان نمودہ پس مراجعه فرمایید؛قصد ما یک چیز دیگر است پس ما آن موارد نه خواھیم پرداخت۔[۱]
در این مقاله می خواھیم مرگ حضرت سلیمان (علیه السلام) را ذکر کنیم که حکومت و سلطنت عظیم الشان داشته اما باوجود آن ھمه داریی مرگ را نوش جان فرمود چنان که امام هشتم از پدرش از حضرت صادق (علیھم السلام ) روایت کرده است که روزى سلیمان بن داود به اصحاب خود فرمود: خداى تعالى چنین سلطنتى که شایسته دیگرى نبود به من عنایت کرده، باد و انس و جن و پرندگان و وحوش را در اختیار من قرار داده و زبان پرندگان را به من آموخته و از همه چبز به من داده و با همه این احوال، خوشى یک روز تاشب براى من کامل نشده و من میل دارم فردا به قصر خود درآیم و به بالاى آن بروم و بر آن چه در فرمان روایى من است بنگرم. کسى را اجازه ندهید بر من وارد شود تا یک روز را به آسایش ‍ بگذرانم. فردای آن روز فرا رسید. سلیمان وارد قصر خود شد و در قصر را از پشت قفل کرد تا هیچ کس وارد قصر نشود، و خود به نقطه اعلای قصر رفت و با نشاط به ملک خود نگریست. نگهبانان قصر در همه جا ناظر بودند که کسی وارد قصر نشود. ناگهان سلیمان دید جوانی زیبا چهره و خوش قامت وارد قصر شد. سلیمان به او گفت: «چه کسی به تو اجازه داد که وارد قصر گردی، با این که من امروز تصمیم داشتم در خلوت باشم و آن را با آسایش بگذرانم؟!» جوان گفت: «با اجازه خدای این قصر وارد شدم.» سلیمان گفت: «پروردگار قصر، از من سزاوارتر بر قصر است، اکنون بگو بدانم تو کیستی؟»
جوان گفت: «انا ملک الموت؛ من عزرائیل هستم.»
سلیمان گفت: «برای چه به این جا آمده‎ای؟»
عزرائیل گفت: «لاقبض روحک؛ آمده‎ام تا روح تو را قبض کنم.»
سلیمان گفت: «هرگونه مأموری هستی، آن را انجام بده. امروز روز سرور و شادمانی و استراحت من بود، خداوند نخواست که سرور و شادی من در غیر دیدار و لقایش مصرف گردد.» همان دم عزرائیل جان او را قبض کرد، در حالی که به عصایش تکیه داده بود. مردم و جنیان و سایر موجودات خیال می‎کردند که او زنده است و به آنها نگاه می‎کند. بعد از مدتی بین مردم اختلاف نظر شد و گفتند: چند روز است که سلیمان ـ علیه السلام ـ نه غذا می‎خورد، نه آب می‎آشامد و نه می‎خوابد و هم چنان نگاه می‎کند. بعضی گفتند: او خدای ما است، واجب است که او را بپرستیم. بعضی گفتند: او ساحر است، و خودش را این گونه به ما نشان می‎دهد، و بر چشم ما چیره شده است، ولی در حقیقت چنان که می‎نگریم نیست. مؤمنین گفتند: او بنده و پیامبر خدا است. خداوند امر او را هرگونه بخواهد تدبیر می‎کند. بعد از این اختلاف، خداوند موریانه‎ای به درون عصای او فرستاد. درون عصای او خالی شد، عصا شکست و جنازه سلیمان از ناحیه صورت به زمین افتاد. از آن پس جن‎ها از موریانه‎ها تشکر و قدردانی می‎کنند، چرا که پس از اطلاع از مرگ سلیمان ـ علیه السلام ـ دست از کارهای سخت کشیدند.[۲]
خداوند این قضیه را در قرآن این چنین می فرماید: فَلَمّٰا قَضَيْنٰا عَلَيْهِ اَلْمَوْتَ مٰا دَلَّهُمْ عَلىٰ مَوْتِهِ إِلاّٰ دَابَّةُ اَلْأَرْضِ تَأْكُلُ مِنْسَأَتَهُ فَلَمّٰا خَرَّ تَبَيَّنَتِ اَلْجِنُّ أَنْ لَوْ كٰانُوا يَعْلَمُونَ اَلْغَيْبَ مٰا لَبِثُوا فِي اَلْعَذٰابِ اَلْمُهِينِ  ﴿سبإ، 14﴾ و چون ما بر سلیمان مرگ را مأمور ساختیم (دیوان را) بر مرگ او به جز حیوان زمین (موریانه) که عصای او را می‌خورد (و جسد سلیمان که تا یک سال بر آن عصا تکیه داشت بر روی زمین افتاد) کسی دیگر به مرگ او رهبر نگشت. پس چون جسد سلیمان به زمین افتاد دیوان که از مرگ سلیمان آگاه شدند اگر از اسرار غیب آگاه بودند تا دیر زمانی در عذاب و ذلّت و خواری باقی نمی‌ماندند (و از اعمال شاقّه‌ای که به اجبار انجام می‌دادند همان دم که سلیمان مرد دست می‌کشیدند).
از آیات و روایات مذکور روشن شدہ که مرگ حتمی است و ھمه ما یک روز خوھیم مرد اما زمان و مکان مشخص نیست و آن را بجز خداوند کسی نمی داند فلذا بعضیھا در کودکی بعضی ھا در عین جوانی و بعضیھا بعد از جوانی و مابقی در بزرگسالی در چنگال مرگ می افتند فلذا ما باید ھمه وقت و ھر ؒلحظه برای مرگ آمادہ باشیم و این حقیقت را پیش روی خود داشته باشیم و کاری کنیم که خداوند و اھلبیت علیھم السلام راضی و خوشنود باشند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پی نوشت
[۱] رجوع کنید: سوره آل عمران ۱۸۵    سوره رحمن ۲۶۔۲۷)   سوره القصص ۸۸    سوره الانبیاء ۳۴ ۔ ۳۵   سوره النساء ۷۸   سورہ الجمعه ۸    سوره الاعراف ۳۴    سورہ لقمان ۳۴.
[۲] بحار الأنوار، ج‏14، ص1366،محمد باقر بن محمد تقى بن مقصود على مجلسى، معروف به علامه مجلسى و مجلسى ثانى،انتشارات مؤسسة الوفاء بيروت - لبنان‏، 1404 قمرى‏.

 ‌‌

کلمات کلیدی: 

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
4 + 16 =
*****